پس از مرگ ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی در سال ۲۰۱۵ برادر کوچکترش سلمان بن عبدالعزیز به پادشاهی رسید و پسر ارشد همسر دومش با نام محمد که اکنون به بن سلمان شهرت دارد، پست وزارت دفاع و ولیعهدی را کسب کرد. در همین زمان چه در ایران و چه در جهان، شناخت کافی ازین شاهزاده جوان که برای جانشینی پدر پیرش خیز برداشته بود وجود نداشت و همین به مرموزی بیشتر وی در کنار طرحهایش برای آینده عربستان و منطقه افزود.
این شاهزاده جوان دست به مجموعه اصلاحات و اقداماتی در کشور عربستان زد که جهان اسلام و کل دنیا را حیرت زده کرد. کشوری که پیوندی محکم میان روحانیون تندرو وهابی و حاکمانش وجود دارد و کوچکترین امری خارج از سنتهای دینی را تحمل نمیکرد ناگهان شاهد تغییراتی شد که دیگر فرق چندانی با سایر کشورهای سکولار عرب و حتی اروپایی نداشت.

بسیاری از تحلیل گران خصوصا داخل ایران این تغییرات ناگهانی را امری بیثبات کننده، نمایشی و کوتاه مدت تلقی کردند که به زودی فرو میریزد. در این مقاله هدف آن است که سیر اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در پادشاهی عربستان سعودی از زمان تاسیس این کشور توسط ملک عبدالعزیز تا کنون که پسرش سلمان بن عبدالعزیز پادشاه است بررسی شود.
آل سعود چگونه به قدرت رسید؟
طریقه به قدرت رسیدن آل سعود ریشهاش برمیگردد به سده هجده میلادی و زمانی که جزو امپراتوری عثمانی بودند. قبیله آنها در مکانی به نام درعیه ساکن بوده که برخلاف قبایل بیابان گرد دیگر یک جانشین و کشاورز خرما بودند. محمد بن سعود جد آل سعود در میانه درگیری های رایج میان قبایل عرب به اتحاد با عبدالوهاب که یک روحانی تندرو بوده برای کسب قدرت روی میآورد.
《در آن زمان و مکان درگیری بین قبایل و طوایف امری طبیعی بود. اما محمد بن سعود برای کسب برتری بر سایرین با یک روحانی بنیادگرا هم پیمان شد و شکل حکومت نسلهای آینده عربستان را برای همیشه تغییر داد.این روحانی شیخ محمد بن عبدالوهاب نام داشت که معتقد بود سنتهای قدیمی عربی، نظیر بت پرستی و درخت پرستی تاثیر بدی بر اسلام گذاشته است[باید به سیره نبی و صحابه رجوع کرد]. وی به دلیل دیدگاههای تندی که داشت از شهر زادگاهش اخراج شد و به درعیه پناه برد. افراد قبیله آل سعود کوشیدند از پیام دینی او در راستای برنامه سیاسی خود بهره ببرند.
این هم پیمانی برای هر دو طرف سود داشت. آل سعود به پشتوانه ابنعبدالوهاب از سایر طوایف عربی که در پی کسب قدرت بودند پیشی میگرفت، چون دست کم در ظاهر میتوانست ادعا کند که به خاطر اعتلای دین حق با آنها میجنگد》
(محمدبنسلمان/بنهوبارد/ص۱۲)
ایدئولوژی و قرائت عبدالوهاب از اسلام، منشا قدرت گیری خاندان سعودی
آنچه که از همان ابتدا باعث قدرتگیری خاندان سعودی شد ایدئولوژی و قرائت عبدالوهاب از اسلام بود. پیوندی میان آل سعود و تفکر وی که تا کنون نیز ادامه داشته و مایه قدرت و ثبات این خاندان گردیده است.

چگونگی استفاده محمد بنسعود از محمدبنعبدالوهاب و ایدئولوژیش برای کسب قدرت را همانند هوبارد، الیوت هاوس که شناخت عمیقی از عربستان دارد در اثر مشهورش درباره عربستان شرح میدهد.
《این مبلغ یعنی محمد بن عبدالهاب آن قدر متعصب بود که هنگام ملاقات آن دو با هم، برای حفظ جانش فراری بود؛ زیرا بقعه یکی از اصحاب پیامبر را تخریب کرده بود و برای نشان دادن پایبندی و شور دینی خود، زنی متهم به زنا را سنگسار کرده بود.هیچ یک از اینها محمد بن سعود را ناراحت نکرد. او در دعوت این مبلغ به جهاد اسلامی فرصتی برای استفاده از دین در سرکوب دشمنان قبیلهای خود و تصرف عربستان میدید. همانطور که احتمالا حدس میزنید، آل سعود نه تنها برای تصرفات قبیلهای، بلکه به نام دین، شمشیر به دست گرفت و سرانجام پیروز شد》
(هزارتوی سعودی/کارن الیوت هاوس/ص۲۰)
ملک عبدالعزیز | بینانگذار خاندان سعودی
تلاش محمد بن سعود با سرکوب شدید عثمانی شکست خورد و با وجود تلاشهای این خاندان در قرن ۱۹ هم باز نتوانستند در عربستان قدرتی واحد ایجاد کنند. اما سرانجام در قرن بیستم تلاش این خاندان توسط ملک عبدالعزیز و کمک بریتانیا به ثمر نشست. او نیز همانند اجدادش از افراطیهای مذهبی و وهابیت برای کسب قدرت خاندانش بهره گرفت و موفق شد.

《عبدالعزیز[موسس کشور فعلی عربستان] که فهمیده بود این عشایر کوچنشین میتوانند در یک آن بیعت خود را تغییر دهند، میدانست که باید راهی برای کنترل آنها بیابد. او از دین بهره گرفت؛ درست همان گونه که اجداد او چنین کرده بودند》
(هزارتوی سعودی/ص۳۴)
ریشه اصلی کسب قدرت آل سعود
سرانجام آنکه عبدالعزیز کاری که خاندانش طی قرون پیش از وی در انجامش ناکام بودند را موفق شد انجام دهد. اما چنانکه گفته شد وهابیت و علمای مذهبی آن و متعصبان مذهبی این ایدئولوژی عنصر اصلی کسب قدرت آل سعود بودند. از همان دوره نیز مقام شاهی هم در عربستان صرفا سلطنتی نیست و در حکم حافظ و مجری دین هم هست و مرتبهای روحانی دارد و بابت همین شباهتی با همان سنت خلافت دارد.
《از نظر بسیاری از مردم عربستان، خاندان شاهنشاهی مثل خاندانهای سلطنتی کشورهای سکولار غربی نیستند بلکه الگوهای دینی برای یک جامعهی اسلامی و ایمانی هستند. اگر بخواهیم مشابهی در جهان غرب بیابیم، باید به هزار سال قبل برگردیم؛ یعنی به دوران امپراتورهای روم مقدس که توسط پاپ تقدیس میشدند.با این تفاوت که در عربستان سعودی، پادشاه خودش هم امپراتور است و هم از آن جهت که خود را خادم حرمین شریفین مینامد، صاحب جایگاه پاپ یا رئیس اسلام است. در واقع پادشاه عربستان نه تنها پیشوای دینی است بلکه فرقه ریاضت طلب وهابی که خودپادشاه نماینده آن است هم به مسلمانان یاد میدهد که در برابر حاکمان خود ولو اینکه دارای عیب و نقص باشند مطیع و سر به زیر باشند تا زندگی سعادتمندی در بهشت نصیبشان شود》
(هزارتوی سعودی/ص۴۹)
این مسئله ریشه در ابتدای قیام سعودیها برای کسب قدرت در عربستان دارد و ابتکار عبدالعزیز نبود.
(وهابی و وهابیت/سرهارفورد جونز/ص۱۶و۱۷)
《ابن سعود به زودی برای خودش مقام رهبری دنیوی و روحانی را هر دو با هم قائل شد و با مقاومت چندانی از طرف پیروانش روبرو نگشت؛ چه آنهایی که داوطلبانه و به میل خود، عقاید او را پذیرفته بودند و چه کسانی که به زور مجبور به پیروی از او شده بودند. دارا بودن این هر دو قدرت دنیوی و روحانی، به خوبی با سنت پیامبر اسلام منطبق بود که او هم این مقام دوگانه را در خود جمع داشت》
استراتژی آل سعود در مواجه با تندروهای مذهبی
بابت همین رابطه پادشاه عربستان با مذهبیهای تندرو رابطهای عمیقی بوده و هست. اما شاهان سعودی همواره در شرایطی قرار میگیرند که باید یا به سمت مطالبات تندروهای مذهبی متمایل شوند یا اینکه جلوی آنها بایستند. زیرا از یک طرف این افراد به شدت قدرت رزمی و فداکاری بالایی دارند و رضایت آنها باعث ثبات قدرت آل سعود است اما باورهای آنها و مطالباتشان گاه منجر به بحران با سایر ملل و عدم توسعه کشور میشود.
این مقاله نیز به دنبال شرح همین رابطه و برنامه در عربستان سعودی است. نخستین مواجه و برخورد باز میگردد به زمان تاسیس عربستان توسط ملک عبدالعزیز که نخستین اصلاحات مذهبی و مقابله با تندروی مذهبی صورت گرفت.

زمانی که عبدالعزیز موسس عربستان بعد از ایجاد پادشاهی و تسلط کامل بر عربستان تحت فشار گروه شبه نظامی تندرو افراطی مذهبی《 اخوان》[ که خودش آنرا بنا کرده بود] برای جهاد با بریتانیا بعد از سقوط عثمانی و ورودش به سرزمینهای عرب اسلامی از جمله عراق قرار گرفت و او را متهم به مذهبی نبودن به حد کافی کردند، وی شدیدا سرکوبشان کرد زیرا:
(هزارتوی سعودی/کارن الیوت هاوس/ص۳۷)
《عبدالعزیز برای بیرون راندن رقیبش، شریف حسین از مکه و تکمیل کار خود در فتح عربستان به پول و حمایت انگلیسیها نیاز داشت…او نمیخواست با گسترش قلمروی پادشاهی سست بنیادش به عراق دست به ریسک بزند و انگلیس قدرتمند را با خودش دشمن کند》
علت اتفاق بالا به آرمان اولیه وهابیت بازمیگردد. به نحوی قرار نبود وهابیت در عربستان محبوس و ابزاری برای تاسیس یک کشور و یک سلطنت در آن شود. وهابیها آرمان آن را در سر داشتند تا کار خلفای راشدی و اموی و عباسی را تکرار و قدرت واحد سیاسی اسلامی با تاکید بر تعالیم قرآنی تشکیل دهند.
(تروریسم سعودی/پیر کونسا/ص۳۰)
《دومنیک شوالیه استاد ممتاز بازنشستهی دانشگاه سوربن پاریس، اساس وهابیت را چنین توصیف میکند: وهابیت به عنوان جنبشی سیاسی_مذهبی و در عین حال اسلامی و عربی، آرمان اصلی خود را تاسیس کشوری سنی بنا نهاد که نه تنها صحرای نجد را در بر میگرفت بلکه تمانی کشورهای اسلامی را هم شامل میشد. هدف این تشکیلات، احیای اسلام ناب از طریق مقابله با هرگونه بدعتگذاری و خرافات و نیز ایجاد فرصت لازم برای کشورگشایی درست مانند زمان صحابی صدر اسلام بود》
عبدالعزیز و به دست آوردن دستاوردهای تمدنی غرب
این پایان اصلاحات عبدالعزیز و کشاکش با تندروهای پر شور مذهبی نبود. وی در ادامه سلطنتش برای آوردن دستاوردهای تمدنی غرب هم با این قشر دچار مشکل شده بود و مجددا جلوی آنها ایستاد.
《عبدالعزیز همواره با این علمای مذهبی در باب جذابیتها و خطرات فن آوریهای جدید به بحث و تبادل نظر میپرداخت. او به واسطه ارتباطاتش با بریتانیا شمههایی از صنعتی شدن اروپا را مشاهده کرده بود و با طیف وسیعی از محصولات و مزایای به کارگیری آن محصولات صنعتی آشنا شده بود.او هیچ اشتیاقی نداشت که خود را با تمدن غربی منطبق کند اما ابزارهای تمدن غرب به شدت وسوسهاش میکرد…ملک عبدالعزیز به خصوص به رادیو علاقهی فراوانی داشت چرا که به کمک این وسیله میتوانست بدون این که دربار خود را ترک کند از اخبار اروپا مطلع شود.
اوایل دهه سی به دستور او شبکه رادیویی بی سیم مارکونی در سراسر شبه جزیره تاسیس شد. این کار برای عبدالعزیز بسیار مهم بود و اتقلابی در زمینه اداره و نظارت بر قلمرو پادشاهیاش به شمار میرفت…ملک عبدالعزیز تمام تلاشش را کرد تا علمای ریاض را، که به شدت مخالف رادیک بودند، متقاعد کند از میان تمام ابزارهای غربی، رادیو یک وسیله کاملا ضروری است.
علمای ریاض موکدا مخالف رادیو بودند و به ویژه به موسیقیهایی که از شبکه خبری رادیو بی بی سی پخش میشد. اعتراض میکردند. چون تعیین زمان دقیق پخش این موسیقیها ممکن نبود عبدالعزیز علما را قانع کرد که اسکال نه از رادیوها و شبکههای رادیویی بلکه از پیچها و درجههای روی خود رادیوهاست. او همچنین تلاش بسیاری کرد تا به علما بقبولاند که تلگراف شکلی از جادوگری نیست.》
(بنلادنها/استیو کل/ص۶۲و۶۳)
این مشکل در ادامه تاریخ عربستان برای سایر پادشاهان هم برقرار بود. تندروهای مذهبی مقابله با هر امر جدید را وظیفه خود میدانستند زیرا نگران خلل در ایمان مذهبی و کاهش قدرت جنگندگی خود در برابر بیگانگان بودند.

شاهان سعودی نیز هم به این قدرت رزمندگی نیروهای متعصب نیاز داشتند زیرا خاورمیانه هر بار با موج جدیدی از تفکر نو روبه رو بود که بنیان سلطنت آل سعود را تهدید میکرد و هم به دستاوردهای فنون و امور مدیریتی جدید محتاج بودند و لازم بود اقشار متجدد را نیز راضی نگه دارند. سعودیها همواره به دنبال راهی برای حفظ تعادل در این میان جهت حفظ خود بودند.
(محمدبنسلمان/بنهوبارد/ص۷۷)
《پذیرش مظاهر فناوری در زندگی روزمره، برخلاف عادت تاریخی روحانیون وهابی بود، چون در هر دورهای با هر گونه نوآوری به این عنوان که تهدیدی برای اسلام است مخالفت میکردند. در طول تاریخ عربستان، روحانیون همه چیز را ممنوع کرده بودند: تلگراف، رادیو، دوربین، سینما، فوتبال، آموزش دختران و تلویزیون که ورود آن به کشور در دهه ۱۹۶۰ باعث هیاهوی بسیاری شده بود》
مقابله با تندروهای مذهبی بعد از ملک عبدالعزیز
اما مقابله با تندروهای مذهبی مخالف توسعه و فناوریهای غربی بعد از ملک عبدالعزیز و خصوصا دوره ملک فیصل ادامه داشت و وی نیز اقدام به برخورد جدی و حتی اعدام آنان نیز کرد. ملک فیصل از پیشگامان مدرنیزه کردن عربستان و از مؤسسان ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی عربستان بود که ابتدا با مخالفت علما همراه بود.

او برای راضی کردن آنها یک صوت قرآن پخش کرد و علما نیز اجازه ورود تکنولوژی جدید را به او دادند. بعدها برادرزاده او به همراه عدهای به ایستگاه تلویزیونی یورش برد و توانست خسارت اندکی وارد کند ولی فیصل دستور اعدام خرابکاران را صادر کرد.
شاهان سعودی که همواره به موجهایی که در جهان عرب در جریان بود توجه داشتند وقتی موج غربگرایی، ناسیونال سوسیال عرب، اسلامگرایی و لیبرالیسم یا هر موج دیگری در خاورمیانه در جریان باشد سعی دارد که این امواج را در ابتدا سرکوب و سپس دراختیار خود درآورند و بعد حداقلهایی از آن را در جامعه به جریان بیندازد.
عربستان در اوایل نیمه دوم قرن بیستم میلادی
عربستان در اوایل نیمه دوم قرن بیستم میلادی با موج ناسیونال سوسیال عرب که در کل خاورمیانه در جریان بود مواجه شد و سعی کرد با اصلاحاتی متجددانه آن را مهار کند و وقتی که موج اسلام رادیکال همانند اواخر دهه هفتاد و هشتاد میلادی به راه افتاد نیز همین کار را انجام داد.

در اواخر دوره ملک خالد که بعد از فیصل متجدد به قدرت رسید جهان عرب و خاورمیانه با موج اسلام رادیکال [که بسیاری آغاز آن را همزمان با اعدام سید قطب در سال ۱۹۶۶ و شکست جمال عبدالناصر در جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ میدانند و پس از شکست دوباره اعراب در جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ نیز این موج شدت یافت؛ یعنی دقیقا از زمان روی کار آمدن ملک خالد در سال ۱۹۷۵] روبه رو شد.
موج اسلامگرایی عربستان پس از انقلاب اسلامی ایران
هر چند عربستان همواره از اخوانیها برای مقابله با جریان جمال عبدالناصر حمایت میکرد اما با وقوع انقلاب اسلامی ایران امواج اسلامگرایی به عربستان هم رسید. آغاز تندرویهای مذهبی در عربستان بعد از یک دوره آزادیهای نسبی در زمان ظهور موج اسلامگرایی آغاز شد.

جهیمیان گروهی مذهبی تندرو در عربستان بودند که خاندان آل سعود را متهم به زیر پا گذاشتن شرع کردند و با اتهام فساد و سستی در قبال زیر پا گذاشته شدن احکام و تساهل با سایر مذهبها شورشی را با فتح مکانهای مقدس مکه آغاز کردند. قیام جهیمیان همزمان با انقلاب ایران باعث شد هرچند به خشنترین و بدترین شکل سرکوب شوند اما باعث شد مطالباتشان همگی بعد از سرکوب اجرا شود. مطالباتی که شامل نابودی تمام اصلاحات دهه شصت عربستان میشد.
(هزارتوی سعودی/کارن الیوت هاوس/ص۴۰)
《خاندان سلطنتی خیلی زود همان آزادیهای مدنی را که جهیمیان آنها را نکوهش کرده بود محدود کرد. گویندگان زن از تلویزیون اخراج شدند، زنان ملزم به پوشیدن نقاب شدند و سینماها (به جز در آرامکو) تعطیل شدند. خلاصه آل سعود جهیمیان و سپاهیانش را به قتل رساند، اما سیاست نا بردباری آنها در برابر آزادیها و اعتقادات دیگران را اتخاذ کرد و حتی اسلام گراهای افراطیتری را پرورش داد》
روایتها و گزارشهایی از تغییر ناگهانی در رویکرد مذهبی پادشاه سعودی
روایتهای زیادی درین باره و تایید تغییر ناگهانی در رویکرد مذهبی پادشاه سعودی وجود دارد. سخت گیریهایی که پیش از آن سابقه نداشت به اجرا درآمد.
(هزارتوی سعودی/ص۱۲۸)
《یکی از زنها گفت: دهه هشتاد کشور خیلی محافظه کار شد. ما دیگر نمیدانیم دین چه چیز را واجب کرده است. مسلمان عربستان سعودی در اواخر دههی ۱۹۷۰ هم برای زنان سعودی و هم برای زنان غربی آزادتر بود. آن روزها، بیشتر زنان غربی، از جمله خود من، فقط گاهی عبا میپوسیدیم و من را اغلب به مهمانیهای شام مختلط در منزل مقامات رسمی سعودی دعوت میکردند. حالا عبا برای دوری از توجههای آزاردهنده ضروری است و حتی در خانه تجار و مقامات دولتی سرآمد، زنان سعودی موقع شام از نوشیدنیهای الکلی هم کمیاب ترند》
گزارشهایی که نشان از تفاوت وضعیت آموزش و پرورش عربستان در این دو برهه یعنی کاهش فشار سختگیری مذهبی و تشدید دوباره آن دارد گویای این تغییر سیاست است.
《مدارس سعودی همیشه تا این حد بنیادگرا نبودهاند. توفیق السیف که یک تاجر اهل قطیف است تعلیم و تربیت خودش را در دههی ۱۹۶۰، زمان آزادیهای نسبی، با تعلیماتی که پسرش در دهه ۱۹۹۰ دریافت کردهاست مقایسه میکند. او به خاطر میآورد که معلم اردنی الاصلش کمک کرد که او قرآن را به خوبی فرا بگیرد و هم زمان عقیدهی غالب وهابی را نیز فرا گرفت که شیعیان (که در کل عربستان در اقلیتاند و در قطیف اکثریت را دارند) مرتدند.اما از آن جایی که توفیق شیعه بود، معلم اردنی به او گفت فقط بنویس. مجبور نیستی آن را باور کنی. یک نسل بعد وقتی پسرش به مدرسه رفت، معلم سعودیاش به او آموخت که شیعیان مرتد (رافضی) هستند و به پسر دستور داد به خانه برود و والدینش را به کیش سنی وهابی درآورد》
(هزارتوی سعودی/ص۲۱۳)
این تغییر رویکرد شامل مسائل گوناگونی میشد از جمله حتی فرستادن دانشجو به غرب
(هزارتوی سعودی/ص۲۲۰)
《سعودیها در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ برای تحصیلات دانشگاهی به ایالات متحده میآمدند اما در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ دولت با اعمال فشار محافظهکاران مذهبی، پرداخت کمک هزینه برای تحصیل در خارج را متوقف کرد و تعداد سعودیهایی را که در خارج از کشور تحصیل میکردند کاهش داد پس از یازده سپتامبر این عدد از این هم کمتر شد. ویزاها ته کشید و سعودیها از رفتن به خارج از کشور واهمه پیدا کردند.》
نگارنده : شایان اویسی