مرتضی زارع پژوهشگر اقتصادی
دکتر سیدحسین سجادیفر کارشناس اقتصادی
رشد اقتصادی مقولهای است که حرفهای زیادی در مورد سطح درآمد و زندگی مردم، رفاه، آینده خانوارها و فرزندان و بسیاری موضوعات مهم دیگر دارد.
رشد اقتصادی یعنی بزرگتر شدن سفره اقتصادی کشور و بیشتر شدن سهم مصرفکنندگان از کالاها و خدمات موجود.
به همین دلیل است که همه کشورها و حتی بانک جهانی برای ارزیابی سطح استاندارد زندگی در کشورها، سالانه گزارشی در مورد سطح درآمد سرانه و نرخ رشد کشورها و پیشبینی آن در سال پیشرو ارائه میدهند.
در تابع هدف تمام اقتصادهای دنیا بانک مرکزی، رشد سال گذشته، مقدار پیشبینی شده برای سال جاری اعلام میکند و برنامهریزی کشور برای تحقق این میزان رشد انجام میشود.
این مقاله بررسی میکند چرا برخی کشورها هیچگاه نمیتوانند اقتصاد پیشرفته را تجربه کنند، چرا کره جنوبی وژاپن بدون منابع طبیعی، یا آلمان بعد از جنگ جهانی توانستند اما کشورهای مثل ایران، آرژانتین، برزیل که منابع طبیعی سرشاری دارند نتوانستند.
داستان رشد اقتصادی، وعده و عید بیسرانجام یا هدفگذاری دقیق
یک داستان که برای برخی کشورها آبستن سطح زندگی با استاندارد بالا و رفاه اجتماعی قابل قبول بوده و برای بسیاری تنها عاملی که احزاب و گروهها هنگام تصدی امر قدرت از آن برای تبلیغات بهره میبرند .
همواره سیاستمداران و تصمیمسازان در آستانه انتخابات حزبی یا ریاستجمهوری در مورد رشد اقتصادی و توسعه کشور خود صحبت میکنند. اما باید در این زمینه میان دو گروه تمایز قائل شد.
کشورهایی با سطح درآمد متوسط
در کشورهای در حال توسعهای که سالهاست در تله درآمد متوسط گیر کردهاند. آنها تنها سطحی از زندگی را با چند دهه گذشته مقایسه کرده و به مردم از پیشرفتهای چشمگیر خود در قیاس با گذشته و نبود امکانات در آن زمان و وجود آب آشامیدنی، برق و گاز و خیابان و مدرسه در حال حاضر میگویند.
این گروه هیچگاه سودای پیشرفته شدن را در اهداف خود ندارند، یا حتی اگر بیان میکنند برنامه اقتصادی برای آن ندارند. در میان این دسته، رشدها و رکودهای اقتصادی را همان شوکهای جهانی مثل بالا و پایین رفتن قیمت نفت یا بروز بحران و جنگ.. در دنیا توضیح میدهد.
هدف اصلی در این گروه هیچگاه پیشرفته شدن نیست زیرا برنامه جدید همانطور که ادبیات اقتصادی (برای کشورهای در حال توسعهای که سالهاست رنگ توسعهیافتگی را ندیدهاند)، بیان میکند وضعیت کشور باید نسبت به قبل تغییرات چشمگیری داشته باشد، اصلاحت ساختاری، ایجاد نهادهای مختلف، تغییرات ریشهای در سیاستهای سنتی باید انجام شود. مهمتر از همه آنها حتی با علم به اینکه ممکن است هزینههای تحقیق و توسعه، وضعیت کشور را موقتا سختتر کند، برنامههای بلندمدت را در دستور کار قرار دهند…
کشورهایی با سطح درآمد بالا
اما در کشورهای پیشرفته (گروه دوم)، صحبت در این زمینه باید بسیار دقیق و موشکافانه باشد اگر وزیر اقتصاد آلمان بیان میکند در سال 2022 ما انتظار رشدی 2.2 درصدی داریم، باید برای تمامیارکان اقتصادی کشور و کارشناسان، برنامه مدون خود را معرفی و توضیح و تفسیر کند؛ از کجا و چگونه به آن خواهیم رسید. در این گروه نهادهای مردمی برای هر انگیزه و استعدادی وجو دارد، این نبوغ جمعی است که کشور را به پیش میبرد و مهم ترین رکن چنین جوامعی پاسخگو بودن به نیازها و خواستههای مردم است.
داستان رشد اقتصادی چیست؟ | افسانه یا واقعیتی موجود
در مقاله “چرا کشورهای فقیرتر و توسعه نیافته، سریعتر از کشورهای پیشرفته رشد میکنند؟” نشان دادیم که سولو در مدل همگرایی مشروط خود نشان داد کشورهای فقیر ماهیتا توانایی زیادی برای رشد سریع دارند .
این داستانی است که بسیاری کشورها مثل آلمان، کره جنوبی، ژاپن که امروزه به سطح توسعه یافتگی بالایی رسیدند، مهر تایید بر نتیجه قابلپیشبینی آن زدند.

در طول 70 سال گذشته، رشد در تمام مناطق جهان رخ داده است، بسیاری از کشورهای کم درآمد به سرعت توسعه یافتهاند و میلیونها نفر از فقر رهایی یافتهاند. تئوری رشد استاندارد پیشبینی میکند که کشورهای فقیرتر سریعتر رشد میکنند و به کشورهای ثروتمند میرسند زیرا:
• بواسطه بیکاری و سطح زندگی پایین، عرضه نیروی کار زیاد و دستمزد پایین دارند.
• بهرهوری سرمایه سطح بالایی دارد. مثل اینکه با کسانی که با بیل و کلنگ کار میکنند و به آنها بولدوزر پیشرفته دهید.
• دانش و فناوری که کشورهای پیشرفته سالها وقت و میلیاردها پول صرف آن کردند، در قالب سرمایهگذاری خارجی با هزینهای نازل در اختیار آنها قرار میگیرد یا خودشان توانایی کپیبرداری و تقلید را دارند.
افتادن در تله درآمد متوسط
با این حال، کشورهای کمی به وضعیت درآمد بالا رسیدهاند و رشد درآمد در بسیاری از کشورها متغیر و بیثبات بوده است.
از میان 107 کشور 1960 یا 117 کشور 1988 تنها 13 کشور توانستهاند از سطح درآمد متوسط به سطح درآمد بالا ارتقاء یابند چیزی نزدیک به 11 درصد.
در حالی که در بازه 1993-2019 جمعیتی از جهان که درکشورهای کم درآمد ساکن بودند از 60 درصد در سال 1993 به 10 درصد در سال 2019 کاهش یافته و تعدا کشورهای این طبقه نیز از 57 به 31 مورد رسیده است. نزدیک به 46 درصد!
فرآیند توسعه زمانی اتفاق میافتد که کشوری سالهای متوالی مسیر رشد را همگام با روند جهانی طی کند؛ نه فراز و فرودهای متوالی که نهایتا نمیدانیم در کجای سطح توسعهیافتگی ایستادهایم. کدام صنایع رشد کردهاند، چرا؟ کدام یک به حال خود رها شدهاند؟ بهرهوری کجای کشور قابل تعریف و دفاع است؟ و بسیاری سوال دیگر..
در مسیر رشد، قناعت یعنی عقبماندگی
برخی کارشناسان بیان میکنند کشورهای فقیر که امکانات استاندارد مناسبی برای زندگی نداشتند با رسیدن به سطحی از درآمد، مسیر رشد را رها کردند چون از اینجا به بعد باید تلاش بیشتری میکردند و هزینه انجام میدادند.
اما بعدها همین عدم توجه موجب فاصله زیادی بین آنها با کشورهای پیشرفته شده که اقتصادهای آنها را بسیار تضعیف کرده و رسیدن به سطوح پیشرفته را کار دشواری (در قامت نیم قرن یا بیشتر) کرده است.
متخصصان توسعه از این فرآیند به “تله درآمد متوسط” تعبیر میکنند، تلهای که کشورها با سرعت رشد زیادی وارد آن میشوند و بعد از قرار گرفتن در آن، انگیزه خود را برای پیشرفت کردن (به دلایل بیشمار) از دست میدهند.
برخی میگویند برای مردمی که سطح زندگی پایینی داشتند، رسیدن به استاندارد حداقلی کافی است و اینجاست که انگیزههای حزبی و منفعت طلبی شخصی و گروهی در منابع اقتصادی ریشه میدواند.

در سالهای اخیر، برخی سیاستگذاران در کشورهای با درآمد متوسط، با رشد آهستهتر مثل کشور مالزی، با این آگاهی که در «تله با درآمد متوسط» گیر کردهاند، بهدنبال راه فرار هستند.
تله درآمد متوسط را چگونه میتوان شناسایی کرد؟
در مورد این به اصطلاح “تله” بحثهای زیادی صورت گرفته است ، از اینکه آیا واقعاً وجود دارد تا انواع سیاستهایی که ممکن است به کشورها در فرار از آن کمک کند.
اما آنچه مشخص است، ادبیات زیادی در این مورد وجود دارد ؛ بانک جهانی آن را تعریف و آمار آن را سالانه ارائه میدهد، همچنین حقایق مستند زیادی آن را تایید میکند.
این مقاله مرتبطترین ادبیات را در این زمینه گرد هم آورده و ادعا میکند که، حتی اگر «تله درآمد متوسط» افسانه باشد، مطالب آن حداقل انگیزهای برای سیاستگذاران فراهم میکند تا پس از کاهش منابع سنتی رشد اقتصادی، استراتژیهای خود را دوباره ارزیابی کنند.
کشورهای با درآمد متوسط باید محرکهای بهرهوری، نوآوری و رقابت را بیابند و در عین حال پایههای اقتصادی را تقویت کنند که رشد را تثبیت میکند.
رسیدن به سطوح با درآمد بالا چالشبرانگیز است، رکود اقتصادی برخی اوقات اجتناب ناپذیر است اما کشورهای با درآمد متوسط باید برای مدیریت مسئولانه وضعیت گذار صبر داشته باشند.
صبری بیشتر از دو دوره ریاست جمهوری و گاه در حد 10-50 سال
عقاید سنتی اقتصاد گاه ریشه در احزاب، رانتهای عمیق، انحصارگران خبره و قوی، اهداف سیاسی و نظامیدارد؛
قدم گذاشتن در مسیر تغییر، یعنی پیوستن به تشکلها و سازمانهای جهانی، مذاکره کردن، جذب سرمایهگذاری، ورود افراد با استعداد از همه جای کشور به چرخه اقتصادی، که تضاد منافع را ایجاد میکند.
تله درآمد متوسط چیست؟ Middle Income Trap
به بیان ساده، همه ساله بانک جهانی بر اساس درآمد سرانه کشورها یک طبقهبندی کلی انجام میدهد. کشورهای با درآمد بالا، درآمد متوسط (متوسط رو به بالا، متوسط پایین) و کم درآمد ارائه میدهد.
برای مثال به جدول زیر مربوط به سال 2021 نگاه کنید

حال تله درآمد متوسط به وضعیتی اتلاق میشود که کشورهایی در ابتدا رشد سریعی رقم زده و وضعیت کشور را دگرگون کرده اما بعد از آن برای یک دوره طولانی در سطح درآمد متوسط ماندهاند. بین سالهای این دوره نظریههای مختلفی وجود دارد چند سال؟ 7-50 سال، اما وقتی کشوری رشد بالای خود را از دست میدهد و چندین سال متوالی یا درجا میزند یا به سطوح پایینتر درآمد میرود، میتوان گفت در تله درآمد متوسط گیر افتاده است.
دنیا در حال پیشرفت و اقتصادهای توسعه یافته در حال قبضه بازارهای جهانی و بالا بردن استاندارد زندگی مردم خود هستند، ولی کشورهایی که در این به اصطلاح تله گیر کردهاند نمیتوانند خود را به سطوح پیشرفته توسعه برسانند.
کشور با درآمد متوسط چیست؟ (MIC)
طبق گزارش بانک جهانی، در سال 2022 کشورهای با درآمد متوسط (MIC) به عنوان اقتصادهایی با درآمد ناخالص ملی (GNI) سرانه بین 1036 تا 12535 دلار تعریف میشوند.
مفاهیم کلیدی
• کشورهای با درآمد متوسط کشورهایی هستند که سرانه تولید ناخالص داخلی، 1026 تا 12475 دلاری دارند.
• بانک جهانی کشورها را برای اهداف عملیاتی و به منظور ارائه خدمات توسعه مالی و اقتصادی به آنها، طبقهبندی میکند.
• کشورهای با درآمد متوسط سهم زیادی از جمعیت و فعالیتهای اقتصادی جهان را تشکیل میدهند و کلید رشد اقتصاد جهانی هستند.
شناخت کشورهای با درآمد متوسط (MICS)
بانک جهانی از لحاظ تاریخی هر اقتصاد را در سطوح درآمد کم، متوسط یا بالا طبقهبندی کرده است. اما اکنون همانطور که بیان شد، کشورها را در اقتصادهای کم درآمد، متوسط پایین، متوسط رو به بالا و یا با درآمد بالا طبقهبندی میکند.
بانک جهانی از GNI سرانه، به دلار آمریکا که با روش اطلس میانگین متحرک سه ساله نرخ ارز تبدیل شده است، به عنوان مبنای این طبقهبندی استفاده میکند. GNI را معیاری وسیع و بهترین شاخص ظرفیت اقتصادی و پیشرفت میداند. بانک جهانی قبلاً به اقتصادهای کم درآمد و با درآمد متوسط به عنوان اقتصادهای در حال توسعه اشاره میکرد. در سال 2016، به دلیل عدم وجود ویژگیها هم جنس در این کشورها، این واژه را از واژگان خود حذف کرد. در عوض، بانک جهانی اکنون به کشورها بر اساس منطقه، درآمد و وضعیت وامدهی، سطح بدهی آنها در حال توسعه قلمداد میکند.

ویژگیهای کشور با درآمد متوسط (MIC)
MICها به اقتصادهای با درآمد متوسط پایین و درآمد متوسط بالا تقسیم میشوند. در سال 2022 اقتصادهای با درآمد متوسط پایین دارای GNI سرانه بین 1036 تا 4045 دلار هستند، در حالی که اقتصادهای متوسط رو به بالا دارای GNI سرانه بین 3046 دلار و 12535 دلار هستند.
53 اقتصاد با درآمد متوسط پایین و 56 اقتصاد متوسط بالا وجود دارد. متوسط بالا و متوسط پایین با توجه به ماهیت متنوع این 109 کشور اتلاق تعبیر میشود. به این معنی است که چالشهای پیشروی بسیاری از آنها کاملاً متفاوت است. برای کشورهایی که در رده با درآمد متوسط پایین قرار دارند،شاید بزرگترین مشکل ارائه خدمات ضروری به شهروندان خود مانند آب و برق باشد. برای اقتصادهای رده درآمد متوسط رو به بالا، بزرگترین چالشها میتواند مهار فساد و بهبود حکمرانی باشد.
چرا بررسی مسائل کشورهایی با درآمد متوسط مهم است؟
اهمیت کشورهای با درآمد متوسط (MIC) MICها برای ادامه رشد و ثبات اقتصاد جهانی ضروری هستند.
بر اساس گزارش بانک جهانی، رشد و توسعه پایدار در MICها سرریزهای مثبتی به سایر نقاط جهان دارد.
تعداد زیاد این کشورها و تمرکز بیش از 70 درصد جمعیت زمین در آنها، موجب شده هر گونه تغییرات ساختاری در آنها بر کل سیستم اقتصادی جهان تاثیر خود را منعکس کند. اگر دنیا بخواهد جای بهتری شود باید این کشورها به سمت توسعه پایدار حرکت کنند
از جمله این تاثیرها به عنوان مثال میتوان به کاهش فقر، ثبات مالی بینالمللی، و مسائل فرامرزی جهانی، از جمله تغییرات آب و هوا، توسعه انرژی پایدار، امنیت غذا و آب، و تجارت جهانی اشاره کرد.
MICها در مجموع دارای پنج میلیارد جمعیت یا بیش از 70 درصد از هفت میلیارد نفر جمعیت جهان هستند که میزبان 73 درصد از محرومان اقتصادی جهان هستند. MICها که حدود یک سوم تولید ناخالص داخلی جهانی را تشکیل میدهند، موتور اصلی رشد اقتصاد جهانی هستند.
بر اساس گزارش ژوئیه 2019 بانک جهانی، هند به همراه 46 کشور دیگر در منطقه جنوب آسیا به عنوان یک کشور با درآمد متوسط پایین محسوب می شوند، در حالی که سریلانکا در سال 2020 به گروه با درآمد متوسط بالا رفت.
سریلانکا از سال 1999 یک گروه با درآمد متوسط پایین تر بوده است، در حالی که هند از سال 2009 یک کشور با درآمد متوسط پایین تر بوده است. مثال دیگر شیلی است که در سال 2013 به یک کشور با درآمد بالا ارتقا یافت
حال فرض کنید بهبود جایگاه شیلی و سریلانکا بر کشور هند اثرگذار باشد و این کشور را ترغیب به حضور پررنگ در اقتصاد جهانی کند، منبعی بزرگ از نیروی کار و تقاضایی وصفناپذیر برای محصولات جهانی که اقتصاد جهانی را تکان میدهد.
دلایل رشد سریع از درآمد کم به سطح درآمد متوسط:
مفهوم تله درآمد متوسط اولین بار توسط ایندرمیت گیل و هومیخاراس ابداع شد و یک پدیده عمومی مشاهده شده در مناطقی مانند آمریکای لاتین و خاورمیانه بود که در سطحی از درآمد متوقف شده و تمایلی برای حضور در سطوح بالای اقتصادی نداشتند. بعد از این، آنها احتمال کند شدن رشد اقتصادهای نوظهور آسیای شرقی را نیز تجزیه و تحلیل کردند (گیل و خاراس 2007).
گزارش آنها توضیح میدهد که چگونه رشد سریع از سطح درآمدکم به سطح درآمد متوسط به لطف موارد زیر امکانپذیر میشود:
- نیروی کار ارزان،
- دسترسی به فنآوری پایه،
- تخصیص مجدد نیروی کار و سرمایه از بخشهای با بهرهوری کم مانند کشاورزی سنتی به تولیدات صادرات محور ، با بهرهوری بالا
دلایل کاهش سرعت رشد و گیر کردن در تله درآمد برای کشورهای در حال رشد
اما در ادامه اغلب با رشد کمتر همراه است. همانطور که:
- گسیل نیروی کار روستایی به صنایع تولیدی کاهش مییابد
- دستمزدها افزایش مییابد، زیرا سطح زندگی بالاتر رفته است
- انباشت سرمایه و استهلاک، سرمایه عاملی که زمانی باعث رشد بالا میشد، در نهایت قدرت خود را از دست میدهد، چون بخشی از بهرهوری آن صرف جبران استهلاک و هزینه تعمیر و نگهداری خودشان میشود. درصورتی که در مراحل اولیه سرمایه تازه نفس بوده است.
- علاوه بر این بر خلاف گذشته اکنون زیرساختهای قدیمی نیاز به جایگزینی با نوآروی و توسعه در سطوح پیشرفته دارند تا با حضور در بازارها حرفی برای گفتن داشته باشند که نیازمند صرف هزینه است.
زندانی در میان دو گروه
کشورها نیاز به تحقیق و توسعه و نوآوری دارند و تا زمانی که منابع جدید رشد اقتصادی پیدا نشود، ممکن است یک کشور قادر به رقابت با کشورهای با دستمزد پایین نیروی کار، که بر صنایع بالغ تسلط دارند یا کشورهای پردرآمدی که بر صنایع نوآورانه و با فناوری پیشرفته تسلط دارند، نباشد.
آنها بیان کردند تله درآمد متوسط برای توصیف وضعیت برخی از کشورها که پیشرفت قابل توجهی در کاهش فقر شدید دارند و تغییرات ساختاری و رشد را تجربه میکنند، اما پس از صعود به سطح درآمد متوسط، برای رسیدن به وضعیت کاملاً توسعه یافته با درآمد بالا بهواسطه دشواری و فقدان نهادهای ساختاری مناسب، دیدگاههای سنتی، بسترهای نامناسب رقابتی، فقر نوآوری و.. نیروی محرکه کافی ندارند و از روند جهانی باز میمانند.
نرخ رشد تولید ناخالص داخلی اغلب کند میشود و کشور نمیتواند یا نمیخواهد برای ایجاد و حفظ رقابت بین المللی تلاش کند.
تحقیقات بانک جهانی نشان میدهد که تنها 13 کشور از 101 کشوری که در سال 1960 به عنوان کشورهای با درآمد متوسط شناخته
تعاریف مختلف دیگر در مورد تله درآمد متوسط (Middle Income Trap)
اگر چه در مورد کلیت موضوع اتفاق نظر وجود دارد اما هیچ تعریف دقیقی از چیستی تله درآمد متوسط (MIT) وجود ندارد و البته بدون آن، انجام بحثهای اقتصادی و سیاسی در حوزه توسعه، یا در مورد چگونگی اجتناب از آن بسیار دشوار است.
اکثر مراجع MIT این کار را از نظر ویژگیهای کشورهایی که احتمالاً در آن وضعیت هستند انجام میدهند. برای مثال، بانک انکشاف آسیایی (2011) به کشورهایی اشاره میکند که «نمیتوانند با اقتصادهای کم درآمد و دستمزد پایین در صادرات تولیدی، همچینن با اقتصادهای پیشرفته در نوآوریهای با مهارت بالا رقابت کنند… چنین کشورها نمیتوانند بهموقع از رشد مبتنی بر منابع عبور کنند».
اسپنس (2011) به گذار با درآمد متوسط به عنوان کشورهایی با سرانه 5000 تا 10000 دلار در یک محدوده خاص اشاره میکند. او استدلال میکند: در این مرحله، صنایعی که باعث رشد در اوایل دوره شدند، به دلیل افزایش دستمزدها، شروع به غیررقابتی شدن در سطح جهانی کردند و باید با مجموعه جدیدی از صنایع جایگزین شوند که از نظر روشی که ارزشآفرینی میکنند، بهرهروی سرمایه، سرمایه انسانی و دانش برتری بیشتری دارند» (اسپنس 2011، 100).
گیل و خاراس (2007) خاطرنشان میکنند: «این ایده که کشورهای با درآمد متوسط برای پیشرفت باید کار متفاوتی انجام دهند، با این یافته سازگار است که این کشورها نسبت به کشورهای ثروتمند یا فقیر با سرعت کمتری رشد کردهاند. استدلال میشود که کشورهای با درآمد متوسط بین رقبای کشورهای فقیر کم دستمزد که در صنایع بالغ تسلط دارند و مبتکران کشورهای ثروتمند که در صنایعی که در حال تغییر سریع تکنولوژیکی هستند، فشرده شدهاند.
وضعیت عجیبی است مثل اینکه تیم فوتبالی با تلاش زیاد از دسته پایینتر به لیگ برتر برسد اما تنها هدف او بعد از این ماندن در لیگ باشد و نه قهرمانی یا شرکت در مسابقات بینالمللی.
توزیع درآمد کشورها در جهان
حال که با ویژگیهای گروه کشورهای با درآمد متوسط آشنا شدیم قصد داریم در ادامه با استفاده از نمودارها و جداول درک روشنتری از توزیع درآمدی کشورها و تله متوسط درآمد در جهان ارائه دهیم.
در نمودار زیر وضعیت کشورها به لحاظ سرانه درآمد ملی بر اساس گزارش بانک جهانی آمده است. برای مثال آستانه ورود به سطح درآمد متوسط (پایین) و درآمد بالا در سال 1990 به ترتیب 580 و 6000 دلار بوده است. همانطور که گفته شد سطح زندگی کلی در جهان بالاتر رفته است و این مقدار برای سال 2020 به ارقام 1.026 و 12.375 تغییر کرده است.

در سطح بالای درآمد برای نمونه کشورهایی چون آمریکا، ژاپن، آلمان و امارات عربی متحده قرار دارند.
چین علیرغم اینکه به یکی از غولهای اقتصادی بدل شده همانطور که در ادامه خواهیم گفت بهصورت مصنوعی و دستکاری نرخ ارز خود، برای تامین نیروی کار ارزان همچنان در بازه درآمد متوسط قرار دارد ولی فاصله نزدیکی برای ورود به سطح بالا دارد.
ایران در سطح درآمد متوسط
کشور ایران و آفریقای جنوبی تقریبا وضعیت مشابهی را تجربه کردند، دو کشوری که منابع زیادی داشتند اما این منابع بهصورت صحیح در سیستم اقتصادی به گردش درنیامده تا کشور را از دام درآمد متوسط نجات دهد.
در توصیف کشورهای ثروتمند و با پتانسیلی که نمیتوانند وضعیت پیشرفته شدن را تجربه کنند، پیشنهاد میکنم مقاله “مفهوم نفرین منابع | به زبان ساده” را مطالعه کنید (توضیح میدهد چگونه ثروت زیاد، موجب روی کارآمدن احزاب و گروهها غیر متخصص در بخشهای مختلف کشور میشود و رفتهرفته هیچ کس دیگر سرجای خود نیست)
همچنین در تصویر زیر توزیع کشورهای با درآمد متوسط در دنیا نشان داده شده است. همانطور که ملاحظه میکنید. تعداد کشورهای با درآمد بالا در بازه 1993 تا 2019 افزایش یافته و از 41 کشور به 81 مورد رسیده است. همچنین تعداد کشورهایی با درآمد کم کاهش یافته و از 57 مورد در سال 1993 به 31 مورد در سال 2019 رسیده است.

چرا کشورها در تله درآمد متوسط قرار دارند؟
اوهنو (2009، 28) نشان میدهد که: تعداد زیادی از کشورهایی که با هدف حمایت از صنایع داخلی سیاست سختگیرانه جایگزین واردات و خودکفایی را در پیش گرفتند که به موجب آن سرمایهگذاری مستقیم خارجی بسیار کمی دریافت میکنند، این کشورها یا در مرحله اولیه درآمد باقی میمانند. یا حتی پس از رسیدن به مرحله اول، بالا رفتن از نردبان درآمدی دشوارتر میشود؛
زیرا کشور باید برای بروز انواع نوآوری در صنایع و خدمات مختلف ساخته و پرداخته شده باشد، سطح آموزش بالا، نهادهای پویا، جذب نوابغ و نخبگان و ارائه تسهیلات برای انجام پژوهش های تحقیق و توسعه، آشنایی صنایع و بازارهای داخلی به اصول بازار رقابتی و مشارکت جهانی… از میان 107 کشور 1960 یا 117 کشور 1988 تنها 13 کشور توانستهاند از سطح درآمد متوسط به سطح درآمد بالا ارتقاء یابند چیزی نزدیک به 11 درصد.
گروه دیگری از کشورها در مرحله دوم گیر کردهاند زیرا نتوانستهاند سرمایه انسانی را ارتقا دهند.
قابل ذکر است که هیچ یک از کشورهای آسهآن از جمله تایلند و مالزی موفق به شکستن سقف شیشهای نامرئی در ساخت بین مرحله دوم و سوم نشدهاند (البته آنها در قسمت بالایی درامد متوسط قرار دارند)
اکثر کشورهای آمریکای لاتین با وجود اینکه در اوایل قرن نوزدهم به درآمد نسبتاً بالایی دست یافته بودند همچنان درآمد متوسطی دارند.
چه کسی امروز در دام درآمد متوسط (MIT) است؟
بسیاری از کشورهایی که بعد از جنگ جهانی دوم یا رکود جهانی دهه 1970 رشد اقتصادی بالایی را تجربه کرده بودند و انتظار میرفت که بتوانند مسیر توسعه اقتصادی را با سرعت مناسب ادامه دهند، سالها در بازه درآمد متوسط گیر کرده و به دلایل مختلف نمیتوانند به سطح اقتصادهای پیشرفته برسند.
در ادامه برخی کشورهای نمونه را که در این مسیر موفق بوده یا در دام درآمد متوسط ماندهاند برای شما تشریح خواهیم کرد.
مقایسه GDP سرانه کشورهای نمونه با شاخص درآمد بالا که سطح درآمد ایالات متحده آمریکا است، بین سالهای 1950-2010 . همانطور که میبینید کشوری چون هنگکنگ ایرلند و حتی تایوان در طول مسیر رشد چشمگیری داشتهاند و خود را به سطح درامد بالا نزدیک کردهاند اما در مقابل کشورهای آمریکای لاتین نظیر برزیل، اکوادور، مکزیک، گوتمالا در یک باند درامدی با نوسان نه چندان زیاد به پیش رفتهاند

در نمودار شماره 4-ضعیت کلی دنیا بهتر شده اما همانطور که میبینیم برخی مناطق چون شمال آفریقا و منطقه خاورمیانه، آمریکای لاتین و حوزه جنوب صحرای آفریقا نتوانستند خود را از دام تله درآمد متوسط نجات دهند.
نمودار شماره 4

کشورهای آسیای شرقی معروف به ببرها بعد از جنگ جهانی دوم مسیر رشد را در پیش گرفتند همچنان در ادامه ثابت قدم هستند و به سطوح بالای درآمد سرانه و سطح زندگی برای مردم خود رسیدهاند. نمودار شماره 5 روند حرکتی درآمد سرانه این کشورها را نشان می دهد.
نمودار شماره 5

نمودار شماره 6 مربوط به چین و کشورهای حوزه دریای چین است. اقتصادهای این منطقه در دهه 1960 درآمد سرانه بالایی را کسب کردند اما سطوح درآمد آنها در تله درآمد متوسط قرار دارد و هنوز نتوانستهاند که سطح پیشرفتگی را لمس کنند.
نمودار شماره 6

چین و تظاهر به گیر کردن در دام تله متوسط!
بر اساس مدل سولو کشورهای فقیر توانایی بالاتری در تجربه رشد بیشتر از کشورهای ثروتمند را دارند. زیر نیروی کار ارزان قیمت در اختیار دارند و بازده سرمایه در آنها بواسطه انتظارات ناشی از سطح زندگی، در سطح بالایی قرار دارد.
چین به این مدل، متغیر دانش و فنآوری را اضافه کرده تا با داشتن مجموعه این عوامل بتواند همواره رشد اقتصادی بالایی داشته باشد؛ اما به عقیده بسیاری این کشور در دام درآمد متوسط گیر افتاده یا خود را در آن نگه داشته است چرا؟
چین نیروی کار ارزان را با سیاستهای اقتصادی خود همواره تامین میکند، به صورت دستوری نرخ ارز کشور خود را پایینتر از دیگر کشورها نگه میدارد. تحت این شرایط بازده سرمایهگذاری خارجی را بالا برده و برای بسیاری کشورها سرمایهگذاری در آن کشور جذابیت دارد.
اما در مورد دانش فنی و تکنولوژی چینیها هموراه محکوم به تقلید کردن و کپیبرداری از کشفیات و اختراعات کشورهای پیشرفته هستند. در سطوح بالای توسعه، اختلاف اقتصادی کشورهایی نظیر آلمان و آمریکا در توانایی توسعه مرز دانش و فنآوری است.

این کشورها سالانه مبالغ هنگفتی را صرف تحقیق و توسعه در بخشهای مختلف میکنند تا ابزار رقابت در بازارهای جهانی را داشته باشند. در حالی که برخی کشورها نظیر چین متخصص کپیبرداری هستند. خبرگی آنها در این امر موجب شده که در وقت و هزینه صرفهجویی بالایی کنند.
بنابراین شاید بتوان گفت چین در دام تله درآمد متوسط گیر نیفتاده بلکه خودش به صورت مصنوعی چنین شرایطی را بوجود آورده تا نرخ رشد اقتصادی خود را بالا ببرد.
ایران در دام تله درآمد متوسط
در طول تاریخ کشورهای کمی توانستند از دام درآمد متوسط رهایی یابند. در نمودار شماره 7 ژاپن و کره جنوبی دو غول اقتصادی آسیا را میبینید که چه اختلافی با دیگر کشورها دارند.
وضعیت ژاپن را که تقریبا همه میدانند اما در مورد کره باید گفت در همین سال 2022 بر قله صنعت ربات و کاربرد صنعتی هوش مصنوعی ایستاده، همچنین شرکت هیوندای عنوان بهترین خودرو جهان را نصیب خود کرد.
نمودار شماره 7

به روند حرکتی ایران دقت کنید کشور ما در دهه 1970 که بحران انرژی در پی تصمیم آمریکا برای واردات نفت به جای صادرات و کاهش عرضه نفت، به لطف بالا رفتن قیمت نفت خود را از دیگر کشورها جدا کرده اما بعد از آن به دلایل مختلف از جمله ناکارآمدی اقتصادی و نرسیدن به هیچ کدام از رشدهای پیشبینی شده خود در برنامه توسعه در دام تله درآمد متوسط گیر کرده است.
اگر در مدل سولو استفاده از دانش و فنآوری جهانی همگرایی به کشورهای ثروتمند را رقم میزند، خلا تکنولوژی در صنایع مختلف در کشور احساس میشود و اگر اختلاف رشد اقتصادی کشورها وجود قوانین و سیاستهایی که انگیزهها را جذب و شکوفا میکند، روند صادرات مغز کشور که همواره در ردههای بالا قرار دارد حاکی از عدمتوجه به این موضع است.
تله بزرگ درآمد در کشورهای خاورمیانه و آمریکای لاتینن
بهعنوان جمعبندی مقاله، در پایان تله درآمد متوسط در آمریکای لاتین و خاورمیانه بواسطه شباهت ساختاری با اقتصاد ایران، یعنی اقتصادی مبتنی بر منابع طبیعی که سالهاست نتوانسته علیرغم برخورداری از این موهبت وارد سطح توسعهیافتگی شود، بررسی خواهد شد.
در سال 2009، نجیب رزاق، نخست وزیر مالزی در یک سخنرانی اعلام کرد: «ما به یک اقتصاد موفق با درآمد متوسط تبدیل شدهایم، ما در دام درآمد متوسط گرفتار شویم. ما باید به سمت یک اقتصاد با درآمد بالا برویم وگرنه در خطر از دست دادن شتاب رشد در اقتصاد و نشاط در بازارهایمان هستیم. در سالهای پس از آن، ماهیت و خطرات این تله به شدت مورد بحث اقتصاددانان، رهبران کسبوکار، کارشناسان رسانهها و کسانی که در محافل سیاسی سطح بالا هستند، بوده است.
شواهد آماری در خاورمیانه و آمریکای لاتین
به نظر میرسد آمریکای لاتین و خاورمیانه حمایت تجربی قانعکنندهای از پدیده تله درآمد متوسط ارائه میکنند، زیرا بسیاری از اقتصادها در هر دو منطقه برای چهار یا پنج دهه در سطوح درآمد متوسط باقی ماندهاند.
در واقع، از 101 کشور با درآمد متوسط در سال 1960، تقریباً 13 کشور تا سال 2008 بر اساس سطح درآمد سرانه نسبت به ایالات متحده درآمد بالایی داشتند: گینه استوایی. یونان؛ هنگ کنگ SAR، چین؛ ایرلند؛ اسرائیل؛ ژاپن؛ موریس؛ کشور پرتغال؛ پورتوریکو؛ جمهوری کره؛ سنگاپور؛ اسپانیا؛ و تایوان چین
شکل شماره 4

در شکل شماره 4-نمودار سمت چپ، تولید ناخالص داخلی مطلق کشورها در سال 1960 را با سال 2010 مقایسه میکند و نشان میدهد که اکثر کشورها در همه مناطق (اگرچه در کشورهای جنوب صحرای آفریقا کمتر) رشد را در این دوره تجربه کردهاند، زیرا آنها بالاتر از خط 45 هستن ( خط 45 درجه نشاندهنده رشد صفر است)
نمودار سمت راست الگوی مشابهی را در زمانهای اخیر پیدا میکند و سطوح تولید ناخالص داخلی سرانه مطلق سالهای 1985 و 2010 را مقایسه میکند. ناحیه سایهدار، نشاندهنده انتقال رو به بالا از سطوح درآمد پایینتر به بالاتر بوده و تا حد زیادی مفهوم تله را از بین میبرد. از یک نمونه از 91 کشوری که دادهها برای آنها موجود است، 41 کشور طی دوره 1960-2010 به سطوح درآمد بالاتر منتقل شدند. از این انتقال ها، 27 مورد با درآمد متوسط بودند (به عنوان مثال، کشورهایی که از وضعیت درآمد متوسط پایین به درآمد متوسط رو به بالا یا از وضعیت متوسط به بالا به درآمد بالا منتقل شدند). علاوه بر این، بسیاری از این انتقال ها نسبتاً اخیراً در طول دوره 1985-2010 رخ داده است.
چرا تعداد کمی از کشورهای با درآمد متوسط به وضعیت درآمد بالا تغییر کردهاند
مجموعه تحقیقات و تحلیلهای رو به رشدی به دنبال بررسی این موضوع بودهاند که چرا تعداد کمی از کشورهای با درآمد متوسط به وضعیت درآمد بالا تغییر کردهاند و رویکردهای سیاستی که میتوان برای ایجاد زیرساختهای لازم برای آنها ایجاد چگونه است؟
برخی از مطالعات با یافتن شواهد تجربی مبنی بر اینکه احتمال کند شدن رشد در سطوح درآمد متوسط بیشتر است، وجود تله با درآمد متوسط را تأیید میکنند. برای مثال، تجزیه و تحلیل تمام کندیهای رشد بین سالهای 1960 و 2005، نشان میدهد که احتمال وقوع آنها در کشورهای با درآمد متوسط بیشتر از کشورهای با درآمد پایین یا درآمد بالا است (Aiyar et al. 2013).
همچنین شواهدی وجود دارد که نشان میدهد اقتصادهایی که به سرعت در حال رشد هستند، زمانی که به سطوح درآمد متوسط، اغلب نزدیک به سطوح درآمد سرانه 10000 تا 11000 دلار و 15000 تا 16000 دلار در نرخ تعدیلشده با PPP در سال 2005 میرسند، به طور قابل توجهی کاهش مییابند. (Eichengreen, Park, و 2014)
برخی از مدلهای رشد وجود تعادلهای با بهرهوری پایین را در کشورهای با درآمد متوسط نشان میدهند که با سهم پایین کارگران توانمند در فعالیتهای با مهارت بالا مشخص میشود (Agénor and Canuto 2015).
کند شدن رشد
کشورهایی که در دام درآمد متوسط قرار دارند در حال از دست دادن رقابت با اقتصادهای ضعیف در زمینه صادرات تولیدی هستند، همچنین قادر به رقابت با اقتصادهای ثروتمندتر در نوآوری با مهارت بالا نیستند. در نتیجه، آنها در سطح درآمد متوسط مدت زیادی است که گیر کرده اند.
همانطور که بیان شد بر اساس گزارش بانک جهانی، از 101 کشوری که در سال 1960 دارای درآمد متوسط بودند، تنها 13 کشور و بعد از 48 سال به سطح درآمد بالا رسیدهاند.
اکنون کشورهای بزرگ با درآمد متوسط، بیش از 6 دهه است که در گروه قرار دارند مدت زمان زیادی که بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و خاورمیانه که کشورهای ثروتمندی در دهه 70 بودند در آن متوقف شدهاند.
مکانیزم رانتی
این کشورها سیاستهایی را در پیش گرفتند که به جای پیش بردن آنها در مسیر توسعه، فضایی رانتی برای افراد و گروههای نزدیک به دولت و سیاستمداران بوجود آورد.
آنها سیاست حمایت از تولیدات داخلی و جایگزینی واردات را در پیش گرفتند. چهارچوب سیاستی بر این اصل استوار بود که منابع ارزان قیمت دولت در قالب وامهای کم بهره بهصورت ترجیحی به صنایع اولویتدار هدایت شود؛ همانند آنچه در کشور ما در طول برنامههای توسعه مختلف درنظر گرفته شده است.
ورود خارج از کنترل درآمدهای زیاد حاصل از منابع طبیعی به جامعه، تقاضای شدیدی بوجود میآورد که گاه از توان بخش عرضه خارج است، بعد از آن واردات انواع کالاها به کشور یک سودای پرسود برای ارضای منافع شخصی و گروهی خواهد بود.
واردات بدون نظارت برای افراد برجسته در سیستم حکومت یا باندها و گروههای پرنفود، همچنین دولتی که بدون کنترل پول به جامعه تزریق کرده و اکنون برای کنترل تقاضا آسانترین راه واردات کالاهای مشابه میداند، صنایع نوپای داخلی را که در بسیاری از جنبهها توان رقابت با کالاهای خاریج را نداشتند از چرخه اقتصاد خارج کرد.
پس از مدتی بخش مهم دیگری از این منابع به جای ورود به صنعت وارد مبادلات زمین و مسکن شد عارضهای مشترک در کشور ما و کشورهای آمریکای لاتین.
کسانی که در اول صف منابع ارزان قیمت دارند، اغلب جایگاه خود را مدیون رانت هستند.
رکود اقتصادی
با توسعه مکانیزمهای رانتی یا هرز این منابع دیگر انگیزهای برای تحقیق و توسعه یا جذب افراد کاردان به سطوح بالای برنامهریزی و تصمیمسازی وجود ندارد. این نگرش که نباشد موسسات و بنگاههای اجتماعی دلیلی برای ایجاد و رشد در سیستم اقتصادی ندارند.
شکاف درآمدی بین بخشهای مختلف جامعه زیاد میشود، بیکاری و رکود در سالهایی که منابع نفتی یا منابع طبیعی ارزش چندانی در بازارهای جهانی ندارند زیاد شده اما در دوره رونق نیز بواسطه واردات بیرویه و افزایش نقدینگی ف رشد پایدار و توسعه زیرساختی برای ایجاد مشاغل بلندمدت دست نیافتنی است.
توصیههایی برای خروج از تله درآمد متوسط
در میان کارشناسان علوم اجتماعی اجماع کلی وجود دارد که تنها راه برای بالابردن پسانداز و انجام سرمایهگذاری بیشتر، سرمایهگذاری در آموزش جامعه، بهبود زیرساختها و افزایش نوآوری، تحقیق و توسعه (R&D) است.
مقاله اخیر ریچارد دونر و بن راس اشنایدر به یک مشکل سیاسی بزرگتر اشاره میکند که بسیار کم توجه شده است:کشورهای با درآمد متوسط حتی در صورت تقاضای ضعیف جامعه برای نهادها، باید بهصورت جدی اقدام به ایجاد نهادهای مرتبط با بخشهای مختلف جامعه کنند تا بسترهای توسعه شناسایی شود.
ایجاد زیرساختهای تحقیق و توسعه (R&D)
در کشورهای بزرگ آمریکای لاتین با درآمد متوسط – برزیل، مکزیک، آرژانتین، کلمبیا و پرو – تله درآمد متوسط به طرق مختلف مشهود است. این کشورهای آمریکای لاتین در مقایسه با کشورهای آسیایی یا OECD با درآمد بالاتر، کمتر از یک چهارم پرسنل فنی در تحقیق و توسعه دارند و هزینه تحقیق و توسعه آنها نیز کمتر از یک چهارم همتایان ثروتمندترشان است.

سهم نیروی کار دارای تحصیلات عالی کمتر از 60 درصد کشورهای ثروتمند است. نابرابری درآمد بالاست، اشتغال غیررسمی به طور متوسط بالای 50 درصد است و اقتصاد سایه به جای کوچک شدن در حال رشد بوده است.
در نتیجه همه این عوامل، تولید ناخالص سرانه کشورهای بزرگ لاتین با درآمد متوسط، از نظر برابری قدرت خرید، حدود 38 درصد از کشورهای پردرآمد OECD و 29 درصد از کشورهای پردرآمد آسیایی است.
تغییر زیرساختهای سنتی در اقتصاد و مبارزه با فساد
از طرفی دیگر سنتشکنی و از مسیر خارج کردن مکانیزمهای رانتی و حزبی برای جایگزینی با منابع کارآمد و پویا کاری بسیار دشوارتر، از انجام هزینه برای نهادها است..
انجام “اصلاحات ارتقاء دهنده” مورد نیاز برای حرکت به رده درآمد بالاتر، فرآیندهای دشوار و پیچیده ای از ساختن نهادها هستند و نیاز به هماهنگی برای نظارت و تطبیق منافع بازیگران متعدد دارند.
علاوه بر این، اصلاحات در حال ارتقا اغلب در تضاد مستقیم با شرایطی هستند که در وهله اول، حرکت به سمت وضعیت درآمد متوسط را تسهیل میکردند،
مانند سرمایهگذاری خارجی و ورود تکنولوژیهای جهانی به بازار داخلی جایی که اکنون، تولیدکنندگان قدیمی در کشور کل بازار را در اختیار دارند. مثلا صنعت خودرو کشور خود را در نظر بگیریم، همه کارشناسان و صاحبنظران راه نجات این صنعت را جذب سرمایه خاریجی، ورد تکنولوژیهای بهروز و سپس واردات خودرو میدانند تا در کنار رقابت، بهرهوری سرمایههای جذب شده تا حد ممکن بالا رود.
اما در عمل میبینیم قدرت نفوذی که بواسطه تامین نیروی کار شاغل در این تولیدیها وجود دارد، از اجرای این رویکرد جلوگیری کرده است.
دراخ اشنایدر و دونر با استفاده از مطالعات تحقیق و توسعه و اصلاحات آموزشی نشان میدهند که اغلب در کشورهای بزرگ با درآمد متوسط، انگیزههای بازیگران کلیدی برای حمایت از «اصلاحات ارتقاء دهنده» وجود ندارد. ایجاد ائتلافهای سیاسی مورد نیاز برای انتقال به رده درآمد بالاتر مستلزم غلبه بر چالشهایی است:
عدمتوازن قدرت که سیاستهای جدید و نوآروانه را در برابر ناکارآمدی احتمالی آسیبپذیرتر میکند
توسعه سرمایه انسانی
اما امروزه بهطور حتم همه کارشناسان اتفاق نظر دارند که آینده اقتصادها و چرخ توسعه کشورها تنها با نیرو محرکه سرمایه انسانی قابل حرکت است و وجود نهادهای مرتبط برای یافتن و پرورش آنها، تنها عامل اصلی در هدایت این منبع مهم به سازوکار اقتصادی کشورها است.

کشورهای آسیای شرقی نظیر کره و ژاپن یا کشورهای اروپایی نظیر آلمان و یونان (قبل از بحران 2010) از میان عواملی که به این کشورها کمک کرد تا ائتلافهای توسعهای ایجاد کنند، این موضوع بود که، نخبگان با تسخیر نهادها و سیاستها برای اهداف خود مانعی نمیدیدند.
فقدان انگیزههایی که ممکن است ائتلافهای اصلاحی را برای حرکت در مسیر درست تحریک کند تاکنون کشورهای آمریکای لاتین و برخی کشورهای خاورمیانه را زمینگیر کرده است.
محققان و سیاستگذاران باید بتوانند بر این بینش حیاتی تکیه کنند تا به بهترین نحو برای توسعه استراتژیهای بلندمدت عملگرایانه، و گسترش نهادهای خوب را جهت رشد اقتصادی برای ورود به سطح درآمد پیشرفته، به پیش برند.