سالهاست که دولتها طرحهای کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت مختلفی برای حل معضلات اقتصادی یا بهبود شرایط تدوین و اجرا کردهاند، اما با بروز یک تکانه بیرونی یا درونی تأثیرگذاری این سیاستها با یک علامت سؤال مواجه میشود.
هماکنون اقتصاد ایران با ضعفهای ساختاری بسیاری روبه روست که حکایت از ناکارایی سیاستهایی است که در طول سالیان گذشته برای اصلاح آنها تدوین، تصویب و اجرا شده است. اما چرا سیاستهای اقتصادی در ایران آنطور که باید مؤثر نبوده است؟ ریشههای تاریخی این مشکل چیست؟ و چه راهکاری برای بازگشت این سیاستها به ریل اصلی و علمی آن وجود دارد؟
ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی در ایران | چرا؟
در حال حاضر اقتصادهای بزرگ و کوچک در تلاشند تا با بکارگیری سیاستهای مناسب خود را برای دهههای پیشرو آماده کنند. سالهایی که در آن با روی کار آمدن اقتصاد چرخشی و اقتصاد سبز، رفتهرفته سوختهای فسیلی و منابع نفت از چرخه اقتصاد خارج شده و تکنولوژی و انرژیهای تجدیدپذیر جایگزین میشوند.

در این میان اهداف کشورها تنها کسب رضایت جامعه فعلی نیست، که آنها اعتقاد دارند آنچه امروز در اختیار آنهاست امانتی است برای نسلهای آینده!
باید بهگونهای از آن استفاده و نگهداری کرد که قابل استفاده برای آیندگان نیز باشد.
چرا سیاستهای اقتصادی در ایران هیچ نشانهای از ثبات و قوام ندارند؟ چرا همواره دولتهای بعدی برای عرض اندام و جمعآوری رای، دائم مشکلات دولتهای قبل را بازگو کرده و قول بهتر شدن میدهند؟ چرا دولتها نمیایند تا بگویند طرح و نقشه خودشان برای حرکت در مسیر توسعه پایدار چیست؟ آیا اصلاح کارکرد دیگران یک سیاست و استراتژی است؟
دورنمای اقتصاد همراه مردم در فهم و تببین مسائل اقتصادی
چرا در هیچ یک از دولتها در طول چهار دهه اهداف برنامه توسعه محقق نشدهاند؟ کدام برنامه توسعه در کشور توانسته حداقل تولید و تورم پیشبینی شده را محقق کند؟ آیا این مسائل کارشناسی میشود و بعد وعده داده میشود؟
ریشه مشکلات اقتصادی ایران و انحراف عملکرد اقتصادی از مسیر توسعه چیست؟
آیندهنگری در اهداف اقتصادی ایران کجاست؟
در این میان کشور ما از درآمدهای نفتی سالهای گذشته که حتی به 110 دلار هم رسید، چه آیندهنگری کرده است که تنها یک دهه بعد از آن اقتصاد کشور به چنین حال و روزی افتاده است؟
چرا توانایی تولید ثروت در کشور وجود ندارد؟
این حجم از وابستگی به واردات و کالاهای دیگر کشورها برای کشور ثروتمندی چون ما، نشان از دور بودن از مسیر توسعه دارد. مسیری که در آن افراد حاضر درگیر مشکلات معیشتی خود بوده، دولتها دائما در حال وعده دادن برای اصلاح کارکردهای نامناسب قبلی هستند، و آیندگان نیز چشماندازی مبهم دارند. شکاف ایجاد شده بین اقتصاد ایران با روند جهانی با درآمدهای نفتی پوشانده شده بود. با اجرای تحریمهای نفتی تازه مردم لمس کردند که این اقتصاد تا چه حد در تولید ثروت ناتوان است.
مصاحبهای خواندی با دکتر طبیبیان | ریشه مشکلات اقتصادی ایران کجاست؟
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از ایران، این مهمترین پرسشهایی است که با محمد طبیبیان اقتصاددان مطرح کردیم. طبیبیان که در ابتدای دهه 1370 بهعنوان معاون اقتصادی سازمان برنامه و بودجه در تدوین دومین برنامه توسعه پنج ساله کشور نقش داشته است و بدین ترتیب با امور اجرایی دولتی آشناست، سالها نیز در دانشگاههای ایران و امریکا تدریس کرده است.

گفتوگو با محمد طبیبیان اقتصاد دان بزرگ و ارجمند را در ادامه میخوانید.
عامل بیاثری (ناکارآمدی) سیاستهای اقتصادی در ایران
بارها و بارها اقتصادانان مجرب، حتی اساتیدی که خود سالها در نقد دولتها سرآمد بودهاند، وقتی بر مسند قدرت نشستهاند اگرچه سیاستهایی منطقی و مستدلی برای اقتصاد کشور در نظر گرفتهاند (حداقل درگفتار)؛ اما در عمل این سیاستها یا اجرا نشده یا اگر عملی شده آن تاثیر که گفته شده، نداشته است.
چه عواملی باعث شده است در ایران سیاستهای صحیح و علمی اقتصادی قابل اجرا یا نتیجه بخش نباشد؟
دانش عمومی اندک نسبت به مبانی فکری و فلسفی
به نظر من پاسخ به این پرسش میتواند چند بخش داشته باشد. یک بخش مربوط به دانش عمومی نسبت به مبانی فکری و فلسفی اندیشه اجتماعی است.
آشنایی با این زمینهها در اروپا از زمان رنسانس و خصوصاً تحولات فکری از قرن هفدهم به بعد رخ داد، اما آشنایی با آن در کشور ما ناچیز بوده است.
دلایل پایین بودن سطح فکری و فلسفی جامعه ایرانی
برای این ادعا نیز دو دلیل دارم:

- یکی کتابهایی که توسط اندیشمندان ایرانی نگاشته شده عموماً کم عمق و فاقد دید فلسفی تاریخی و علمی بوده است. نگاه کنید به کارهای شریعتی، آل احمد و دیگران. بهترین کتاب فلسفی در واقع کتاب مرحوم فروغی است تحت عنوان سیر حکمت در اروپا، اگر ملاحظه کنید تمام مباحث مربوط به اندیشه سیاسی، اجتماعی، حقوقی و اقتصادی در این کتاب غایب است. برای مثال هنگامی که صحبت از ژان ژاک روسو، آدام اسمیت و بنتام میشود در یکی دو جمله موضوع را بهعنوان اینکه مطالب کم اهمیت هستند، جمع و جور میکند. در حالی که این نویسندگان معماران نظامهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی غرب هستند.
- دلیل دوم هم کتابهای ترجمه شده در مورد اندیشه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. برای مثال ترجمه کتاب قرار داد اجتماعی که قبل از انقلاب هم ترجمه شده را با متن انگلیسی مقایسه کردم و از بخشهایی که حذف شده متعجب شدم که احتمالاً کار سانسور بوده است. به نظر میرسد این کتابها در ترجمه از محتوا خالی میشده، این کارها عموماً سانسور شده هستند، به نحوی که اصل مطلب لوث شده است.
ضعف ریشهای در دانش فکری و فلسفی
به نظر من حتی متفکران ایرانی دید عمیقی از اندیشه اجتماعی غرب نداشتند، چه برسد به عموم جامعه تحصیلکرده!
بسیاری از فارغالتحصیلان ممتاز کشور که پزشکی و مهندسی خواندهاند اصولاً خود را بینیاز از این حیطه میدانستهاند و برایشان آموختن و تکرار چند شعار و گزاره، معمولاً از ادبیات مارکسیستی کفایت میکرده است.
حقیقتاً چند نفر میتوانید بیابید که کتابهای تاریخ ساز چند قرن اخیر را به زبان اصلی یا ترجمه انگلیسی (که سانسور نشده) خوانده باشند، کتاب لویاتان توماس هابز، کتاب قرار داد اجتماعی ژان ژاک روسو، کتاب روح القوانین مونتسکیو، کتاب ثروت ملل آدام اسمیت، کتاب سرمایه مارکس، کتاب اصول اخلاق و قانونگذاری جرمی بنتام و…
متن را رها کرده و حاشیه را ورق میزنند
نکته جالب اینکه آن دسته هم که سعی در افزایش فرهیختگی داشتهاند به جای خواندن ادبیات جریان اصلی اندیشه اجتماعی غرب، به ادبیات معترض و حاشیه روی آوردهاند مانند نوشتههای هایدگر، هابرماس، سارتر، چامسکی و اخیراً پیکتی.
دلیل وجود آنان ادبیات اجتماعی خط اصلی و رایجی است که اینها منتقد آن هستند.
مثل منتقد هنری که یک اثر پیش رویش را نقد میکند. در کشور ما بدون اینکه آن اثر موجود باشد عدهای طرفدار ناقد هستند و طبعاً دچار سر درگمی و از این شاخه به آن شاخه پریدن. روزی عدهای پست مدرن و منتقد مدرنیته هستند بدون اینکه مدرن و مدرنیته در میانه باشد!
عدهای منتقد سرمایهداری هستند بدون اینکه هرگز سرمایهداری در کشور ما تجربه شده باشد!
همچنین است در مورد لیبرالیسم و دیگر مطالب. شما نامهای بسیاری را از متفکران غربی در نشریات روشنفکری ایران میبینید که اصولاً در جوامع خودشان در این سطح شناخته شده نیستند و دلیل وجودیشان در جوامع مربوط وجود یک جریان قوی اندیشه و کرداری است که اینها ناقد آن هستند.
بنابراین ریشه اصلی گرفتاری را ضعف بنیادین اندیشه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بین تحصیلکردهها میبینم.
چپ و راست | حرکت در خلاف جهت تاریخ!
علاوه بر این دلیل عام، یک دلیل خاص هم وجود دارد. بعد از پیروزی انقلاب دو جریان ظهور کردند که بقیه جریانهای فکری و سیاسی را کنار زدند. یکی سنتگراها که مشخصاً نظریه و عمل آنان تلاش برای حرکت در جهت عکس تاریخ بود.
دیگری چپ گراها که ادبیات و گرایش فکری و گفتمان آنها هر نامی که به خود گذاشتند مارکسیستی بود آن هم در جهت عکس تاریخ بود زیرا در زمانی که مارکسیسم در دنیا و از جمله کشورهای کمونیستی از سکه افتاده بود، اینها تلاش در پیاده کردن پایههای اقتصادی آن داشتند.
از این گفته تعجب نکنید هماکنون به برخی بیانیههای مثلاً دلسوزانه که مخاطب آن دولت است عنایت کنید ببینید شبیه برنامه پیشنهادی یک پولیت بورو(هیأت مرکزی حزب کمونیست) حزب کمونیست است، یا به برخی سیاستها که اعمال میشود دقت کنید بر اساس چه گفتمانی است؟
ریشههای مشکلات اقتصادی ایران | دکتر محمد طبیبیان
موارد کتبی منتشر شده متعدد است. بنا براین سرنوشت کشور در دست دو جریان سرگشته قرار گرفت و بر کشور آن رفت که رفت.
حرکت به سوی اهداف مشترک اقتصادی کی؟ کجا؟
همانطور که در مقدمه اشاره شد، متاسفانه در حالی که اهداف اقتصادی باید در جهت منافع نسل فعلی و اندوختهای برای نسل آینده باشند، تنها وسیلهای برای مطرح شدن دولتها در اذهان بودهاند.
همواره دولتهای بعدی در شروع کار به نقد سیاستهای قبل می پردازند؟ همواره بخش عمدهای از ناکارآمدی فعلی به دولتهای قبل برچسب میشود…
این در حالی است که برخی اهداف اقتصادی نیاز به زمانی بیش از حتی یک دهه دارند. وقتی قرار است دولت بعدی ساختار اقتصادی را زیرورو کند اهداف بلندمدت چه مفهومی خواهند داشت.
کشور برزیل برای پیوستن به سازمان جهانی تجارت WTO نزدیک به 12 سال درگیر اصلاحات اقتصادی بود. در این میان بسیاری مسئولان کشوری تغییر کردند اما هدف واحد همچنان در بین آنها استمرار داشت.
در حالی که صورت مسئله تبیین طرحهای اقتصادی برای افزایش تولید، اشتغال و کنترل قیمتهاست، روزها و سالها نقد اشتباهات قبلی، حاشیهای پررنگتر و مهمتر است که در دستور کار قرار دارد.
اگر منابعی که در دولتهای قبل صرف طرحهای مهم میشود در دولتهای بعد پیگیری شود چطور؟

اگر طرحهای اقتصادی هر دولت از فیلتر کارشناسان کاربلد کاتالیز شده و بهصورت دقیق برای هر بازه زمانی (فراتر از عمر دولتها) برنامهریزی شود چطور؟
عدمپیوستگی دولتها در اجرای اهداف، عدم توسعه اقتصادی
آیا باید شاهد یک به هم پیوستگی سیاستهای اقتصادی درکشور باشیم؟ طی دورههای گذشته با تغییر دولتها سمت و سوی سیاستهای اقتصادی نیز تغییر کرده و زمانی که باید ثمره سیاست قبلی چیده میشد همه چیز تغییر کرده است.
طبعاً این سردر گمی مربوط به همان نکتهای است که در بالا اشاره کردم. تعداد معدودی کارشناسان و مدیران سیاسی بودهاند که سعی درایجاد یک تغییر مسیر بر مبنای علمی کردهاند لیکن آن دو نگرش دیگر که بجز تقسیم پست در سایر موارد هم جهت هستند این حرکتها را خنثی کردهاند.

در چهل سال گذشته وقتی شرایط با تنگنا مواجه شده از جمله کاهش درآمد نفت، دولتها بیشتر متمایل به اتخاذ تصمیمهای کارشناسی شدهاند، امیدوارم این بارهم چنین باشد.
نقش دولت چیست؟ | انتظار از دولت چه باید باشد؟
در اقتصاد ایران دولت تا چه حد نقش دارد. با توجه به وجود نهادهای عمومی مختلف آیا میتوان از دولت انتظار حداکثری داشت؟
نقش دولت در کشور ما خصوصاً سالهای اواخر دهه ١٣۵٠ و بعد از انقلاب آن چیزی نبوده که بهشکل منطقی از دولت باید انتظار داشت.
مانند تأمین کالاها و خدمات زیربنایی و عمومی، خدمات رفاهی، برافراشته نگاه داشتن پرچم رفتار اخلاقی و عقلایی، انتقال تکنولوژی و جلوگیری از شرایط کژگزینی و کژمنشی در جامعه و حفظ محیط زیست و کنترل برون ریزها.
دولت مستقیماً در فعالیت اقتصادی، تخصیص منابع، قیمت گذاری، زمینهسازی رانت خواری و فساد اقتصادی و ایجاد ضایعه اقتصادی اجتماعی، ایجاد نابرابریهای عظیم در تولید ثروت از طریق ساز و کارهای رانتی وایجاد بوروکراسی پیچیده، نفسگیر، نا کارآمد و بعضاً فاسد… مؤثر بوده است.
بنابراین بحث حداکثری و حداقلی معنی ندارد جهت کلی است که باید تصحیح شود.
نقدینگی افسارگسیخته | مقصر اصلی کیست؟
طی هفتههای اخیر بحث تغییر و ترمیم کابینه مطرح شده است آیا با تغییر مدیران میتوان انتظار تغییر شرایط را داشت؟
بعید به نظر میرسد.
امروزه سرمنشأ بسیاری از مشکلات اقتصادی به حجم عظیم نقدینگی مربوط میشود. به اعتقاد شما منشأ رشد شدید نقدینگی در سالهای گذشته چیست و چگونه میتوان این نقدینگی را مهار و به سمت تولید هدایت کرد؟
منشأ آن تصمیمهای قوه مجریه و قوه مقننه است و دلیل دیگری ندارد.
این حجم نقدینگی برای سالها اسباب زحمت و مشکلات خواهد بود و تنظیم آن نوعی از ذهنیت، مدیریت، سازمان کاری و قانونی را میطلبد که در دسترس نیست.
این گفته عامیانه که نقدینگی را به سوی تولید هدایت کنیم هم با عرض معذرت جمله بیمعنی است. نقدینگی به هر طرف برود فقط قیمتها را بالا میبرد. روند رشد نمایی نقدینگی در 50 سال گذشته را مشاهده کنید اگر میتوانست به تولید بینجامد اکنون تولید ایران از کره زمین سر ریز شده بود.
منبع: اقتصاد آنلاین