فیزیوکراتها چه میگفتند؟ | اقتصاد یعنی کشاورزی
این مکتب فکری در فرانسه قرن هجدهم آغاز شد، و چنانکه خواهیم دید یک گام موثر در شاکله بندی افکار اقتصادی مدرن به حساب میآید.
بنیانگذار آن نیز فرانسیس کزنی ( François Quesnay) پزشک در بار لویی پانزدهم، شاه فرانسه بود. کزنی کتابی را در سال ۱۷۵۹ منتشر کرد تحت عنوان تابلو اقتصاد ( Tableau Économique).
البته مثل همه مکاتب فکری افراد دیگری نیز دراین سابقه قابل ذکر هستند که مقدمات اندیشه فیزیوکراتها را پروردند یا مطرح کردهاند، مانند ریچارد کانتیلون (۱۶۸۰-۱۷۳۴)، اما کنزی به دلیل نوشتن کتاب مزبور، همچنین جایگاه اجتماعی که امکان پیگیری اجرایی دیدگاههایش را داشت، مهمترین شخصیتاین مکتب فکری است.
او با عدهای از صاحبان نفوذ فرانسه مجموعهای را تشکیل داده بودند که به آنان ‘اقتصاد دانان’ اطلاق میشد( les économistes). اولین استفاده ازاین عبارت در تاریخ.
اعتقاد کانونی این مکتب این بود که در واقع بخش کشاورزی تنها بخش مولد اقتصاد یک کشور است و سایر بخشها گرچه مهم اما زاینده ارزش نیستند.
صنعت و تجارت نقش مولد در اقتصاد ندارند؟ | کشاورزی تنها بخش مولد در اقتصاد
مثلاً استدلال میکردند که صنعت معادل همان نهادهای که استفاده میکند تحویل میدهد و رویشی در مراحل تولید انجام نمیشود چنانکه در بخش کشاورزی انجام میشود،
همچین تجارت را بخش مولد به حساب نمیآوردند.
کنزی و طرفدارانش استدلال میکردند که تعرفههای بالا بر واردات، عوارضگیری متعدد و مالیاتهای سنگین عامل فقر گسترده و رایج در فرانسه هستند.
ذخائر طلا و نقره هم ثروت ملی نیست چون در حیات جامعه نقش مستقیم ایفا نمیکند. بهاین نحو از منتقدان سیاستهای مرکانتلیستی محسوب میشوند.
همانند بسیاری از متفکران عصر روشنگریاین گروه نیز استدلال میکردند ثروت واقعی جوامع تولید است و نه ذخائر طلا و نقره. لیکن تصور آنان از تولید از یک طرف رویش جدید و زایندگی بود که در کشاورزی میدیدند و از طرف دیگر مشاهده این واقعیت که محصول کشاورزی برای زیستن و دوامآوری مردم لازم است.
استدلال آنها این بود که دولت نباید با یک مجموعه پیچیده مجوزها و مقررات برخی شرکتها و انحصارات را تقویت کند و برخی بخشها خصوصا کشاورزی را سرکوب نماید.
نظام فئودالی فرانسه | سرکوب مالی کشاورزان
تا قرن هجدهم، به دلیل نظام فئودالی حاکم بر فرانسه و مقررات خاص مربوط به حیطه نفوذ فئودالها دولتها به بهانههای مختلف محدودیتهایی را بر تجارت محصولات کشاورزی اعمال میکردند از جمله ممنوعیت حمل و نقل محصولات کشاورزی از یک منطقه به منطقه دیگر.
در شهرها نیز نظامهای عتیقه صنفی بر فعالیت بازارها حاکم بودند و صنوف مختلف تشکلهایی داشتند که هرگونه فعالیت که ممکن بود رقابت را افزایش دهد را مانع میشدند.
به همین نحو نیز از کنترل انحصاری خود برای خرید ارزان محصولات کشاورزی بهره میجستند.
بر اساس این زمینه فیزیوکراتها استدلال میکردند چون کشاورزی ماخذ تولید ثروت است باید فقط از این بخش مالیات اخذ شود.
در این رشته فعالیت از بین مالک، و کشاورز و صاحب نهادههای دیگر، که زمین را آماده کشت میکنند، کسانی که این ثروت را ایجاد میکنند عوامل خلاق، یعنی نیروی کار کشاورز و صاحب نهادههای کشاورزی هستند.
صاحب زمین نقش فعالی ندارد و بخشی از تولید به او منتقل میشود. بنابراین بهتر است مالیات منحصر به عایدی صاحب زمین باشد.
این پیشنهاد برای سادهسازی نظام مالیاتی و رفع انواع و اقسام مالیاتهای پر هزینه و مزاحمی بود که طی سالها در فرانسه برقرار شده بود.
نظام اقتصادی بر پایه فیزیولوژی بدن | مکتب فیزیوکراتها
از آنجا که کزنی یک پزشک بود نظام اقتصادی را مانند فیزیولوژی انسان تجسم میکرد و آن هم بر اساس درک از سلامت یک بدن در آن زمان یعنی توازن با تصور یک ترکیب ثابتی از عوامل و روابط، که آن را نظم طبیعی میخواند.
کتاب تابلو اقتصاد هم در واقع مربوط به تعیین و ترسیم روابط و نسبتهای اقتصادی بین طبقات اجتماعی و جریان وجوه بین آنان بود که در اطراف کانون کشاورزی تنظیم میشد، این مکتب طرفدار تجارت آزاد بود
عبارت laissez-faire, laissez-passer در واقع ابتدا توسط کزنی مطرح و رایج شد، در اشاره به لزوم آزادی در تصمیمسازی اقتصادی.
معنیاین عبارت ‘بگذارید آزاد باشد و جریان یابد’ بعدا به فراوانی مورد استفاده و سوء استفاده قرار گرفت
او از طرف دیگر استدلال میکرد که دولت باید نرخ بهره را تثبیت کند. برخی ازایدههای این مکتب در تصمیمسازیهای اقتصادی فرانسه وارد شد.
بعد از مرگ کزنی تلاش برای پیادهسازی آراء او توسط جکتورگو، خزانهدار فرانسه، ادامه یافت. اما مقاومتهای مخالفان سبب شد که تورگو برکنار شده و فیزیوکراتها تبعید شوند.
ثروت ملل آدام اسمیت و اندیشههای فیزیوکراتها
آدام اسمیت در سیر جامع خود در اندیشهها و تجربیات اقتصادی، در کتاب ثروت ملل، چند فصل را هم به اندیشههای فیزیوکراتها و تحلیل آن اختصاص میدهد.
آدام اسمیت استدلال میکند که مفهوم ثروت در اندیشه فیزیوکراتها به واقعیت نزدیکتر است.
زیرا تولید را مبنای ثروت میدانند. اما اندیشه آنان دچار این گرفتاری است که تولید بخش صنعت و فعالیت تجاری نیز که خالق ثروت هستند را منتفی میشمرند و به حساب نمیآورند.
او با ارائه مثال از یونان باستان که کشاورزی را اجر مینهادند اما صنعت و تجارت را به بردگان وا مینهادند ( از نظر آدام اسمیت ایراد این شیوه این است که بردگان چون ذینفع نبوده و برای ارباب کار میکردند فاقد انگیزه تلاش مضاعف و نوآوری بودند واین شیوه نا کارآمد بود) و تجارت خارجی را ممنوع میساختند؛
آدام اسمیت استدلال میکند که این روشها به زیان بخش کشاورزی هم تمام میشد.
استدلال او هم ساده است. عدم کارآیی و ممنوعیت سایر بخشها سبب کمبود شده و باعث گرانی نسبی قیمت کالاهای غیرکشاورزی میشود، در نتیجه قدرت خرید کشاورزان را هم کاهش میدهد و به فقر آنان کمک میکند.
در این مراحل بررسی و کنکاش است که اسمیت به مفهوم ثروت به عنوان تولید کالاها و خدمات مفید به حال عامه ( چه محصول کشاورزی یا صنعتی و یا خدمات) نزدیک میشود.
او یک ایراد دیگر هم به فیزیوکراتها وارد میداند که ایراد اساسی است. و آن مفهوم نظم طبیعی و ثابت بودن و توازن از پیش اندیشیده شده بین عوامل اقتصادی است.
او استدلال میکند که کزنی به عنوان طبیب که تمثیل خود را از فیزیولوژی بدن اخذ کرده باید میدانست که بدن انسان هم ممکن است تحت رژیمهای متنوعی سالم و قوی باقی بماند.
در مورد یک اقتصاد نیز چنین است و بنابراین توازنهای از پیش اندیشیده شده در مورد بخشها و روابط فاقدتوجیه و غیر قابل دفاع منطقی است.
دکتر محمد طبیبیان
منبع : کانال نگارنده