نماد سایت رسانه اقتصادی و اجتماعی دورنما

کشوری که اول پوست خودش را کند و سپس پیشرفت کرد!

mao austerity

چین قدیم مبتلا به گرسنگی، چین جدید در صدر قدرت خرید!

در این کشور در حدود ۶۰ سال پیش، ۴۸ میلیون نفر از گرسنگی جان دادند (یعنی بیش از نیمی از جمعیت ایران). اما اکنون وضعیت این کشور چیست؟ بر مبنای شاخص برابری قدرت خرید، این کشور با ۲۳هزار میلیارد دلار تولید در صدر کشورهای جهان قرار دارد یعنی از آمریکا و کل اتحادیه اروپا نیز بالاتر. حتما نام این کشور را می دانید؛ چین!

راز این این معجزه چیست؟

اما چگونه چنین معجزه ای رخ داد؟ برای این سوال پاسخ های متعددی داده شده و همچنان پاسخ دهی به این سوال ادامه دارد. شاید بتوان مهم‌ترین نکته را در یک جمله خلاصه کرد: این کشور پوست خود را کند و صدها تابو را شکست! بهتر است تصویری قبل از اصلاحات (پوست کندن) را با هم مرور کنیم:

مائو (رهبر انقلابی کمونیست) مبتنی بر اندیشه های آن زمان چه کرد؟

مائو پوست مردم را کند!

در عرصه اقتصاد؛ سیاست خودکفایی اقتصادی را انتخاب کرد. واردات محصولات خارجی، کار کردن با خارجی ها و جذب سرمایه خارجی عملی ناپسند و غیر ارزشی به‌حساب می‌‎آمد.

در عرصه سیاست خارجی؛ سیاست درهای بسته را انتخاب کرد و نمایندگی‌های سیاسی‌اش را در بسیاری از کشورها تعطیل کرد؛

در عرصه فرهنگی انقلاب فرهنگی به وجود آورد برای حذف عوامل ضدانقلابی از جامعه (بستن مدارس، تأسیس واحدهای ایدئولوژیک به رهبری جوانان و …) که به کشتار میلیون‌ها چینی به خاطر تصفیه ایدئولوژیک ختم شد. دانشگاه‌های چین به مدت ۴ سال تعطیل و دانشجویان و اساتید برای کار به مزارع فرستاده شدند!!

مائو چین را فقیر و ورشکسته کرد

البته تمام برنامه های مائو ناکام یا اشتباه نبود، اما با اینکه مائو چین را به سمت صنعتی شدن پیش برد اما مردم در طول دو دهه حاکمیت بی‌چون‌وچرای اندیشه‌های کمونیستی مائو، فقیرتر شدند و کشور به ورشکستگی نزدیک شد. بعد از مردن مائو، فرد دیگری به قدرت رسید. حاکمان چینی آماده پوست اندازی شدند. چین چگونه پوست خودش را کند؟

تحلیل و تجویز راهبردی

نسل جدید، هدفگیری رشد اقتصادی و معیشت مردم به جای شعار مبارزه طبقاتی

نسل جدید قدرت به رهبری دنگ (که جایگزین مائو شده بود)، حزب کمونیست را مجاب کرد که به‌جای آرمان همیشگی و ناموسی مبارزه طبقاتی، رشد اقتصادی و معیشت مردم را هدف اصلی خود قرار دهد. در جامعه‌ای کمونیستی که یک حزب کمونیست بر آن حاکم است ارزش اول و آخر عدالت و برابری (مبتنی بر مبارزه طبقاتی و نفی ثروت و سرمایه داری فردی بود) است. اما رهبر جدید چین حرف‌های چارچوب شکنانه داشت: او رسما در سخنرانی هایش چیزهای عجیبی می گفت: ثروت شکوهمند است! ثروتمند شدن ننگ نیست! بگذار برخی از مردم ثروتمند شوند!

کمی آزادی و رشد چشمگیر بهره وری

برنامه ریزی متمرکز دولتی جایش را به آزادی نسبی اقتصادی داد. مثلا به کشاورزان اجازه دادند به صورت محدود خودشان تصمیم بگیرند چه بکارند و چگونه محصولاتشان را ارایه کنند، حاصل چه شد؟ بازدهی کشاورزان ۴ برابر و بازدهی زمین ها ۲ برابر شد!

دولت نقش صنعتی خود را به مردم سپرد

در حوزه صنعت، چون فرهنگ آن زمان چین با کلمه خصوصی مشکل داشت، تصمیم گرفتند که شرکت های مردمی راه بیاندازند. یک نکته جالب آنکه شرکت های غیردولتی نمی توانستند بالای هفت نفر نیرو داشته باشند چون سرمایه دار محسوب می شدند! اما این تابو را نیز شکستند. آن زمان ۹۵ درصد قیمت کالاها در مغازه ها توسط دولت کنترل می شد این مساله به ۵ درصد کاهش پیدا کرد (یعنی کاملا برعکس).

تعامل با دنیا به جای انزوا

در عرصه سیاست خارجی؛ چین متمرکز بود بر مبارزه با امپریالیسم بود اما نقطه تمرکز «تعامل با خارج به نفع اقتصاد داخل» شد و سیاست ۵۰ ساله عدم مداخله و عدم مقابله انتخاب شد (برای اینکه حضور ذهن پیدا کنید مقایسه کنید عملکرد چین را در حوزه بین الملل با روسیه). چینی‌ها در ازای هر گونه حمایت سیاسی از سایر کشورها،‌ چند امتیاز اقتصادی از کشور مقابل دریافت می‌کردند. با همین ترفند واردات انرژی، کالا و فناوری را به کشور خود ارزان و صادرات شان را تقویت کردند.

در عرصه سیاست داخلی نیز تابوهایی شکسته شد: عضویت در حزب کمونیست فقط برای کشاورزان و کارگران امکان داشت اما درب های حزب کمونیست را به دیگران نیز گشودند!

در عرصه بین الملل، درهای بسته به درهای باز تبدیل شد و از فعالیت شرکت‌های خارجی تابوشکنی شد. طی سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۵ سرمایه‌گذاری در این کشور رشدی حدود ۵۵۰۰ درصدی پیدا کرد.

باید پوست اندازی کنیم

از چین می توان هزاران نکته آموخت اما اگر بخواهم یک نکته تجویزی انتخاب کنم چنین خواهد بود

اگر همان راهی را برویم که همیشه می رفتیم به همان جایی می رسیم که همیشه می رسیدیم. باید پوست خودمان را بکنیم، تابوها (محدودیت های ناخودآگاه جامانده از عقاید کهنه و سنتی) را کنار بگذاریم. اهداف جدید انتخاب کنیم و دست مان را در ابزارها باز بگذاریم و نه اینکه هر اقدامی را به بهانه تضاد با تابوها کنار بگذاریم. به قول چینی ها: مهم نیست که گربه سیاه یا سفید باشد، مهم این است که بتواند موش بگیرد!!

نگارنده: مجتبی لشکربلوکی

خروج از نسخه موبایل