《من یک مبارزم، وقتی به من ضربه بزنید و شکستم دهید حتما قویتر از پیش بازمیگردم، من این را دوست دارم》
(چگونه عظمت را به امریکا بازگردانیم/دونالد ترامپ/ص۱۰۰)
کسی که جمله بالا را نوشته در عمر موفق تجاریاش بارها ورشکست شده و دوباره توانسته موفقیت تجاری بزرگ کسب کند.
پس راه پیروزی پس از شکست را به خوبی میداند. بسیاری اکنون تصور میکنند ترامپ در عرصه سیاست شکست خورده و برای همیشه از قدرت حذف خواهد شد.
اما انگار شناختی از این مرد زیرک سرسخت ندارند!
آیا ترامپ نمیتوانست مانع اعتراضات خیابانی《جان سیاهان با ارزش است》و تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ شود؟
آیا سازمانها و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و ارتش آمریکا توان پیشبینی و مقابله با شورشهای اخیر امریکا و سپس تقلب در انتخابات را نداشتند؟

بی شک او قدرت و اشراف کافی داشت تا با برخورد شدید، سریع و البته قابل توجیه و مشروع، اعتراضات همراه با غارت و خشونت اخیر امریکا را کنترل و سریعا سرکوب کند و سپس نیز مانع تقلب دموکراتها در حین برگزاری انتخابات شود و به راحتی در انتخابات امریکا پیروز شود اما در هر دو مورد به گمان نویسنده این مقاله عامدانه دست معترضان و متقلبان را بازگذاشت.
اما برای چه؟
چرا ترامپ دست معترضان سیاهپوست و متقلبان انتخابات را باز گذاشت؟!
هر تفکر براندازانهای برای هر حکومتی حتی لیبرال دموکرات با فضای باز سیاسی هم وجود دارد و اساسا نمیتوان حکومتی را تصور کرد که ثباتش ابدی باشد حتی آزادترین و مرفهترین جوامع هم رقبایی برای حکومتشان موجود است که اگر در حالت اقلیت مدام باقی بمانند روی به تروریسم و تجزیه طلبی هم میآورند.
《این عقیده که دموکراسی بهترین پادزهر تروریسم است اخیرا مورد پذیرش همگانی قرار گرفتهاست. اما همچون بیشتر راهحلهای تک بعدی این راهحل نیز بسیار سادهانگارانه است.
حقیقت این است که تروریسم در دموکراسیهای سراسر جهان روی داده است. تروریسم در دموکراسیهای بلوغ یافتهای مثل انگلستان، فرانسه، آلمان، هند، اسرائیل، ایتالیا، ژاپن و سریلانکا و همین طور در دموکراسیهای جدید، شکننده یا نسبی همچون کلمبیا، پرو، روسیه، ترکیه و ونزوئلا رخ داده است.
تروریسم از سوی اقلیتها به کار گرفتهشدهاست (اگر آنها در اقلیت نبودند، نیازی به توسل به تروریسم نداشتند) اقلیت بودن در داخل دموکراسی میتواند وضعیت ناراحتکنندهای باشد و تا زمانی که دموکراسیها ثابت نکنند ابزارهای غیرخشونتآمیزی برای کاهش ناراحتی و عذاب اقلیتها پیشنهاد میکنند، احتمال ندارد که جانشین قابل قبولی باشند.》
(تروریستها چه میخواهند/لوئیس ریچاردسون/ص۱۳۶)
ملتهای مجاور و تفکرات داخلی رقیب برای هر حکومتی در حکم بیماریهایی هستند که قصد مغلوب کردن آن حکومت که مانند اندام زنده است را دارند.
سرکوب معترضان | تجویز آنتیبیوتیک برای حکومت بیمار!
هر نوع سرکوب در هر ابعادی هم حکم آنتی بیوتیک را دارد و با هر بار استفاده حکومت از ترفندهای رسانهای، امنیتی و اقتصادی یا به تعبیری آنتی بیوتیکهای قوی و موثر جهت سرکوب، مهار و کنترل اعتراضات، این بیماریها دچار جهش میشوند و شدت سرکوب رسانهای و فیزیکی را حکومت میبایست دفعه بعد قویتر کرده تا بر اعتراضات جدیدتر اثر کند.
دست آخر با ادامه این روند کار به جایی میرسد که هیچ آنتی بیوتیکی جوابگو نیست و جنگ داخلی شکل میگیرد و اندام زنده توسط بیماری مغلوب میشود.
مقایسه سرکوب معترضان با فروش مواد مخدر!
البته باید از یک زاویه دیگر هم به ماجرا نگاه کرد و گفت افکار تهاجمی و انقلابی برای مردم معترض از دید هر حکومتی همانند کالاهای زیرزمینی و غیرقانونی مانند مخدر و افیون غیرمجاز هستند و هر دو در رده کالاهای ممنوعه در دنیا به حساب میآیند.

اما میزان مجازات استفاده از این محصولات بر کاربرد دز سنگینتر از آن رابطه مستقیم دارد!
یعنی هر قدر مصرف افکار انقلابی سبک مجازاتش سنگین باشد میل به عرضه و مصرف دزهای سنگین افکار انقلابی و رادیکال بیشتر است.
جهت فهم اثر سرکوب سنگین اعتراضات ملایم و افکار کمتر تهاجمی، به آن در حکم مخدر ضعیف نگاه کرده و به مطلب زیر توجه کنید.
«به منظور اجتناب از شناسایی و پیگرد، عرضهکنندگان کالاهای غیرقانونی انگیزه زیادی دارند تا نمونههای قیمتیتری از محصولات را معامله کنند که این در مورد مواد مخدر و مشروبات الکلی به معنای نمونههای خالصتر، با درصد بالاتر و قویتر است.
فعالیتهای اجرایی در جهت مبارزه با کاهش مصرف که بر مصرف کنندگان تمرکز داشت نیز حرکت به سمت نمونههای قویتر مواد غیرقانونی را تشدید کرده است نه تنها مصرفکنندگان مشابه فروشندگان، جاسازی و پنهان کردن نمونههای قویتر را آسانتر میدانند بلکه تغییر قیمت نسبی ناشی از مجازاتهای مصرفکنندگان نیز آنها را به سوی نمونههای قویتر ترغیب میکند.
ساختار مجازاتهای قانونی، قیمت نسبی نمونههای ضعیفتر را افزایش داده و مصرفکنندگان را به سمت مصرف نمونههای قویتر ترغیب میکند»
(دانشگاه تا بازار/راجر میلر،دانیل بنجامین،داگلاس نورث/ص۸۴و۸۵)
حکومت چگونه باید با معترضان رفتار کند؟
هر حکومتی بر روی یکسری ارزشها استوار است. و بقایش بسته به حفظ و وفاداری به این ارزشهاست.
اگر بنا به منافعش آنها را زیر پا گذارد و پراگماتیستی رفتار کند از ارزشهایش فاصله گرفته و تضعیف میشود.
آزادیهای فردی و اساسا قانون اساسی امریکا سرمنشا ارزشها و قدرت امریکاست.
امریکا میتواند موقتا هر بار دچار ضعف شد آنها را زیر پا گذارد اما میداند همین کار در شرایط بحران تبعات ویرانگری دارد.

در مقاله جالب و خواندنی《راز دوام امپراتوری امریکا چیست؟》به طور اختصاصی به این پرداخته شده است و توضیح بیشتر درین باره لازم نیست.
اگر دست معترضان باز باشد چه خواهد شد؟
اگر هم حکومت کامل دست معترضان رادیکالش را باز بگذارد اعتراضات به حدی دامنهدار میشوند که مرحله آخر جهش، بدون جهش تدریجی در همان گام نخست تحقق پیدا میکند.
این جزو ذات تاریخ بشر بوده و هست و در مقاله《ثبات سیاسی؛ تمنای محالی به قدمت》تاریخ به طور کامل این مسئله شرح داده شده. پس حکومتهایی که ثبات بلند مدت برای خود تعریف کردهاند ازین موضوع به خوبی با خبر هستند.
در طرف دیگر نیز اعتراضات و تغییرات رادیکال محبوبیت و جاذبه بیشتر هم دارد. در تاریخ بشر تغییر قطب قدرت هرچقدر بزرگتر باشد تاریخ سازتر است و در ذهنها احترام و ارج بیشتری دارد.
بابت همین جنگهایی که منجر به سقوط امپراتوریها میشوند بسته به بزرگی آن امپراتوری اهمیت بیشتری پیدا میکند ( در مقاله《غایت شاهان | بخش اول و دوم》به طور کامل به این پرداخته شده است)
جوانان هم عموما در اکثر جوامع سعی در ستیز با قوانین، قدرت حاکمه و هنجارها دارند زیرا تصور میکنند تحت کنترل هستند و ارادهای از خود ندارند و این کار اثبات اراده آزاد است و شجاعت و توان مقابله با آن نیز اعتبار و اهمیت بیشتری مییابند.
هنجارشکنی و ستیز با سنتها بابت همین برای فصل جوانی است. انگیزههای اعتراضات رادیکال سیاسی و تروریسم به نحوی مشابه دلایل و انگیزههای ورود به جهان تبهکاری است.
متن زیر در تحلیل انگیزه تبهکاری سازمان یافته است اما منطبق با علل تروریسم است.
《برخی از این افراد سابقه کیفری داشته و از سنگینتر شدن سوابق کیفری خود واهمهای ندارند. برخی دیگر در سایر فعالیتهای مجرمانه سابقه داشته و مهارتهای فرار از شناسایی و پیگرد توسط پلیس را در خود تقویت کردهاند و عدهای دیگر اصولا به فعالیتهای مجرمانه به عنوان وسیلهای برای دهنکجی به جامعه مینگرند》
(دانشگاه تا بازار/راجر میلر،دانیل بنجامین،داگلاس نورث/ص۸۳)
تاریخ آمریکا در مورد سرکوب اعتراضات چه میگوید؟
روند تاریخ امریکا به سمتی حرکت کرده که دیگر هر گونه کنترل یا سرکوب جنبشهای رادیکال میتواند منجر به جهش بیبازگشت جنبش رادیکال شود.
امریکا در مقطعی قرار داشت که بابت جنگهای پرهزینه در خاورمیانه از یک سو و موجی از واگرایی از داخل آن را به سمت هرج و مرج و سقوط امپراتوری میبرد.
البته همه کسانی که با عرف و قانون درمیافتند ضد اجتماع و بزهکار نیستند و دنبال رقم زدن تاریخ هستند.

ثبات سیاسی حتی در ساختار دموکراتیک نیز ابدی و با دوام نیست و فارغ از میل متغیر بشر این را هم باید لحاظ کرد که تاریخ در حالت ثبات رقم نمیخورد و امتداد هرج و مرج هم همانند امتداد ثبات تاریخ را از حرکت باز نگه میدارد.
نسلها هویتشان به اقداماتشان در عرصه سیاسی است. جنبشها، جنگها، انقلابها، کودتاها و بسیاری موارد دیگر هویت زمانی نسلهای مختلف بشر هستند پس جنبشها و حتی هرجومرجها امری طبیعیست.
ترامپ | کنترل معترضان با تکیه بر تاریخ آمریکا
ترامپ ازین موضوع به خوبی باخبر است و بابت همین مانع رقم خوردن تاریخ نمیشود. اما بسیار زیرکانه سعی دارد از این موج به سود خود بهره ببرد.
ترامپ میداند که موج اعتراضی فعلی میل دارد با ابرقدرتان پشت پرده و مافیاهای کنترل افکار عمومی و رسانهها بجنگد.

پس اگر مانع جنبش《جان سیاهان ارزش دارد》و تقلب در انتخابات امریکا میشد در موضعی قرار میگرفت که جنبش امریکا وارد جهش بیبازگشت میشد زیرا تایید میکرد او رهبر این جریان مافیایی بزرگ است.
پس او ماهرانه جای خود را با قربانی و موضع ضعف عوض کرد.
گذاشت تاریخ به سمتی برود که رسانههای بزرگ جهانی علیه او حرف بزنند، با حمایت سران شبکههای اجتماعی از جمله توئیتر و اینستاگرام؛
گذاشت تا حرفهایش سانسور شود و به نحوی خودش را ایستاده در برابر گلوبالیستها و امپراتوریهای تجاری جهانی و همینطور چپ بینالملل و رسانهها و مزدورهایش معرفی کرد.
تاریخ چنین عملیات روانی پیچیده و چند وجهی را تا به حال شاهد نبوده مگر مواردی در دو جنگ جهانی یا اوج جنگ سرد در زمان ریگان.
مبانی ظهور تفکرات اعتراضی
این مبحث ریشههای دور و دراز فلسفی و تاریخی دارد!
باید کمی از بحث درباره امریکا فاصله بگیریم و به طور اخص مبانی ظهور تفکرات اعتراضی را بررسی کنیم. به متن زیر توجه کنید.
《اینکه جهان در شر فرو رفته است شکوهای است به قدمت تاریخ، به قدمت هنر شاعری و در واقع به قدمت قدیمیترین اشعار پیشوایان دینی. همه قبول دارند که آغاز جهان خیر است: جهان از یک عصر طلایی از یک زندگی بهشتی یا از یک خیات سعادتمند در جامعهی موجودات آسمانی آغاز شدهاست.
اما همه ابراز میکنند که این سعادت همچون رویایی به زودی محو شد و فرو افتادن انسان در شر(شر اخلاقی که همواره شر طبیعی را همراه آوردهاست) سرعت بیشتری یافتهاست به طوری که اکنون ما در آخر زمان زندگی میکنیم و آخرین روزها و پایان جهان پیش روی ماست.
در دورههای جدیدتر صرفا به همت فیلسوفان و در زمان ما به خصوص به همت علمای تعلیم و تربیت زمینه برای رشد مفهوم متضاد آن، البته با گستردگی ناچیزی فراهم شده است؛ به این عنوان که: جهان برخلاف این ادعا(گرچه به آرامی و دشواری) پیوسته از بدی به طرف خوبی میش میرود و حداقل اصل و اساس این پیشرفت به سوی بهبودی در نهاد انسان نهاده شده است.
اما اگر سخن از خیر و شر اخلاقی باشد(و نه از جریان تمدن) مسلما این معنا از تجربه به دست نیامدهاست زیرا سخن تاریخ در تمام زمانها قویا بر خلاف آن است. بلکه این صرفا فرضیهی احتمالی علمای اخلاق از سنکا تا روسو در مورد خوشقلبی فطری انسان است که برای پروراندن بذر نیکی در نهاد انسان طراحی شدهاست تا شاید بتوانیم یک پایه و اساس طبیعی برای این خیرخواهی در وجود انسان فرض کنیم》
(دین در محدودهی عقل تنها/امانوئل کانت/ص۵۴و۵۵)
اساس تمام مذاهب، فلسفههای سیاسی، ایدئولوژیها و تفکرات اخلاقی از همین مقدمه سرمنشا میگیرد که جهان در شر فرورفته و پایان بشریت و آخرالزمان نزدیک است و باید کاری کرد. محور اصلی هم رسیدن بشر از حالت ستم، تبعیض و جنگ به آزادی، عدالت و صلح پایدار است.

شاید گفتن این درست نباشد که زیربنای تمدن و هرآنچه دوست داریم و دستاورد بشر میشماریم بر روی ظلم و زور استوار است.
اگر ظلم، تبعیض و مالکیتی در کار نبود اگر عدالت و آزادی واقعی از ابتدا برقرار بود هیچگاه تحولات عظیم فکری، نوآوری های ادبی، فلسفی، هنری و البته علوم و فنون و معماری، فتوحات بزرگ و تحولات صنعتی صورت نمیگرفت.
تجمع هنرمندان و ادیبان و فیلسوفان و عالمان تنها در دربار شاهان و اشراف زمین دار میسر بود تا فارغ از فکر تهیه نان در زمینه خود تولید کنند و کالای آنها هم فقط نزد آنهایی که از درد نان فارغ هستند خریدار داشته.
ظلم اساس تمدن است!
آرزوهای بشری نیز اینگونه تحقق گرفت یعنی با تجمع ثروت حاصل از دسترنج رعیت، قصرها و کاخها، بازارها و راهها ساخته شدند. اساس تمدن متاسفانه ظلم بوده. شوپنهاور به خوبی این را شرح داده.
«برای این که عده معدودی از انسانها بتوانند از اموری که غیر ضروری و زائد و محصول رفاهاند بهره ببرند و حتی برای اینکه نیازهایی مصنوعی را برآورده سازند بخش عظیمی از قوای موجود بشریت باید وقف این موضوع شود، و لذا از تولید آنچه ضروری و واجب است دور بماند.
هزاران انسان به جای ساختن کلبه برای خودشان، به ساخت قصر برای عدهای معدود مشغولاند…خلاصه بخش بزرگی از قوای بشر از تولید آنچه ضروری است دور میشود تا آنچه را غیر ضروری و زائد است در دسترس عده قلیلی قرار دهد…بردگی ریشه در خشونت دارد و فقر ناشی از صنعت است…
ملتی متشکل از دهاقین کار چندانی در عرصه اکتشاف و ابداع انجام نخواهد داد. بلکه دستان آزاد و بیکار ذهنهای فعال را به وجود میآورد. علم و صنایع خودشان فرزندان تجمل اند و دین خود را به آن پرداخت میکنند»
(در باب طبیعت آدمی/شوپنهاور/ص۳۲ و ۳۳)
مالکیت اساسش بر جنگ است. مالکیت زمین کشاورزی، ساخت قصر و کاخ و معابد و … میسر هیچگاه نبود زیرا کسی سرمایه لازم برای اینکار را جهت قانع کردن دیگران به انجام این امور را نداشت و صرفا بردگی و به بند کشیدن و کار بیمزد این را میسر کرده.
ثروت محصول نابرابری است
توزیع برابر ثروت نیز بانی کاهش مقداری ثروت و کاهش تولید ناخالص داخلی هر ملتی میشود و این نیز شاهدی دیگر برین مدعاست که ثروت و افزایش کمی و کیفیاش محصول نابرابری است. چه بخواهیم یا نه!
«برابری بیش از حد در توزیع درآمد میتواند برای کارایی اقتصاد مضر باشد. برای مثال تجارب کشورهای سوسیالیستی را در نظر بگیرید؛ جایی که نابرابری عمدتا در سطح پایین نگه داشته میشد ولی مردم فاقد انگیزههای لازم برای مشارکت فعالانه در فعالیتهای اقتصادی از قبیل کار مداوم و بازرگانی قوی بودند.»
(فراسوی رشد اقتصادی /تاتیانا سوبوتینا/ص۵۰)

مذاهب، ایدئولوژیها و تفکرات فلسفی هر از گاهی ظهور میکنند تا افرادی را به اسم عدالت، آزادی، صلح و البته حیثیت جذب کنند تا با ایجاد چالش برای قدرت حاکم در بازی قدرت تاریخ را رقم بزنند.
البته باید توجه داشت که این تفکرات خلقالساعه نیستند و در تاریخ بشر ریشه دارند و در غیر این صورت اقبالی برای اعتماد افراد و جذب آنها نخواهند داشت.
چالشهای آمریکای معاصر | چپ جدید و اسلامگرایی
دو چالشی که امریکای معاصر و به خصوص ترامپ با آن مواجه بود چالش چپ جدید و اسلامگرایی بود.
اولی بیشتر خود را در قالب محیط زیست در دهه اخیر تعریف کرده و به یک ایدئولوژی تبدیل شده که قدرتهای جهانی در حال بهره برداری هستند.
برژینسکی سه دهه پیش در کتابی به ظهور جدی این ایدئولوژی پرداخته
《در طول زمان، در میان کشورهای غنیتر جهان، نگرانی زیستی احتمالا میتواند عامل توجه بیشتر به ضرورت ارزیابی مجدد فلسفی از شیوه زندگی جدید و توجه فزاینده به معضلات نابرابری اقتصادی اجتماعی باشد.
هرچند شکست کمونیسم موجب کاهش اهمیت نسبی نابرابری اقتصادی اجتماعی در غرب شده است، اما ترس از بیتفاوتی دائمی به ویران شدن محیط زیست و در نتیجه ترس از به خطر افتادن زندگی بشرترسی که بدون تردید بیشتر متوجه انسانهای برخوردار از مواهب زندگی است احتمالا جهان پیشرفته را به سمت سیاستهایی سوق خواهد داد که در واقع به معضلات اقتصادی اجتماعی توجه بیشتری نمایند.》
(خارج از کنترل/زیبیگنیو برژینسکی/ص۲۰۲و۲۰۳)
هراس از نابودی زمین | ظهور تفکرات آخرالزمانی
ابررسانههای زیادی هم تحت تاثیر و کنترل این جریان در نقاط گوناگون جهان هستند. در این مذهب جدید بشر با خطری آخرالزمانی و خودساخته روبه روست و آن نابودی زمین است.

《اگر شما به سرتیتر روزنامهها اعتماد داشته باشد، باید بدانید که به زودی بشریت در اثر تشنگی از بین خواهدرفت. چند نمونه از این سرتیترها برای متقاعد کردن شما کافی است
(از دانشگاه تا بازار/ص۱۰۳)
دنیایی پر از تشنگان/مجله یو اس نیوز اند ورلد ریپورت
کمبود آب به جنگ خواهدانجامید/روزنامه فایننشال تایمز
کمبود آب جهان را به تنگنایی وحشتناک میکشاند/ روزنامه یو اس ای تودی
بر اساس این نوشتهها، انگار دنیا دارد آب را تمام میکند.》
این که بشر با اقدامات نابخردانهاش میتواند توازن طبیعت را بهم بریزد و البته این کار را هم کرده قابل انکار نیست و بحران آب و غنای خاک برای کشاورزی برای بافت جمعیتی نقاط گوناگون بحران ایجاد کرده اما اینکه آن را بحرانی آخرالزمانی مشابه انقراض ترسیم کنیم با واقعیت نمیخواند.
《زمین یک سیستم بسته است. مصرف آب باعث نابودی آب نمیشود. چه ما آب را بنوشیم چه در سیفون توالت از آن استفاده کنیم، چه زمینها را با آن آبیاری کنیم یا حتی اجازه بدیم تا بخار شود این آب در نهایت به صورت قطرات پاک و خالص باران در یک رگباردبه سمت ما برمیگردد…با این وجود آب کالایی کمیاب است بنابراین هر مقدار آب که بخواهیم ، هر جا که آن را بخواهیم و هر زمان که آن را بخواهین آب مجانی وجود ندارد》
(همان/ص۱۰۳و۱۰۴)
ترامپ بزرگترین مانع در برابر ابرقدرتی چین!
امریکای پیش از ترامپ با بحران بزرگ تغییر قطب قدرت اقتصادی جهانی رو به رو بود و چین در حال بلعیدن جهان با نیروی کار باهوش و کم هزینهاش بود؛
اما ترامپ با دو اقدام مانع ابرقدرت اول جهان شدنش شد. اول ورود امریکا به اقتصاد بسته و دوم خروج از تعهدات بینالمللی دست و پا گیر از جمله معاهدههای محیط زیستی.

《ما الگوهای آب و هوایی را به دلیل اشتباهات انسانی سرزنش میکنیم. اولا به اصطلاح کارشناسان به ما میگویند که مسئول گرم شدن جهانیم، اما زمانی که دما شروع به کاهش میکند، دانشمندان این دگرگونی را تغییرات آب و هوایی مینامند.
حالا این کارشناسان نمیتوانند تشخیص دهند که آب و هوا واقعا در حال گرم شدن است یا سرد شدن، بنابراین از اصطلاح جدید تغییرات اقلیمی استفاده میکنند و این عبارت همه چیز از هوای به شدت داغ تا یخ منجمد را در بر میگیرد.
به هر حال موضوع اصلی یکسان است: فرض بر این است که ما با فرستادن مواد فرعی حاصل از سوزاندن سوختهای فسیلی به اتمسفر، الگوهای آب وهوایی را تغییر دادهایم…
اگر در تاریخ به عقب برگردید، خواهید دید که بزرگترین تندبادهای رخ داده در کشور ما مربوط به دهه ۱۸۹۰ است و بیشترین طوفانها در دهههای ۱۸۶۰ و ۱۸۷۰ رخ داده است. تغییرات اقلیمی شدید چیز جدیدی نیستند.
ما حتی دورههای یخبندان هم داشتهایم. فقط نمیخواهم باور کنم این تغییرات به دست انسان ایجاد شده باشند. موافقم که به اصطلاح تغییرات اقلیمی برای ما مشکلاتی پیش آورد: باعث میشود ما میلیاردها دلار صرف توسعهی تکنولوژیهایی کنیم که برای تامین نیازهای انرژی خود به آنها احتیاج نداریم》
(چگونه عظمت را به امریکا بازگردانیم/ص۸۱و۸۲)
او دموکراتها را متهم کرده که در ارائه تهدیدات واقعی در حال تبلیغات دروغ هستند و از محیط زیست تهدیدات جدیتری هم وجود دارد.
《رئیسجمهور اوباما در سخنرانی سالانه خود در سال ۲۰۱۵ اعلام کرد که بزرگترین تهدید امروز برای سیاره ما، تغییرات آبوهوایی است. بزرگترین تهدید؟ ما گروه اسلامی(داعش) را داریم که سر مبلغان مسیحی بیگناه را میبرد. ما با ائتلافی از دشمنان در سوریه مواجهیم که از دیدکتاتوری پشتیبانی میکنند که علیه مردم خود از سلاح شیمیایی استفاده میکند》
(همان/ص۸۲)
سلفیگری یا بنیادگرایی اسلامی | تشدید نابرابری
به هر روی در کنار فرقه محیط زیستیها و ترس آخرالزمانی آن یک گروه دیگر هم که به بحرانی جهانی تبدیل شدهاند سلفیگری یا بنیادگرایی اسلامی است.
《از این رو دو پدیده در حال رشد به صور گوناگون به محور قرار گرفتن معضل نابرابری در زمان ما کمک میکند و این دو عبارتند از نخست توجه به مسائل محیط زیست در کشورهای ثروتمند که میتوان از آن به عنوان مذهب جدید ثروت یاد کرد و دوم توجه مذاهب بزرگ به مسئله بیعدالتی اجتماعی》
(خارج از کنترل/ص۲۰۶)
بعد از آغاز جنگ شوروی در افغانستان، اسلامگرایی به عنوان یک تفکر رقیب جدی توانست خود را به دنیا ثابت کند.

اما علت این اقبال صرفا اعتقادات دینی صرف مسلمانان نبود بلکه اسلام به عنوان راه حلی برای بحران بیعدالتی در جهان مدرن خود را معرفی کرد.
《اسلام در مقام یکی از مهمترین مذاهبی که گرایش به آن شدید است اگرچه از دیرباز بیش از مسیحیت به تسلیم پذیری در برابر تقدیر متمایل بوده است ولی در عصر حاضر به نیروی محرکی تبدیل شده است که نابرابری را از طریق انکار نوگرایی غربی طرد میکند.
زیرا از نظر اسلام معاصر نوگرایی غربی اساسا فاسد است و از فرهنگ تسلیم سریع به هوای نفس نشات میگیرد. در عصر حاضر متفکران اسلامی در تلاش تدوین نوعی از مفهوم نوگرایی هستند که اجازه میدهد جوامع اسلامی از دستاوردهای تکنولوژی تمدن غربی منهای مفاسد فرهنگی آن بهرهمند شوند در این تلاش، اندیشمندان اسلامی فصلی از تاریخ گذشته اسلامی را نجوا میکنند که در آن دوران جهان اسلام پیشرو علم و دانش خلاق در جهان بوده است》
(خارج از کنترل/ص۲۰۵)
جاذبههای اسلام از دید برژینسکی
برژینسکی در آخر متن خود حرف قابل تاملی میزند و آن اشاره به توجه متفکرین اسلامی به فصلی درخشان در فرهنگ و هنر تاریخ اسلام است. دو جاذبه در تاریخ اسلام وجود دارد. اول صدر اسلام است که بیشتر برای گروههای رزمی و جهادی پرجاذبه است.
《درست است که شوق و دلتنگی یک برههی خاص از صدر اسلام در دل بسیاری از مسلمین هست، به آن افتخار میکنند و از آن دروس بسیاری میآموزند، اما این برهه برای یاران القاعده تاثیری مغناطیسی دارد؛ طعم خاص خودش را دارد و عطر خاص خودش را و طریقت خاص خودش را و اساطیر خاص خودش را و ادبیات منحصر به فرد خودش را. طبق آنچه یاران القاعده از معانی آن برهه درک میکنند، مردم به سه دستهی خشک و غیرقابل انعطاف تقسیم میشوند: مسلمین، کفار و منافقین》
(در راه پر دردسر/یسری فوده/ص۶۱)
و اما بخش دوم تمدن اسلامی است. باورش شاید سخت باشد که داعش با آن همه توحش و اعمال نامتمدنانه مطابق نظر برژینسکی به دنبال احیای تمدن خلافت عباسیان بودند زیرا از حیث فرهنگ و هنر در کنار قدرت جزو اعصار درخشان تمدن اسلامی بوده.
《دولت اسلامی ادعا میکند که خلافت مطابق با شیوهی نبوی را احیا کردهاست. این ادعا دست کم مخاطب را به این اشتباه میاندازد که این دولت فقط به چهار خلیفهی اول بعد از پیامبر تاسی میکند.
بنابهاین استدلال حتی شکوهمندترین خلافتیعنی عباسیانالگویی برای دولت اسلامی نخواهد بود. اما این درست نیست.
بیشک دولت اسلامی از مدل دولتسازی پیامبر هم الهام گرفته است اما تنها مدلی نیست که به آن تاسی میکند. به پروپاگانداهای دولت اسلامی نگاه کنید.
خواهید دید که رهبران این گروه از همان ابتدا میخواستند روزهای پرشکوه خلافت عباسیان را احیا کنند؛ خلافتی که از بغداد سراسر امپراتوری را تحت کنترل داشت.
دولت اسلامی به خصوص عصر هارونالرشید را که با هزارویک شب مشهور شده، تجلیل میکند. سال ۲۰۰۷ یکی از سخنگویان دولت اسلامی میگفت بدانید که بغداد الرشید خانهی خلافتی است که اجداد ما بنا کرده بودند》
(رستاخیر داعش/ویلیام مک کنتس/ص۲۸۶)
مصاحبه پائولو خوزه دو آلمیدا سانتوز پرتغالی عضو القاعده درباره بنلادن هم ثابت میکند اسلامگراها به دنبال این بودند که خود را نیرویی برای حل بحران مدرنیسم جلوه دهند.
《یکبار پیشنهاد شد برای افزایش منابع مالی (القاعده) وارد معامله مواد مخدر بشوند. میدانم که بنلادن پاسخ داد: ما مسلمانان پیامآور امید برای انسانها هستیم و به هیچوجه نمیتوانیم از مواد مخدر -که در اروپا و غرب خانوادهها را نابود میکند- به منظور تحصیل پول استفاده کنیم.》
(اسامه بنلادن/پیتر ال برگن/ص۱۷۵)
اسلام برای همه مسلمانان یک معنا ندارد!
باید این را هم توجه داشت که اسلام برای همه مسلمانان یک معنا ندارد! و به طور کلی یک دین برای همه پیروانش یک معنا ندارد.

مسلمانانی که در محیطی تماما مسلمان به طور مثال کشوری در خاورمیانه رشد یافتهاند دینشان اسلام آن معنایی را برایشان ندارد که برای یک مسلمان در اروپا و امریکا دارد!
اسلام گروه اول بیشتر جنبه عبادی و تربیتی دارد اما برای گروه دوم بیشتر حالتی هویتی پیدا کرده.
یعنی فرد دوم اسلام برایش راهی است تا خودش را در برابر دیگری تعریف کند و یک《ما》از میان هم فکرانش بسازد تا در گروه و فرهنگی دیگر ادغام نشود.
برای دسته اول دفاع از اسلام در برابر دیگری بستگی به انجام واجبات دینی دارد اما برای دسته دوم الزاما چنین نیست! و بیشتر بستگی به دفاع از هویتش در قبال دیگری دارد. به مطلب زیر از یک دانمارکی که مسلمان شده و به القاعده یمن پیوسته توجه کنید
《به گروهی ملحق شدم که پلیس محل اسمش را گذاشته بود ریدرز…اکثر اعضای این گروه، مسلمانهای فلسطینی، ترکیهای و ایرانی بودند…کار خاصی برای انجام دادن نداشتیم و هر روز، کلی زمان در اختیارمان بود.
بیشتر وقتمان به این میگذشت که هرچقدر توانستیم شراب ارزان بخوریم و با هر تعداد دختری که دستمان رسید، باشیم. رفقای مسلمانم خیلی پایبند دینشان نبودند. آنها هم مثل بقیهی ما مشروب میخوردند و در پارتیهای مختلط شرکت میکردند. در مقابل جو رو به گسترش ضد اسلام[در بحثها] از اسلام دفاع میکردند ولی به محدودیتهای سختگیرانهی اسلام پایبند نبودند.》
(جاسوس استورم/مورتن استورم/ص۴۲)
اسلام هویتی | برژینسکی
برژینسکی در همان اثرش به این مبحث یعنی اسلام هویتی مهاجران در غرب هم اشاره دارد.
《اسلام پاسخی است برای احساس یاس توام با خشم تودههای عربی، که از نظر سیاسی بیدار شدهاند و همچنین آن دسته از مسلمانان غیر عربی که در آسیا، آقریقا و حتی مناطق سیاهنشین امریکا به سر میبرند و مجموع آنها نزدیک به یک میلیون نفر میرسد و احساس میکنند که در کشورهای خود که عمدتا زیر سلطهی غرب شبه مسیحی سفید و ثروتمندتر میباشند، نادیده گرفته شدهاند》
(خارج از کنترل/ص۲۰۶)
سلفیگری برای جوانان کشورهای عربی هم جاذبه دارد ولی انگیزه آنها از پیوستن به این گروهها صرفا مشابه موارد بالا نیست. فارغ از انگیزههای رقابت قدرت در ابعاد بینالمللی و بازپسگیری حیثیت از دست رفته، جوانان عرب به نحوی دنبال سرکشی ازین طریق نسبت به نهادهای قدرت جوامع خود هستند.
《مار پیتون خفتهی عربستان، کار سختی برای هضم لقمهی خود یعنی جوانان دارد. سرکشیهای جوانان اشکال مختلفی به خود میگیرد.
بعضی از جوانان صرفا با گذاشتن یک کلاه بیسبال بر سر، پوشیدن یک جفت کفش کتانی یا رو آوردن به مدها و عادتهای غربی استقلال خود را نشان میدهند، اما این لزوما به معنای آن نیست که خواهان یک سبک زندگی غربی هستند.
بیتابی بعضیها را به سمت قانونگریزی میکشاند؛ مانند کتک زدن معلمان، تخریب اموال عمومی یا مصرف مواد مخدر و الکل. اما برای بقیه که به دنبال طرد تجددگرایی در حال استیلا هستند، راهکار همانا روی آوردن به اسلام بنیادگراست. چون این نوع اسلام تنها وسیلهی باقی مانده برای مقابله با اقتدار والدین و اقتدار حکومت است. در تعداد کمی از این اسلامگراها، این تقابل به افراطیگری یا حتی تروریسم نیز میانجامد.
اما تقریبا همه جوانهای عربستانی، چه آنهایی که به سمت آداب و رسوم مدرن غربی کشیده شدند و چه کسانی که مذهبگرایی تندرو آنها را به خود جذب کرد، بخشی از نسلی هستند که برخلاف پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ خود دارند صاحبان قدرت را زیر سوال میبرند و جلوی آنها میایستند》
(هزارتوی سعودی/کارن الیوت هاوس/ص۱۵۸و۱۵۹)
کنترل آمریکا مدل ترامپ
ترامپ از همه این امور آگاه است و توانسته با طرح خود همه این نیروها را در امریکا مهار و کنترل کند و مانع از وخامت کار تا سرحد سقوط امریکا شود.

در کنار همه اینها اقشار سفیدپوست امریکا نیز دچار یاس سیاسی شده و شکافی بین دولت و ملت در امریکا بابت تضادهای اجتماعی گوناگون ایجاد شده.
این مدیریت شکاف بین مردم و حکومت متعلق به حال حاضر نیست و ترامپ از زمان روی کار آمدن در سال ۲۰۱۶ به این پرداخته بود. حکومتها همواره با یک خطر جدی روبهرو هستند و آن شکاف میان خود و مردم است.
دولتها اهدافی را در دیپلماسی و طرحهای اقتصادی و ساختار سیاسی اجرا میکنند که ممکن است همه از آن رضایت خاطر نداشته و آرمانها و اهداف دیگری را دنبال کنند و رفتار حکومت برایشان بیمعنی و مضر تلقی شود ولی جناحهای مختلف سیاسی حفظ قدرت ملی را در ادامه آن سیاستها بدانند.
ترامپ و ممانعت از دوقطبی شدن آمریکا
آمریکا جزو معدود کشورهایی بوده که توانسته همواره طی دو سده اخیر شکاف خود با مردمش را جبران و مانع طغیان و برهم زدن ساختار توسط مردم شود. ترامپ جزو رئیس جمهورهایی بوده که این نقش را ایفا کرده. آمریکا یک امپراتوری است و خود را دژی برای حفظ آزادی تعریف میکند و با توجیه حفظ جهان آزاد اقدامات نظامی وسیعی در دنیا انجام میدهد.

بودجه و خرج نظامیگری آمریکا و حمایت اقتصادی از متحدانش سرسامآور است و بابت همین بخش هنگفت مالیات مردم آمریکا خرج همین امر میشود و از مخارج عمومی و نوسازی آمریکا کاسته میشود. همین بسیاری را ناراحت و کلافه و شکافی عمیق بین مردم و حاکمان آمریکا ایجاد کرده. به مطلب زیر توجه کنید
«در ژانویه ۲۰۱۴ مواد شیمیایی سمی ریخته شده به درون رودخانه ELK در ویرجینیای غربی آب آشامیدنی نه شهرستان پیرامون پایتخت را آلوده ساخت و ساکنان را وادار کرد تا با مدت دو ماه آب درون بطریها را بنوشند.
معلوم شد نشت تانکرهای ذخیرهای که به مدت ۱۵ سال توسط نهاد دولتی ذیربط بازرسی نشدهبودند… آیا شهروندان قدیمیترین جمهوری مشروطه دنیا آگاهانه با آرای خود تصمیم میگیرند که ایمنی و سلامت آب آشامیدنیشان کم اهمیتتر از تحویل دادن چمدانهای پول نقد به حاکم فاسد افغانستان به نام حامد کرزای است که رسما ثبت نشده و بنا به گزارشها بالغ بر دهها میلیون دلار میباشد»
(دولت پنهان/مایک لافگرن/ص۱۱۴)
چالش دوراهی آمریکا | بهبود اوضاع داخلی یا حفظ جایگاه جهانی
به نوعی آمریکا میان دو طیف و دو آرمان گیر کرده بود. پرداختن به داخل آمریکا یا حفظ ابر قدرت اول جهان بودن!
یا به نحوی دیگر حرکت به سمت مطالبات کارگران و مهاجران یا سرمایهداران سفید پوست.
این شکاف و این دردسر در مطالب بالا به خوبی آشکار است.

عدمتوجه به مشکلات داخلی | تهدید امنیت آمریکا!
شکاف طبقاتی و رشد نارضایتی عمومی از بیتوجهی به طبقات فرودست و بیتوجهی به امنیت و سلامت این قشر هم به خطری جدی برای امنیت ملی آمریکا تبدیل شده بود. چیزی که طی یک داستان هیلاری کلینتون در کتابش به آن پرداخته.
«در آوریل ۲۰۱۶ وقتی که داستانی در روزنامه درباره بحران آب در فلینت میشیگان خواندم تجربهای مشابه این داشتم. شمار هشداردهندهای از کودکان برای مسمومیت سرب بیمار بودند.
ظاهرا به این خاطر که مقامات ایالت نتوانسته بودند به درستی املاح آب را آزمایش یا تصفیه کنند… شهر قبلا مرکز پررونقی برای تولیدات ماشینی بوده… شهر به تدریج به وسیلهی تعطیلی کارخانهجات و از دست دادن مشاغل، خالی شده بود.
در سال ۲۰۱۳ متوسط درآمد خانواده کمتر از ۲۵ هزار دلار بود و بیش از ۴۰% که بیشترشان سیاهپوست بودند در فقر زندگی میکردند.
در سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ مدیر مالی اضطراری شهر که توسط شهردار جمهوریخواه میشیگان منصوب شده بود برنامهای ارائه کرد تا اندکی پول ذخیره کند به جای خریدن آب شرب از سیستم شهرداری دیترویت که برای مدت طولانی همین کار را کردهبودند، از رودخانه فلینت آب میگرفتند…
این نظر شاید برخی افراد را ناراحت کرده باشد اما نمیتوان انکار کرد که اتفاقی که در فلینت افتاد هرگز در اجتماعی ثروتمند مثل گروس پوینت نمیافتد. مقامات ایالت به سرعت کمک میکردند و از تمام منابعی که داشتیم برای حل این معضل استفاده میکردند.
همین طور مدارس در بلومفیلد هیلرز ثروتمند هرگز شبیه مدارس دیترویت نخواهد بود که در آنجا بچهها در هجوم جک و جانوران در کلاس مینشینند و سقف ها فرومیریزند و بخاریها به ندرت کار میکنند»
(آنچه اتفاق افتاد/هیلاری کلینتون/ص۲۳۷و۲۳۸)
چطور کسی میتوانست راهکاری پیدا کند که هم تاجران سفیدپوست محافظهکار آمریکایی و هم مردم فقیر و کارگر عموما مهاجر رنگین پوست احساس رضایت کنند و شکاف چنین عمیق میان دولت ملت آمریکا را برطرف کند؟
ترامپ ناجی حکومت آمریکا | نزدیک کردن دولت و ملت بههم
ترامپ وقتی وارد کارزار انتخابات آمریکا در سال ۲۰۱۶ شد در کتابش تمام اقدامات کنونیاش را جهت رفع این شکافها تشریح کرد و طی سالهای اخیر دقیقا مثل آن رفتار کرد.
به نوعی سیاستی اتخاذ کرد تا به مردم آمریکا بگوید ضمن حفظ امپراتوری امریکا سعی دارد از همین نظامیگری شغل و درآمد ایجاد کند.

«هزینه کردن پول برای ارتش، به نوعی یک تجارت هوشمندانه نیز است. مردم فکر میکنند چه کسی هواپیماها، کشتیها و تمام تجهیزات مورد نیاز نظامیان را میسازد؟ کارگران آمریکایی. بنابراین تقویت ارتشمان، معنای اقتصادی نیز دارد چون به ما اجازه میدهد که پول واقعی را به سیستم تزریق کنیم و هزاران نفر از مردم خود را به سر کار بازگردانیم»
(آمریکای زمینگیر/دونالد ترامپ/ص۵۱)
درآمدزایی داخلی در کنار ابرقدرتی در جهان
چیزی که تاریخ آمریکا شاهد آن نبود لحن مغرورانه و طلبکارانه آمریکا در قبال متحدانش است. ترامپ با درک پایان جنگ سرد و غیرممکن بودن تغییر بلوک متحدانش ازین فرصت چنان سو استفادهای کرد که تاریخ مانند آن را به خود ندیده و توانست عمیقترین شکاف دولت ملت را رفع کند.

«راه دیگری هم برای هزینه کردن با هدف مدرنسازی نیروهای نظامی ما وجود دارد. اگر کشورهای دیگر برای حفاظت از خودشان به ما وابسته باشند، آیا نباید با طیب خاطر مطمئن شوند تا این ظرفیت را داریم؟ آیا نباید بخواهند برای افراد و تجهیزاتی که مهیا میکنیم، هزینه کنند؟
عربستان سعودی با تکیه بر قیمت نفت، روزانه چیزی بین نیم تا یک میلیارد دلار درآمد دارد. آنان حتی با چنین ثروت سرشاری نیز، بدون حمایت ما وجود نخواهند اشت، اما ما از آنها هیچ نمیگیریم؛ هیچ. ما از آلمان، ژاپن و کره جنوبی دفاع میکنین و تمامی آنها کشورهایی قوی و ثروتمندند، اما در ازای این دفاع هیچ چیز از آنها نمیگیریم.»
(همان/ص۵۱و۵۲)
ترامپ و بهبود زیرساختهای شهری
آنچه لافگرن و کلینتون به آن اشاره کردند عدم نوسازی و ایمن سازی زیرساختهای شهری آمریکا بود. ترامپ در کنار اشتغال زایی از نظامیگری به تامین بودجه این نوسازی از راه تامین امنیت دولتهای متحد آمریکا در سراسر دنیا نیز اشاره دارد.
«وضعیت زیرساختهایمان وحشتناکند و مدام بدتر میشوند و هزینه تعمیر آنان بیشتر.
در حال حاضر کاهش بهرهوری، سالانه ۲۰۰ میلیارد دلار برای مردم آمریکا هزینه دربر دارد. این رقم هر سال افزایش مییابد…
شبکه برق ما زیرساختی برای الکتریسیته که همهچیز را عملیاتی نگهمیدارد از رده خارج است. به وضوح مشخص است راه حلی که قادر به پاسخگویی به نیازهای برقی ما در آینده باشد، وجود ندارد.
رتبه ما در دسترسی به اینترنت پرسرعت در جایگاه شانزدهم جهان است… متعجبم چرا ما نمیتوانیم این مشکلات را حل کنیم؟… ما میلیاردها دلار صرف حفاظت از کشورهایی میکنیم که باید برای انجام این کار به ما پول بدهند»
(همان/۱۴۱)
ترامپ آن چه گفت انجام داد!
ترامپ حرفهایش به معنی واقعی کلمه در دل مردم آمریکا برخاسته و دقیقا کلید واژههای عوام را اتخاذ میکند. در کنار نظامیگری، بودجههای دیگری نیز برای مردم آمریکا قابل تعریف نبودند.
«وقتی برای هزاران نفر در نیوهمشایر حرف میزدم، جوان محترمی از من پرسید درباره پروژههای در حال طراحی فرستادن بشر به مریخ چه نظری دارم.
من به او گفتم:فکر میکنم فوقالعاده است. اما من میخواهم اول زیرساختهایمان روی زمین را بازسازی کنم. اوکی؟ منظورم این است که نمیفهمم چطور میتوانیم یک نفر را به ماه بفرستیم اما نمیتوانیم چاله چولههای مسیر فرودگاه بینالمللی اوهارا را تعمیر کنیم»
(همان/۱۴۴)
ترامپ تمام وعدههایش مبنا و روش اقتصادی دارد. به نوعی تا راه برای تامین بودجه کارهایش را نیابد قول کاری را نمیدهد چیزی که باعث شده طرحهایش اعتبار پیدا کند.
«راههای بسیار مختلفی برای تامین مالی این پروژهها وجود دارد. برای انجام کار منابع گوناگونی را با هم تلفیق میکنیم. در برخی موارد نیاز به انتشار اوراق قرضه است. پول این جا هست، ما فقط باید آن را به محل مناسب جذب کنیم. زیبایی کار این جاست که چون همه شهرها و ایالات به بازسازی زیرساختها نیاز دارند ما میتوانیم واقعا آن را به تکاپوی ملی دربیاوریم که در سطح منطقهای کنترل شود»
(همان/ص۱۴۶)
شایان اویسی