انگلی که نشان میدهد چگونه تاریخ تا حدودی با نیروهای غیربشری خلق میشود.
دو قرن پیش در منزل آنا پپین در جزیره گوره، جایی کنار سواحل سنگال، زنانی با کلاههای نوکتیز و مد روز از پلهها بالا میرفتند تا نوشیدنی خوب خود را در سالنی روباز که چشماندازش به اقیانوس اطلس بود را بنوشند.

زیرپلهها یک سلول مجازات بدون پنجره برای بردگان خودسر قرار داشت.

زنان جوان و بارور به دلایلی همچون ناخوشایند بودن از سایر بردهها جدا میشدند.
پپین که یک قاچاقچی آفریقایی- فرانسوی بود، باید صدای لرزیدن غل و زنجیر اسیرانش را هنگامی که با مهمانانش روی کاناپه مینشست، شنیده باشد.
اگر از بالکن خانهاش به پایین نگاه میکرد، باید صدای آنها را میدید که از طریق یک دریچه باریک موسوم به «در بیبازگشت»، به سختی عبور داده و در کشتیهایی به مقصد قاره آمریکا بارگیری میشدند.
تاریخ را چه کسانی شکل دادهاند؟ | نقش پشه مالاریا در چیدمان تاریخ بشر!
تاریخ تا حدودی توسط انتخابهای انسانی شکل داده شده است. یک نهاد شرور نمیتواند بدون کسانی که شریرانه عمل کنند؛ وجود داشته باشد.
اما تاریخ از سوی نیروهای غیربشری نیز شکل داده میشود.
چرا مالکان مزارع در «دنیای جدید» بیشتر بردگان آفریقایی را میخواستند تا آمریکاییهای بومی؟
الوی کولی، سرپرست موزه بردهداری که خانه سابق پپین است، میگوید یکی از دلایل آن مالاریا بوده است.

مالاریا به عنوان بخشی از مبادله کلمبی (تبادل گسترده گونههای حیوانی، گیاهان، فرهنگ، جمعیتهای انسانی، بیماریهای مسری، فناوری و ایدهها بین قاره آمریکا از یک سو و قارههای آفریقا و اروپا و آسیا از طرف دیگر پس از کشف آمریکا توسط کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ میلادی) قرن شانزدهم به قاره آمریکا وارد شد و انگلها در خون بردگان و مهاجران از اقیانوس عبور کردند.
مالاریا، تنها مهاجم تاریخ که جز بردگان همه را میکشت!
پشههای آنوفل محلی آنها را گسترش دادند. چندی نگذشت که بومیان و اروپاییها دسته دسته میمردند. اما آفریقاییها زنده میماندند، حتی وقتی ناچار به کار در مزارع نیشکر آلوده به این پشهها میشدند.
علت آن هم این بود که آنها به طور ارثی در برابر مالاریا مقاوم شده بودند.
سونیا شاه در کتاب «تب» اشاره میکند که کشاورزان هند غربی (منطقهای از شمال اقیانوس اطلس در دریای کارائیب و شامل تعدادی کشور جزیرهای مانند آنتیل) در ازای یک آفریقایی سه برابر بیشتر از یک اروپایی که کار اجباری کند، پرداخت میکردند.
تیموتی واینگارد در کتاب «پشه» با اشاره به این که پشه سایر بیماریها را نیز منتقل میکند، مینویسد: پشه «نقش بزرگتری در تغییر داستان ما نسبت به هر موجود دیگری ایفا کرده است.»
نقش مالاریا در توزیع (سیطره) استعمار در آفریقا
دوباره به جزیره گوره برمیگردیم و به سوی دیگری نگاه میاندازیم. به کودکانی که در امواج خود را خنک میکنند و مغازهدارانی ماسکزدهای که منتظر بازگشت توریستهای ترسیده از کووید هستند، نگاه میکنیم.
به سرزمینهای آفریقایی خیره شوید. امروزه، چشمانداز آن آسمانخراشها و کشتیهای کانتینر است (داکار، پایتخت سنگال بندری پررونق است).
اگر به سال 1805 برگردیم، هنگامی که مونگو پارک، یک سیاح اسکاتلندی به همین تنگه باریک نگاه میکرد، زیستگاه کوچک و گستره وسیعی از جنگلها را میدید.

او پیش از رفتن به داخل قاره آفریقا، چند هفته را در گوره گذراند. معلوم نیست که آیا او با پپین که در آن زمان حدودا 18 ساله بود هم ملاقاتی داشت یا خیر.
او عازم داخل کشور شد و چندین تن لوازم را روی دوش الاغها حمل کرد و سرانجام به پایین رود نیجر رفت.
از 40 مردی که همراه وی بودند، همگی جز یک نفر فوت کردند که مرگ بسیاری از آنها ناشی از تب بود. خود پارک از مالاریا نمرد بلکه در جریان فرار از پیکانهای شلیک شده به سمتش از یک قایق پرید و در آبهای خروشانی که اکنون در نیجریه قرار دارد، غرق شد.
مشکلات پارک حقیقت مهمی را در مورد تاریخ استعماری نشان میدهد. آفریقا قارهای بود که مالاریا در آن وخیم بود و هماکنون نیز هست.مهاجران اروپایی از آن میمردند. بنابراین آنان در شمار زیادی تنها در مکانهایی که کمترین میزان مالاریا را داشت، ساکن شدند، یعنی:
آفریقای جنوبی با شبهای زمستانی سردی که پشهها را میکشت؛ ارتفاعات کنیا و زیمبابوه و ساحل مدیرترانهای شمال آفریقا. برعکس، در بخشهایی از غرب آفریقا احتمال مردن مهاجران هر ساله 50-50 بود.
در بخشهایی از آفریقا که مالاریا شدت داشت، امپریالیستها به طور غیرمستقیم و از طریق فرمانروایان محلی حکمرانی میکردند که با تهدید و رشوه متقاعد شده بودند کالاهای خود را به امپراتوریهای فرانسه یا بریتانیا بدهند.
در مناطق غیرمالاریایی، اروپاییها به صورت تودهای سکونت داشتند و نهادهایی را خلق کردند که بسیاری از آنها همراه با نابرابریهای نژادی که قرنها رنج در پی داشت، تا به امروز دوام پیدا کرده است.
مالاریا به توضیح علت تفاوت آفریقای جنوبی مدرن با 4.7 میلیون شهروند سفیدپوست با نیجریه که اندکی مهاجر سفیدپوست دارد، کمک میکند.
آفریقای جنوبی به جهانیان حسن تعبیری همگانی برای برتری سفیدپوستان ارائه کرد (برای یک موضوع نامناسب کلمهای نیکو به کار برد).
بیست و پنج سال پس از پایان یافتن آپارتاید، زخمهای آن هنوز هم باقی ماندهاند. سیاست نیجریه گسلهای متفاوتی دارد: مسلمانان در برابر مسیحیان و برعکس.
نقش مالاریا در توزیع قدرت در اروپا
مالاریا سایر قارهها را نیز شکل داده است. روزگاری این بیماری در اروپا شایع بود.
یکی از دلایلی که پیروزی بر روم باستان دشوار بود، آن بود که توسط مردابهای پونتین محافظت میشد.
رومیها گمان میکردند که علت دچار تب شدن افراد در آنجا، بخارهای سمّی است. به همین دلیل هم نام آن را مالاریا (mal’aria) به معنی هوای نامناسب گذاشتند.

در سال 218 پیش از میلاد، هانیبال از کوههای آلپ گذشت. او در تربیا، تراسیمن و کانای با رومیها رودررو شد، اما از نبرد تمام عیار به دلیل مالاریا که به قیمت چشم راست، همسر، پسران و بسیاری از ارتش این ژنرال کارتاژی تمام شد، دوری کرد.
یورشهای بعدی از سوی بربرهای گوناگون هم به همین سرنوشت ختم شد.
آقای واینگارد معتقد است «جهان هنوز هم در میان سایههای پشهزده امپراتوری روم زندگی میکند.» بسیاری از کشورها به زبانی که برمبنای لاتین است، صحبت میکنند، و در همین حال چندین نظام سیاسی قانون رومی را پذیرفتهاند.
در واقع «امپراتوری روم نخست شهید شد و بعد جاده مسیحیت را در سراسر اروپا هموار کرد.»
مالاریا قرنها از امپراتوری روم دفاع کرد. اما طبیعت پابرجا نمیماند.
زمانی حول و حوش قرن پنجم، نسل جدیدی از پشهها انگلی جدیدتر و مرگبارتر را به روم آورد: پلاسمودیوم فالسیپاروم، نژادی از مالاریا که امروزه آفت آفریقا شده است.
خانم شاه حدس میزند که برخلاف پلاسمودیوم ویواکس که رومیها به آن خو کرده بودند، پلاسمودیوم فالسیپاروم میتوانست این امپراتوری را که تحت محاصره بربرها بود، تضعیف و بیثبات کند.
این نظریه که چنین موضوعی در افول و سقوط روم و همچنین خیزش آن نقش داشته است، اثبات نشده اما امکانپذیر است.
امیر شاملویی