نماد سایت رسانه اقتصادی و اجتماعی دورنما

کارکرد و مزایای کیش شخصیت

کیش شخصیت

کیش شخصیت

کیش شخصیتی فرآیندی است که در آن فرد با استفاده از رسانه و بمباران تبلیغات و برچسب کردن رفتار اساطیر بر خود، شخصیتی آرمانی از خود می‌سازد. شخصیتی که حاصل آن اطاعت بی‌ چون ‌و چرا آحاد مردم و تابوسازی او در جامعه خواهد بود.


چرا عده‌ کثیری از رهبران سیاسی در طول تاریخ تلاش مداومی داشته و حتی دارند، تا خود را دارای صفات مافوق انسانی نشان دهند؟ چرا مدام در برهه‌ای از تاریخ غوطه‌ورند و دنبال شباهت خود با اسطوره‌های محبوب هوادارانشان در گذشته می‌گردند؟ نباید به سادگی از کنار این سوالات گذشت چرا که دوران‌سازترین مقاطع تاریخ با همین استراتژی و رفتارها از سوی رهبران سیاسی تعیین شده.

شایان اویسی | منتقد اجتماعی در دورنمای اقتصاد

این دست تبلیغات سیاسی تحت عنوان “کیش شخصیت” صرفا مربوط به عصر ما نیست و تاریخی به قدمت تاریخ بشر دارد. و بابت همین مشغله فکری بسیاری از اندیشمندان بوده. به گفته سقراط حکیم یونان باستان به یک مقام نظامی توجه کنید تا متوجه علت این دست تبلیغات یا همان کیش شخصیت بشوید.

کیش شخصیت ره توشه رهبران نظامی

«سقراط گفت: آیا هیچ اندیشیده‌ای که سواران را چگونه به جنگ ترغیب خواهی کرد و کینه‌ دشمن را از چه راه در دل ایشان برخواهیم انگیخت تا با شور و اشتیاقی هر چه بیشتر بجنگند؟

پاسخ داد:در این باره تا کنون نیندیشیده‌ام ولی از این پس ناچارم بیندیشم.

گفت:همچنین آیا فکر کرده‌ای که چه باید بکنی تا سواران فرمان تو را ببرند؟ چه هر چند سواران دلیر و جنگ‌آزموده باشند اگر از فرمان تو سرباز زنند فایده‌ای از وجود آن‌ها نخواهی برد.

کیش شخصیت

پاسخ داد: سقراط گرامی حق با توست ولی به این مقصود از چه راه می‌توان رسید؟

گفت: می‌دانی که مردمان از کسی فرمان می‌برند که به دانایی و برتریش اعتقاد داشته ‌باشند، مثلا هنگام سفر دریا از فرمان کسی که بهترین ناخدایش بدانند و در مورد کشاورزی از حکم کسی که بهترین کشاورزش بدانند…

وی پرسید سقراط اگر من برتری خود را بر آنان ثابت کنم به آسانی فرمان مرا خواهندبرد؟ سقراط پاسخ داد:علاوه بر این باید ثابت کنی که اطاعت فرمان تو برای آنان سودمند است»

(خاطرات سقراطی/کسنوفون/ص۱۰۶و۱۰۷)


آرزوی رهبران سیاسی و نظامی | اطاعت محض!

هر فرمانده نظامی یا رهبر سیاسی در آرزوی آن است که نیروهایش از او اطاعت محض کنند، وفادار باشند و فداکاری تا سر حد جان بکنند زیرا تنها شرط تولید نیرو و غلبه بر دیگری همین است.

اما این امر شدنی نیست مگر اینکه نیروها یقین پیدا کنند که رهبرشان داناترین فرد باشد و در حالتی به عقل کل عالم یا خدا مرتبط بوده و هیچ خطایی از او سرنزند. چرا که فرد برای فداکاری لازم دارد به درستی و حقانیت راهش مطمئن باشد و بداند فرمانده دستور خطایی نمی‌دهد. به نحوی باید عقل نیروها طرد شده و همه افراد با یک عقل واحد بیندیشند و آن عقل واحد شخص فرمانده است. در غیر این صورت نیروها اگر گمان کنند که دستور مافوق درست نیست و دارد آن‌ها را نابود می‌کند و احساس کنند از خرد کافی برخوردار نیست هرج‌ومرج و از هم پاشیدگی صورت می‌گیرد.

مائو رهبر سیاسی نظامی چین در قرن 20 | تصمیمات سخت‌گیرانه او برای توسعه سریع چین در مقطعی منجر به مرگ 43 میلیون چینی از گرسنگی شد. اما امروزه کماکان مردم چین او را می‌پرستند و حتی مجسمه طلا او را ساخته‌اند.

کسانی که فلسفه خوانده‌اند قطعا با سقراط آشنایی دارند. وی در رساله‌های افلاطون هیچگاه به نتیجه‌ای نمی‌رسد(عموم رساله‌های افلاطون گفت‌وگوهای سقراط با دیگران و خصوصا شاگردانش است) و بحث‌هایش طولانی و فرسودنی است.

علت آن را بسیاری در خود فلسفه‌اش می‌جویند اما به گمان نویسنده این مقاله ربطی به فلسفه ندارد.

سقراط و کیش شخصیت

سقراط یک آتنی بود که سرزمینش بابت عدم تمرکز قدرت که ناشی از دموکراسی بود قدرت چندانی نداشت هرچند تمدن قوی با آثاری گرانبها بوده و تا کنون نیز مایه افتخار جهان غرب بوده و هست. اما اسپارت در همسایگی آتن و امپراتوری ایران قدرت‌های آن زمان بودند. سقراط و سایر آتنی‌ها با حسرت بسیار آن قدرت‌ها را یاد می‌کردند و مدام آرزوی آن را داشتند که آتن روزی همانند این دو ابرقدرت شود اما ابرقدرت بدون ابرمرد و در ساختار دموکراتیک نشدنی بود.

«پریکلس گفت:از آتنیان چگونه می‌توان چشم داشت که مانند لاکدایمونیان(اسپارت) سالخوردگان را محترم بدارند، حال آنکه به پدر خود احترام نمی‌گذارند؛ یا از تربیت بدن غفلت نورزند، در حالی که نه تنها خود به ورزش اعتنا ندارند بلکه هرکس که به ورزش روی آورد ریشخند می‌کنند؛ یا آنکه از فرمان دولت سربرنتابند، حال آنکه سرپیچی از فرمان دولت را افتخار می‌دانند.

همچنین چگونه می‌توان امید داشت که روزی دست اتحاد به هم بدهند حال آنکه به یکدیگر بیشتر رشک می‌برند تا بیگانگان به آنان؛ و هر جا که گرد می‌آیند چه در خلوت و چه در حضور دیگران با هم نزاع می‌کنند و غوغا برمی‌انگیزد و بیش از هر قومی بر یکدیگر دعوی می‌کنند و کیسه‌ی یکدیگر را خالی می‌کنند و جای آنکه به یاری هم بشتابند؛ با اموال عمومی چنان می‌کنند که گویی مال دشمن است و بر سر غارت آن با هم در نزاعند، حتی زیرکی خود در این باره سخت شادمانند. بدیهی است که این رفتار جامعه را به تباهی می‌کشاند و سبب می‌شود که مردمان همدیگر را به دیده دشمنی بنگرند و به هم کینه بورزند»

(خاطرات سقراطی/گزنفون/کتاب سوم فصل پنجم ص۱۱۷)

سرآغاز اطاعت : بفهمند که نمی‌فهمند!!

روش سقراط برای جذب جوانان جهت اطاعت محض از وی به شرح زیر است که آن‌ها بفهمند که نمی‌فهمند و این سرآغاز اطاعت است. از یاد نبریم عصر روشنگری و ستایش خرد طغیان علیه سنت سقراطی_اسپارتی بوده.

بمباران تبلیغات و آموزش در سنین پایین، می‌تواند جهان‌بینی فرد را به سوی نفهمی در مورد بسیاری مطالب سوق دهد.

«بسیاری از جوانان که بر اثر گفت و گو با سقراط بی‌چیزشان آشکار می‌شد دیگر به نزد سقراط بازنمی‌گشتند و سقراط هم آنان را مردمان تنک‌مایه‌ای می‌شمرد. ولی اوتودموس دریافت که برای آنکه در نظر مردم محترم گردد چاره‌ای جز این ندارد که هرچه بیشتر با سقراط همنشین شود. از این‌رو از سقراط جدا نشد و گاهی هم از رفتار او تقلید می‌کرد. سقراط چون دید که اوتودموس چنین حالتی پیدا کرده‌ است دیگر درصدد تنبیه‌اش برنیامد بلکه در هر فرصتی مطالبی را که معتقد بود باید بداند به او می‌آموخت و به راهی که باید در پیش گیرد راهنماییش می‌کرد»

(خاطرات سقراطی/کسنوفون/ص۱۷۷)

رویه سقراط در مطیع کردن افراد

با هیچ معیاری نمی‌توان سقراط را فیلسوف به آن معنی که سایر متفکران یونان و حتی سایر اعصار فیلسوف خوانده ‌می‌شدند دانست. او یک راهب مذهبی بود که دنبال مرید می‌گشت و استدلال برایش راهی برای فهم نبود بلکه راهی برای تسلیم فرد بود. اتهام اصلی وی نیز در دادگاه جنبه‌ دین‌آوری داشت و به نحوی مقابله با دین رسمی بود.

استدلال‌های سقراط راهی برای فهم فرد نبود بلکه راهی برای تسلیم فرد بود!

«سقراط کسی نبود که بخواهد در عزلت زندگی کند، می‌خواست در میان مردم و با مردم به سر برد، و گرانبهاترین چیزی را که خود او به دست آورده بود، یعنی خودشناسی و خویشتن‌داری را بدانان منتقل سازد. این نیروی درونی که او را به سوی دیگران می‌کشید در دل او مانند پیامی از سوی خدا که او را به عمل برمی‌انگیخت احساس می‌شد. در اینکه تعالیم سقراط جنبه دینی داشته‌است تردید روا نیست. در محاورات افلاطون آمده است که مبدا و مبنای فعالیت سقراط در آتن پاسخ پوثیا کاهنه‌ی معبد دلفس به دوست مشتاق او خرفن بود. به این کاهنه الهام شده‌بود که هیچکس حکیم‌تر از سقراط نیست. یعنی آنکه سقراط را بر آن داشته‌بود که با پرداختن به فلسفه و تامل در خویشتن و تفحص در دیگران روزگار بگذراند آپلن بود.»

(تاریخ فلسفه دوره یونانی/جلد اول/امیل بریه/ص۱۱۹)

دکترین اطاعت

غار افلاطون به نحوی تکمیل پروژه سقراط بوده. این دیدگاه معرفت‌شناسی به گونه‌ای می‌گوید حقایق بر همه انسان‌ها آشکار نمی‌شود و همه از آن آگاهی ندارند و تنها معدودی به آن دست می‌یابند که وظیفه‌شان هدایت عمومی به سمت حقایق است. چیزی که شاید بتوان آن را دکترین اطاعت توصیف کرد.

فرضیه غار افلاطون

«غاری زیرزمینی را در نظر بیاور که در آن مردمانی را به بند کشیده، روی به دیوار و پشت به مدخل غار نشانده‌اند. این زندانیان از آغاز کودکی در آنجا بوده‌اند و گردن و ران‌هایشان چنان با زنجیر بسته شده که نه می‌توانند از جای بجنبند و نه سر به راست و چپ بگردانند بلکه ناچارند پیوسته روبروی خود بنگرند.

در بیرون به فاصله‌ای دور، آتشی روشن است که پرتو آن به درون غار می‌تابد. میان آتش و زندانیان راهی است بر بلندی و در طول راه دیوار کوتاهی است چون پرده‌ای که شعبده‌بازان میان خود و تماشاگران می‌کشند تا از بالای آن هنرهای خود را به معرض نمایش بگذارند…

در آن سوی دیوار کسان بسیار اشیای گوناگون از هر دست از جمله پیکره‌های انسان و حیوان که از سنگ و چوب ساخته شده، به این سو و آن‌سو می‌برند و همه آن اشیا از بالای دیوار پیداست. بعضی از آن کسان در حال رفت‌وآمد با یکدیگر سخن می‌گویند و بعضی خاموشند.

گفتم:آن زندانیان تصویرهای خود ما هستند، آیا آنان از خود و از یکدیگر جز سایه‌ای دیده‌اند که آتش بیرون به دیوار غار می‌افکند؟

گفت: چگونه جز سایه چیزی ببینند در حالی که هرگز نتوانسته‌اند سر به چپ و راست بگردانند؟

گفتم:از پیکره‌ها و اشیایی هم که در بیرون غار به این سو و آن سو برده ‌می‌شوند، جز سایه توانسته‌اند ببینند؟ گفت:نه.

گفتم:اگر بتوانند با یکدیگر سخن بگویند، موضوع گفتارشان جز سایه‌های خواهد بود که بر دیوار روبرو می‌بینند؟ گفت:نه.

گفتم:و اگر صدای کسانیکه در بیرون رفت‌وآمد می‌کنند در غار منعکس شود آیا زندانیان نخواهند پنداشت که آن سایه‌ها با یکدیگر سخن می‌گویند؟

گفت:بی‌گمان چنین خواهند پنداشت.

گفتم:پس جز سایه‌ها هیچ‌چیز دیگری را حقیقی نخواهند پنداشت؟ گفت:نه»

(جمهوری/افلاطون/کتاب هفتم/ص۱و۲)

دکترین اطاعت | غار افلاطون


کیش شخصیت در قرن 20 | تفکر اسپارتی

قرن بیستم قرن استیلای تفکر اسپارتی بر فکر و ذهن سیاستمداران بود. استالین، موسولینی و خصوصا هیتلر در آرزوی تحقق آرمان سقراطی و ایجاد جامعه‌ای نیرومند همانند اسپارت بودند جایی که افراد جامعه خصوصا سربازان جای فکر باید اطاعت محض بکنند آن هم با این تصور که پیشوا فردی فراانسانی است.

کارکرد هایدگر و فلسفه‌اش برای هیتلر به نحوی تفهیم این موضوع به جامعه آلمان بود. چیزی که ایوون شرات در کتاب فیلسوفان هیتلر کامل به آن پرداخته. راسل نیز تاثیر اسپارت در اندیشه بشری را اینگونه توصیف کرده.

نمادهای تفکر اسپارتی در قرن 20‌ام | هیتلر، استالین و موسیلینی (از راست به چپ)

«برای شناختن افلاطون و در حقیقت بسیاری از فلاسفه پس از وی مختصر دانشی درباره شهر اسپارت لازم است. اسپارت از دو راه در فکر یونانی تاثیر داشت. یکی از راه واقعیت دیگری از راه افسانه و این هر دو دارای اهمیت است. واقعیت اسپارتی آن را قادر ساخت که آتن را در جنگ شکست دهند و افسانه در نظریات سیاسی افلاطون و نویسندگان بیشمار پس از وی تاثیر کرد… آرمان‌های این افسانه در تشکیل نظرات روسو و نیچه و مرام ناسیونال سوسیالیسم سهم بزرگی داشته‌اند.»

(تاریخ فلسفه غرب/برتراند راسل/ص۸۷)

هیتلر و موسولینی و استالین جزو رهبران سیاسی بودند که دستگاه تبلیغاتی حکومتشان بیشترین تلاش را داشت تا کیش شخصیتی فراانسانی از آنها ترسیم کند. دستگاه تبلیغات و رسانه این حکومت‌ها پر بود از تبلیغات برای فراانسانی جلوه دادن این افراد.

ترسیم شخصیت فراانسانی | خاورمیانه، گروه‌های بنیادگرا اسلامی

حال بهتر است به زمان حال و خصوصا به خاورمیانه برگردیم. با توضیحات قبل بسیاری از حوادث و رفتارهای گروه‌های بنیادگرا قابل درک و تفسیر خواهد بود و دیگر به راحتی از کنار بسیاری از اقدامات آنها نخواهیم ‌گذشت. این تفکر یعنی رویکرد سقراطی در جهان شرق سابقه دور و دراز دارد. اما تجلی معاصرش در نیمه دوم قرن بیستم و در گروه‌های بنیادگرا اسلامی بوده. این گروه‌ها نیازمند جدی فداکاری و وفاداری نیروهای خود هستند(جلیقه انتحاری و یا دوام آوردن شکنجه‌های سخت کار هر کسی نیست) و بابت همین سعی دارند رهبری فراانسانی و مشابه پیامبر ترسیم کنند تا نیروهایشان بیشترین جنگندگی و وفاداری را ارائه دهند.

ملاعمر افغانستان

ابتدا سری به افغانستان و ملاعمر می‌زنیم. او چگونه نیروهای طالبان را تشویق به جهاد با دشمنانش می‌کرد؟ چگونه ثابت می‌کرد انسانی فراانسانی و پیامبرگونه است؟

«ملاعمر در سال ۱۹۹۶ خود را در حوالی جایی که مرقد خرقه‌ شریفه قرار داشت پنهان کرد و پس از آن‌ خرقه پیامبر را از جای خود خارج کرد؛ مردم اعتقاد داشتند این خرقه را روزگاری پیامبر اسلام (ص) بر تن می‌کرده ‌است. آن خرقه در قندهار نگه‌داری می‌شد و قرن‌ها از معرض دید عموم پنهان شده‌ بود. پس از خارج کردنش، عمر بر فراز ساختمانی رفت و در مقابل چشمان مشتاق هزاران نفر از اعضای طالبان، آن خرقه را بر تن کرد»

(شکار گرگ سفید/پیتر ال برگن/ص۳۵و۳۶)

راز محبوبت رهبران و فرمان‌بردای افراد در گروهک‌های خشک و رادیکال القاعده، طالبان و داعش چه بوده؟

براستی ملاعمر چرا دست به کار بالا زده‌ بود؟ آیا جز این دلیلی دارد تا نیروهایش وفاداری و فداکاری بسیار برایش انجام دهند؟ بن‌لادن هم دقیقا همین روش را دنبال می‌کند. او حتی پا را از اقدامات ملاعمر فراتر می‌گذاشت.

حربه بن‌لادن و داعش | استفاده از سنت پیامبر(ص)

«همان طور که حضرت محمد (ص) اولین وحی آیات قرآن ‌را در یک غار دریافت کرد، بن‌لادن نیز، برخی از بیانیه‌های ویدئویی خود را در غارها و کوهستان‌های افغانستان به تصویر می‌کشید»

(شکار گرگ سفید/پیتر ال برگن/ص۴۲)

مجموعه مقالات جامع در مورد انگیزه‌ها و جزئیات شکل‌گیری گروهک‌های القاعده و داعش:

ریشه‌های اقتصادی ظهور داعش | بخش اول

ریشه‌های اقتصادی ظهور داعش | بخش دوم

چرا داعش دوباره قدرت گرفته؟ | بازگشت درفش‌های سیاه

شکل‌گیری القاعده و داعش، مدرنیسم!

اسامه بن لادن | اسرار زندگی

داعش نیز درصدد همین کار برآمد و رهبرش ابوبکر البغدادی را سعی داشت به نحوی با آن متد و روش چهره‌ای هم‌طراز خلفای راشدی و عباسی نشان دهد

«سخنگوی دولت اسلامی(در ژوئن ۲۰۱۴) بازگشت حکومت خدا بر زمین یعنی خلافت را اعلام کرد و بغدادی به همان نام متعارفش برگشت با این تفاوت که بالاترین عنوان به آن چسبیده بود؛ خلیفه ابراهیم. حامیانش برای اینکه این ادعای دهان‌پرکن را توجیه کنند، تبارشناسی قبیله‌ی او را دست‌به‌دست می‌کردند که طبق آن نسبش به نوادگان پیامبر می‌رسید. چنین نسبی ویژگی مهمی بود؛ چرا که در اسلام بعضی از پیش‌گویی‌های آخرالزمانی می‌گویند بالاخره مردی از تبار پیامبر و در جایگاه خلیفه حکومت می‌کند»

(رستاخیز داعش/ویلیام مک‌کنتس/ص۴۱۳و۴۱۴)

گردآورنده : شایان اویسی

خروج از نسخه موبایل