یکی از موضوعاتی که به کرات در جامعه امروز مطرح است، مسئله تفاوت نسل گذشته با نسل امروز است، گذشتگان صفا و صممیت بیشتری داشتهاند، بشر قناعت بیشتری داشته و زیادهخواه نبوده است و… بسیاری قیاسها که همگی دست بالا در اخلاقیات و معنویات را بر گذشتگان برچسب میکنند.
در مقاله حاضر جناب مرتضی مردیها نویسنده معاصر کشور به نقد این جهانبینی پرداخته است.
مردیها معتقد است در گذشته بشر به سبب محدودیت رشد قوای ذهنی، بهطور معدل قاعدتاً درک محدودتری از رنج کسالت، بیکاری و شاید حتی تنهایی داشتهاند و در نتیجه احساس نیاز کمتری به وسایلی برای رفع آن؛
اما بشر امروز در سایه انبوهی از اطلاعات و بررسی بسیاری از نتایج در دسترس، مسیر به مراتب طولانیتری تا رسیدن به پاسخ نهایی مسائل دارد. او غرق در پرسشها و ابهامات روز افزون خود است و به همین دلیل میکوشد با کار و مشغولیت از رنج آن بگریزد.
نسل گذشته بهتر بوده یا نسل حال؟
در مورد اینکه قدیمها چگونه بود و دنیای مدرن و معاصر با بشریت چه کرده است دروغهای بزرگ و بسیاری گفته شده است.
کثرت گستردهای از نخبگان حتی، به جد و به بداهت باور دارند که در قدیم مردمان آسودهخاطر، مهربان، خیرپیشه، غیرمادی، اهل اخلاق بودند، و با آمدن جهان نو نه فقط مادیگرایی جانشین معنویت و بیبندوباری جایگزین اخلاق شد، بلکه انبوهی از امراض جسمی و روحی و فلاکت و فروپاشی هم عارض انسان نو شد و انبساط خاطر و امید و اعتماد را در دنبالههای ابهام تاریخ دفن کرد.
سخن من این است که پیشینیان نه فقط از حیث معیشت، بهداشت، سلامت و امنیت اغلب دچار وضعیتی بسیار بدتر از انسان معاصر بودند، بلکه از منظر فرهنگ و اخلاقیات و انسانیت هم بسیار پایینتر بودند.
در اینجا در پی شرح و استدلال برای این موضوع نیستم. علاقهمندان میتوانند صفت آن را در دیگر نوشتههایم از جمله فصل نخست کتاب “فلسفههای روانگردان” با عنوان “در غم غربت قدیم” بیابند و بخوانند.
آنچه در اینجا میخواهم مطرح کنم، از قضا یکی از معضلات و مشکلات دنیای مدرن است، که در انبوه سخنفرساییهای لشکر مدرنستیزان ردی از آن ندیدهام.
سرگرمی یک نیاز اساسی برای انسان
چند سالی پیش مقالهای نوشتم با نام “از خوشگذرانی تا وقتکشی” و در آن این دعوا را عنوان و بر آن استدلال کردم که پس از نیازهای ردیف نخست از قبیل رفع گرسنگی و تشنگی، آن هم در معنای حداقلی آن، مهمترین نیاز انسان سرگرمی و مشغله و مشغولیت است.

به این معنا که ما نه فقط برخی کارها را صرفاً برای سرگرم شدن انجام میدهیم بلکه بسیاری از کارهای مهم و مولد را هم، از جمله شغل، بیشتر برای ماهیت سرگرمکنندگی آن جویاییم، هرچند بسا که خود از آن خبر نداریم و مثلاً درآمد را دلیل اصلی آن برمیشماریم.
این را بهتر از هرکسی زندانیان انفرادی میفهمند و نیز کسانی که این مجازات را بسیار کارآمد تجربه کردهاند.
اینک میخواهم بگویم این صفت حوصله سررفتن و حس بطالت و اندیشیدن به پرسشهای بیپاسخ ناظر به معنای هستی و سرنوشت و اشتباهات و پشیمانیها و بدبیاریها و شرم از گذشته و ترس از آینده و دلهرۀ اینکه چه بر سرمان خواهد آمد و نهایتاً میل به فراموشی و اقدام به فرار از اینها به شلوغنای مشغولیت وصفی است که برای انسان رشدیافتۀ معاصر بیشتر از پیشینیان است.
نه فقط در تعریف انسان میشود گفت حیوانی که حوصلهاش سر میرود، بلکه در مورد انسانهای معاصر هم میشود گفت انسانهایی که بیش حوصلهشان سر میرود.
چرا نسل جدید بیشتر از گذشته در پی سرگرمی است؟
یک سبب پیشپاافتاده آن میتواند این باشد که وفور و سرعت رشد ابزارهای تولیدِ لذت و تفریح باعث شده است که تمایل به چنین چیزهایی در جامعه شدت بگیرد؛ تا حدی شبیه اینکه رفتن به دنبال بعضی لذایذ تمایل به آن را کاهش نمیدهد، افراشتهتر میکند!

در اینجا با پدیدهای از سنخ عادت مواجهیم؛ عادتی بد که با رها کردن فرد به دست امیال باعث وابستگی به آنها و تقاضای فزاینده برای استفاده از آنها میشود.
استفادۀ روزافزون انسانها از موبایل هوشمند مصداق روشنی از این است.

وقتی از خواب بیدار میشویم و نخستین کارمان دستبردن خوابآلود به سمت گوشی است، یا هنگامی که در کنار خانواده، یا هنگام کار، یا در میهمانی حواسمان به گوشی است، ممکن است به خود و دیگران چنین القا کنیم که مترصد اخبار و نگران اوضاع هستیم، اما بعید است این پرسش برایمان پیش نیاید که قدیمیها که این ابزار را نداشتند این همه وقتی که ما صرف این میکنیم را چه میکردند؟ و از اینجا شاید به ماهیت غیر واجب و عادتی و سرگرمکننده بودن آن، حتی وقتی با آن نه بازی و ویدئوگردی، که اخبار گوش میکنیم و یادداشت میخوانیم، پی ببریم.
این هست، لیکن استدلال اصلی من بر دلیل رشد و عمق این احساس و میل فزاینده به تشفی آن چیز دیگری است.
از باب احتیاط علمی باید اشاره کنم که ما از درون حیوانات مطلع نیستیم و با اطمینان نمیتوانیم از احساس آنها حرف بزنیم، در عین حال به نظر میرسد پذیرفتن این به عنوان بدیهی دشوار نیست که احتمال اینکه حیوانانی مثل لاکپشت، مار، کروکودیل حوصلهشان سر برود و از تنهایی، بیکاری یا یکنواختی کسل شوند کمتر است تا حیواناتی چون گاو، اسب و شتر، و اینها کمتر از سگ و میمون و طوطی.
بخشی از این ممکن است صرفاً برخاسته از یک خصیصه بیولوژیک باشد (همچون اینکه شیرها برخلاف ببرها گروهی زندگی میکنند، و مورچهها برخلاف مگسها کار گروهی انجاممیدهند)، اما مجموعه و معدل این خصیصه از تکامل انواع دور نیست.
به عبارتی هر چه حیوانی، با معیارهای طبقات زیستشناختی، تکاملیافتهتر باشد احتمال بیشتری دارد که چیزی چون “حوصله سررفتن” برایش جدیتر باشد.
به نظر میرسد موجودی بیشتر حوصلهاش سر میرود و طالب دلمشغولی و فرار از تنهایی و بیکاری و یکنواختی است که قدرت درک بیشتری از گذشته و فهم وقایع آن و آینده و نگران بودن نسبت به حوادثی که آبستن است و نیز قدرت اقدام برای کاستن فشار آنها دارد.
چرا از بیکاری گریزانیم؟
هنگام تنهایی و بیکاری و یکنواختی دقیقاً چه روی میدهد که ما از آن گریزانیم؟
کسر لذت را نمیتوان علت شمرد چون بسا که اسباب خورد و نوش و بانگ نای و طرف رود هم باشد و باز چارهساز نباشد.
هنگام بیکاری در دیدن فیلم، شنیدن پادکست، مرور صفحات مجازی، گفتگوی تلفنی، حتی آشپزی و نظایر اینها چه چیزی هست که به درجاتی مشکلگشاست؟
به گمان من مهمترینِ آن قطع رشتۀ افکار است؛ افکاری که هر چه فرد فرهیختهتر باشد مشتمل است بر پرسشهای بیشتر و پاسخهای کمتر؛ هر چه فرد عاقلتر باشد خائفتر. و بر این مبنا تلاش برای گریز از این سلسلۀ فکر و فکر بیشتر.

حال اگر علت اصلی این باشد و نه فقط غریزهای که بنا به ماهیت خاص بیولوژیک بعضی انواع دارند و بعضی نه، و اطواری که بعضی افراد دارند و بعضی نه، در این صورت در مورد آدمیان هم بایستی قائل به تفصیل شد؛
به این معنا که همۀ آدمیان، و بهویژه همۀ نسلها به یک اندازه حوصلهشان سر نمیرود!
نسل جدید، نسلی که باید دائما سرگرم باشد
فارغ از مقادیری از این پدیده که به احوال ژنتیک و تربیت و عادت فردی برمیگردد و ممکن است کسی با کسی متفاوت باشد، یک عامل دیگر هم هست:
به تناسبی که بشریت در تاریخ خود رشد علمی و فکری و احساسی کرده است، هجمۀ فکرها به او بیشتر با غم و تشویش و ناامیدی همراه است به سطوح بالاتری از رنج حوصله سررفتن و میل به گریز از آن دست یافته است. (شاید بتوان این را به بحث خودکشی هم ربط داد. شواهد متقاعدکنندهای وجود ندارد که خودکشی در میان حیوانات وجود داشته باشد، و شواهد قطعی وجود دارد که در جوامع پیشرفته بسیار بیش از جوامع بدوی خودکشی رایج است.)
بر این مبنا به این پرسش که گذشتگان که ابزارهایی چون موبایل هوشمند یا ماهواره و تلویزیون نداشتند چگونه روزگار میگذراندند، میتوان اینگونه پاسخ داد که:
آنها به سبب محدودیت رشد قوای ذهنی به طور معدل قاعدتاً درک محدودتری از رنج کسالت و بیکاری و شاید حتی تنهایی داشتهاند و در نتیجه احساس نیاز کمتری به وسایلی برای رفع آن. ممکن است این سخن رایج که انسان معاصر به پوچی رسیده است توضیحش سقوط او نباشد بلکه برعکس چون هوش تیزتر و درک بیشتری دارد دیرتر فریب برخی باورها را میخورد و به فهم بعضی ابهامها و بیمعناییها نایل شده دشوارتر میتواند خود را متقاعد کند. به همین دلیل فکر کردن برای او بیش مایۀ عذاب است و میکوشد با کار و مشغولیت از رنج آن بگریزد. پس نه به رغم رشد آگاهی و برخورداری انسان مدرن بلکه به سبب آن، بشر به شکلی روزافزون میکوشد بیشتر و بیشتر خود را در کار و سرگرمی و غفلت غرقه کند تا کمتر به نارضایتیها بیندیشد؛ ناخرسندیهایی که چه بسا بیش فرهنگی، فلسفی، عاطفی و انسانی است تا صرفاً مالی و مادی.
منبع: کانال نویسنده