شماره ثبت در ارشاد: 83160

رسانه اقتصادی و اجتماعی دورنما

چرا کشورهای فقیرتر و توسعه نیافته، سریع‌تر از کشورهای پیشرفته رشد می‌کنند؟


  • مرتضی زارع
  • دکتر سیدحسین سجادی‌فر


در نتایج عملی مشاهده می‌کنیم که برخی کشورهای فقیرتر یا کمتر توسعه‌یافته رشد بالایی را تجربه می‌کنند.


چرا کشورهای فقیرتر می‌توانند رشد بسیار بالاتری نسبت به کشورهای ثروتمند تجربه کنند؟


اگر چنین است پس چرا کشورهای فقیر بیشماری همچنان در دنیا وجود دارند؟

شاید در مدارس این کشورها مثال‌هایی از دو کشور آلمان و ژاپن را برای دانش‌آموزان بیان می‌کنند. این دو کشور بعد از جنگ جهانی به شدت از سوی جامعه جهانی تحقیر شدند، هزاران نفر از مردمشان کشته شده و بسیاری از شهرهای آن‌ها به تلی از خاک بدل شد . اما چنان رشدی را تجربه کردند که لقب “معجره رشد” به آن‌ها دادند.


سنگاپور، هنگ‌کنگ، کره جنوبی، مکزیک، تایوان، چین، دیگر کشورهایی بودند که رشد بالا را تجربه کردند.


چرا آن‌ها توانستند و دیگران نمی‌توانند؟


چرا کره جنوبی که افتخار ملی خود را روی خودرو پراید برچسب کردند، اکنون در سال 2022 بهترین خودرو جهان را تولید کردند و کشورهایی چون ما که زمانی آرزویی برای کره‌ای‌ها بودیم اکنون توانایی تولید چنین محصولاتی در سطح جهانی را نداریم؟
این مقاله پاسخ این سوالات را با بیانی ساده و البته مستند می‌دهد.


چرا کشورهای فقیر سریع‌تر رشد می‌کنند؟


طی جنگ جهانی دوم، آلمان و ژاپن خسارات زیادی را متحمل شدند. میلیون‌ها نفر کشته شدند. شهرهای زیادی با خاک یکسان شدند. راه‌ها، پل‌ها، کارخانه‌ها و منابع دیگری که برای اقتصاد حیاتی بودند از بین رفتند.

تصویری از آلمان بعد از جنگ جهانی دوم
تصویری از آلمان بعد از جنگ جهانی دوم

با این وجود بعد از جنگ جهانی دوم، آلمان و ژاپن هر دو به سرعت رشد کردند. در واقع این سرعت رشد این دو کشور حتی از آمریکا نیز بیشتر بود.


بسیاری از مردم از این حقیقت متحیر شدند که چرا سرعت رشد بازنده‌های جنگ از برنده‌های آن بیشتر است؟

رشد ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم بیشتر از آمریکا بود


برای حل این معما سراغ یک مدل اقتصادی مهم می‌رویم: مدل رشد اقتصادی سولو (SOLOW MODEL) که به افتخار رابرت سولو، برنده جایزه نوبل ، این نام برای مدل انتخاب شده است.

توضیح رشد اقتصادی در قالب مدل سولو


سولو در تابع تولید خود علاوه بر سرمایه و نیروی کار، متغیر دانش فنی و بهره‌وری را نیز وارد کرد (تابع تولید مرسوم در اقتصاد کلاسیک شامل نیروی کار و سرمایه بود)


او به تحقیق نشان داد بهره‌وری دانش فنی و تکنولوژی بسیار بیشتر از بهره‌وری ناشی از اضافه کردن نیروی کار و سرمایه در جهت رشد تولید و توسعه کشورها است.


همچنین در نظریه “باقیمانده سولو” او بر اساس داده‌های تحقق یافته، نقش مهم آموزش و دانش بر افزایش تولید را نشان داد.

یک نتیجه بسیار مهم در نظریه سولو موضوع همگرایی بود.


سولو در مدل هم‌گرایی خود نشان داد که گرچه در ابتدا با افزایش بیشتر سرمایه و نیروی کار، تولید کشورها شروع به رشد می‌کند، اما بر اساس قانون بازده نزولی، نهایتا از بازده انتظاری نیروی کار و سرمایه کاسته می‌شود. علاوه بر این هزینه زیادی بابت جبران استهلاک سرمایه باید بکار گرفته شود تا وضعیت موجود کشورها حفظ شود. وقتی کشورها به چنین نقطه‌ای نزدیک می‌شوند در سطح دانش و فناوری که برای همگی در دسترس است به نقطه نهایی رشد تولید، همگرا می‌شوند و رشد تولید به صفر نزدیک می‌شود.


توجه کنید که در این نقطه کشورها تمام بهره‌وری نهایی نیروی کار خود، سرمایه و دانش فنی را بکار گرفته‌اند و سطح استاندارد زندگی خود را به حداکثر توان ممکن رسانده‌اند اما تولید رشد کمی را تجربه خواهد کرد (همانند کشورهای پیشرفته)


در بلندمدت همه کشورها ثروتمند می‌شوند


بر اساس مدل سولو و در چهارچوب قانون بهره‌وری نزولی، همه کشورها در نهایت به یک نقطه رشد می‌رسند و در آنجا همگی سطح رشد یکسانی خواهند داشت.


با یک مثال ساده پاسخ این سوال پیچیده را خواهیم داد.


بر اساس تابع تولید در ادبیات اقتصادی می‌دانیم که با افزایش سرمایه تولید بیشتری نصیب ما می‌شود. برای مثال یک کشاورز را در نظر بگیرید.


او که اکنون با بیل کار می‌کند تصمیم می‌گیرد سرمایه خود را برای تولید بیشتر افزایش دهد و یک تراکتور برای خود می‌خرد.

یک کشاورز با یک تراکتور می‌تواند خروجی خیلی بیشتری نسبت به کشاورزی که تنها یک بیل دارد تولید کند.

قانون بازده سرمایه


به طور مشابه یک کشاورز با دو تراکتور می‌تواند خروجی بیشتری نسبت به کشاورزی که تنها یک تراکتور دارد تولید کند.


حال فرض کنید او یک تراکتور دیگر به سرمایه خود اضاف کند و زمانی آن را بکار گیرد که مثلا تراکتور دیگری نیاز به سرویس دارد یا خراب شده است.


پس تراکتور سوم خروجی تابع را حتی کمتر از تراکتور دوم افزایش می‌دهد.


به عبارت دیگر کشاورز تراکتورهایش را این گونه به کار می‌گیرد که اولین تراکتور به مهم‌ترین و بهره‌ورترین کار اختصاص داده می‌شود و تراکتورهای بعدی به کارهایی با بهره‌وری کمتر و کمتر اختصاص داده می‌شوند. به این کار منطق آهنین بازده کاهنده گفته می‌شود. اگر کسی بپرسد آیا تا ابد می‌توانیم سرمایه را در کوتاه‌مدت زیاد کنیم و انتظار افزایش تولید را داشته باشیم، باید گفت: یک مزرعه پر از تراکتور را تصور کنید!

قانون بازده نزولی

چرا کشورهای فقیر توانایی بالا برای رسیدن به کشورهای ثروتمند دارند؟


حال کشورهایی که فقیرند و سرمایه ندارند حکم همان کشاورزی را دارند که با بیل کار می‌کند و به او یک تراکتور پیشرفته می‌دهند.

بهره‌وری تراکتور (سرمایه) در این کشورها بسیار بیشتر از آنانی خواهند بود که مانند کشاورزی که تراکتور دارد، به تراکتورهای او یکی اضاف کنیم .


چرا آلمان و ژاپن جنگ‌زده بیشتر از هر کشور ثروتمندی رشد تولید داشتند؟


حال می‌توانیم یکی از معماها را توضیح دهیم. به خاطر دارید که گفتیم رشد آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم خیلی سریع بود.

منطقی است چون بعد از جنگ این کشورها سرمایه زیادی نداشتند.

بهره‌وری بالا و نیروی کار ارزان

یعنی اولین واحدهای سرمایه، تولید نهایی بالایی داشتند. اولین جاده بین دو شهر، یا اولین تراکتور در یک مزرعه، یا اولین کارخانه جدید فولاد. این موارد به شما تولید افزوده زیادی خواهند داد. وقتی سرمایه زیادی ندارید ، سرمایه بهره‌وری بالایی دارد. فراموش نکنید که آلمان و ژاپن در حال رشد کردن از سطح پایینی بودند.


وقتی بار سبک است، سرعت حرکت بالا است. اما با ثابت بودن سایر شرایط، ترجیح می‌دهید که سرمایه بیشتری داشته باشید .


نیروی کار هم ارزان بود زیرا سطح زندگی پایین بود و مردم استاندارد خیلی بالایی از کشوری جنگ‌زده خود نمی‌خواستند.


سرمایه با بازده بالا و نیروی کار ارزان، تولید را سرعت می‌بخشد، از طرفی دانش و تکنولوژی با قیمتی نازل نسبت به آن‌چه کشورهای پیشرفته برای تحقیق و توسعه آن خرج کرده بودند اکنون در اختیار این کشورها بود. داروهای خاص، ابزارت کشاورزی و صنعتی، شیوه‌های نوین مهندسی و…

استفاده از دانش و تکنولوژی برای رشد تولید


دانشی که دیگر کشورها سال‌ها برای آن تلاش کرده بودند در اختیار کشورهایی قرار گرفت که تشنه بالا بردن آگاهی خود برای پیشرفت بودند این یعنی بهره‌وری بالاتر دانش فنی و تکنولوژی.

همواره ایجاد یک تکنولوژی یا محصول جدید در عرصه‌های مختلف کار بسیار دشواری است. شاید میلیون‌ها یا حتی میلیاردها دلار پول باید هزینه شود تا مثلا یک نوع کود موثر بر محصولات کشاورزی با انجام تحقیقات و آزمایشات مختلف پا به عرصه بازار کشاورزی بگذارد.

اما کپی کردن و تقلید کردن همواره کار آسان‌تری است. آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی بواسطه حمایت‌های کشوری چون آمریکا با بکارگیری سریع دانش فنی و تکنولوژی موجود صرفه‌جویی بزرگی در زمان و هزینه خود کردند.

استهلاک پایین

تنها عامل مهم دیگر سرمایه‌گذاری مجدد بود که این هم به لطف بازده بالای سرمایه موجود و پایین بودن نرخ استهلاک میسر گردید.
وقتی موجودی سرمایه خیلی پربازده است و خروجی زیادی تولید می‌کند ، انگیزه زیادی برای سرمایه‌گذاری بیشتر و بیشتر خواهیم داشت، از طرفی چون موجودی سرمایه کم است استهلاک زیادی هم نداریم که ما را گرفتار کند. با این حساب سرمایه‌گذاری عمدتا سرمایه جدید تولید می‌کند که می‌تواند جایگزین سرمایه‌های قدیمی‌ شود.

به نمودار زیر توجه کنید رشد تولید سرانه ژاپن و آلمان همراه با فراز و فرودهای جهانی و بالاتر از آمریکا و کشورهای پیشرفته رشد کرده است.

هم پایی ژاپن و آلمان در رشد اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم

رشد کشورهای فقیر آسیای شرقی

رفتار ژاپن بر برخی کشورهای دنیا نظیر کره‌جنوبی در آسیای شرقی تاثیر گذاشت. کشوری که نیروی کار ارزان زیادی داشت وخلا تکنولوژی در آن بیداد می‌کرد پس ورود تجهیزات و سرمایه به آن یعنی بالا رفتن یا رشد بهره‌وری تولید بسیار بیشتر از کشورهایی که در سطوح بالا هستتند.

رشد تولید ژاپن و کره در مقایسه با دیگر کشورهای در حال توسعه
رشد تولید ژاپن و کره در مقایسه با دیگر کشورهای در حال توسعه

در چند دهه اخیر چین با نرخ خیره‌کننده‌ای رشد کرده است، حدود 7 تا 10 درصد در سال. دقت داشته باشید که با این نرخ رشد، استاندارد زندگی در هر 7 تا 10 سال دو برابر می‌شود. در مقابل اقتصادهای پیشرفته مثل آمریکا، کانادا و فرانسه حدود 2 درصد در سال رشد می کنند. یعنی 35 سال زمان لازم است که استاندارد زندگی درآن‌ها دو برابر شوند.

ADBI Working Paper Series 2017
بهره‌وری کل نهاده‌های تولید Total Factor Productivity

همه کشورهای عقب‌مانده، توسعه نیافته، فقیر حتی بدون منابع می‌توانند ثروتمند شوند اگر…!؟


لازم است اینجا موضوع مهم دیگری را نیز بیان کنیم. چرا بر اساس مدل سولو گفته می‌شد که کشورهای فقیر ثروتمند می‌شوند مثلا کشوری که منابع طبیعی ناچیزی دارد بدون سرمایه چطور می‌تواند ثروتمند شود.

این کشورها در حقیقت منبعی گران‌بها از نیروی کار ارزان و بهره‌وری بالا به شمار می‌روند؛ برای مثال در حال حاضر برای کارخانه FIAT یا BMW خیلی به صرفه است که تولید خود را در کشورهای فقیر شروع کنند. هم دستمزد کمتری خواهند پرداخت و هم بعد از آموزش بهره‌وری بالایی را خواهند دید مثل کاری که سال‌ها در ترکیه‌ای که خواهان رشد اقتصادی بود، انجام دادند و صنعت خودرو این کشور را دگرگون کردند.

سطح زندگی در این کشورها نسبت به جوامع پیشرفته پایین‌تر است و در منطقه اولیه بازده سرمایه قرار دارند (کشاورزی که بیل دارد و به او تراکتور می‌دهند نه مزرعه پیشرفته که یک تراکتور به قبلی ها اضاف شود)


اما مدل سولو همگرایی را مشروط به داشتن نهادهای سیاسی و اجتماعی کارآمد می‌داند.

نهادهایی که بتوانند با استفاده از قوانین از انگیزه‌ها حفاظت کنند و امکان رشد آن را فراهم کنند.

سازمان‌های که در تعامل با مجامع جهانی (مثل WTO) نقش خود در تجارت جهانی را ایفا کرده و برای کشور خود منابع مالی و سرمایه برای تولید کالا و خدمات را فراهم کنند.

آنچه فقرا در مقایسه با کشورهای پیشرفته دارند؟ جذب سرمایه خارجی

بله در این کشورهای فقیر اغلب نرخ بیکاری بالاست و نیروی کار ارزان به وفور وجود دارد، وقتی هزینه نیروی کار کم است و زمان کار کردن آن‌ها بیشتر، بنابراین بهره‌وری آن‌ها سر به فلک می‌کشد.


در کشورهای توسعه یافته چطور؟


در جامعه پیشرفته‌ای که حقوق نیروی کار بالا است، رشد تولید سخت است چون باید محصولاتی تولید کنید که بهتر از قبل بوده تا بتواند ضمن سود، حقوق کارگران گران قیمت را بدهد؛ اما در کشور فقیرتر که نیروی کار ارزان است، امکان رشد تولید بسیار بیشتر است. سود بیشتر مجددا سرمایه‌گذاری شده و تولید بیشتر و بیشتر می‌شود.


بله در کشورهای فقیر و عقب‌مانده، کمتر توسعه یافته، توسعه نیافته. اگر سیستم اقتصادی به درستی از منابع خود یعنی سرمایه موجود در کشور، نیروی کار، دانش فنی و تکنولوژی موجود در دنیا، استفاده کند این منابع با بهره‌وری بسیار بیشتر از کشورهای توسعه یافته (که در آن‌جا سطح زندگی بالاست، دستمزد نیروی کار بالاست، سرمایه‌ها تا حد ممکن بکار گرفته شده و سرمایه جدید نمی‌تواند بهره‌وری خیلی بالایی داشته باشد، دانش و تکنولوژی خیلی پیشرفته است و برای بوجود آوردن بهره‌روی بالاتر نیازمند صرف هزینه زیاد برای تحقیق و پژوهش‌اند) کارگر خواهد بود.

بنابراین شرایط عرضه و تقاضای بازار می تواند سرمایه را به مناطقی که تقاضای بالایی برای آن‌ها وجود دارد و بهره‌وری زیادتر از حد استاندارد است، گسیل دهد.

به شرطی که این کشورها روابط جهانی موثری داشته باشند و در کشور خود به جای درگیری‌های گروهی و حزبی (مثل نیجریه)، نهادهای اجتماعی را همچون کره جنوبی توسعه دهند تا به بزرگترین تولیدکننده ربات جهان بدل شوند صنعتی که عرصه آن جای بزرگان حوزه صنعت و فناوری است و کسی تصور نمی کرد کره جنوبی فقیر بتواند به این جایگاه برسد!

دوره های بهره وری بالا در برخی کشورها


آیا در بلندمدت همه کشورهای فقیر می‌توانند به کشورهای پیشرفته برسند؟ | همگرایی مشروط


در عمل مشاهده شد اگرچه برخی کشورها این مسیر را طی کردند اما بسیاری دیگر نتوانستند.


مدل سولو همان‌طور که نشان خواهیم داد در این پیش‌بینی اشتباهی نکرده بود اما در ابتدا سادگی بیش از حدی داشت.

ساختار نهادی کشورها یکسان نبود، در برخی کشورها وجود عواملی چون: قدرت‌های سیاسی و مستبد، بازارهای انحصاری در دست قدرتمندان، نبود نهادهایی که به شکوفایی و بلوغ دانش و نبوغ مردم منجر شود… عملا فرصتی برای گردش سرمایه و توزیع نیروی کار در سطح بهینه فراهم نمی‌کرد.


سرمایه‌ای که در دست عده‌ای قدرتمند، برای کسب منافع شخصی یا گروهی خاص، رانت و رفتارهای سوداگرانه یا حتی جنگ باشد برای تولید کشور مصرف نمی‌شود، تولید که نباشد نیروی کار بیکار می‌شود، پس‌انداز کمتر و تشکیل سرمایه کمتر می‌شود. سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی با مشاهده این وضعیت جرات سرمایه‌گذاری را ندارند و همین چرخه پیوسته تکرار می‌شود.


همان‌طور که خواهیم گفت نظریه همگرایی مشروط بر یکسان بودن نهاده‌ها و عوامل تولید به مدل سولو الصاق شد.


اگر می‌خواهید وجود این شرط را عمیقا درک کنید، یک مثال بسیار ملموس می‌تواند مقایسه کره‌جنوبی و شمالی باشد، هر دو یک نژاد، یک زبان، ساختار منابع طبیعی یکسان دارند اما وضع کنونی آن‌ها را ببینید. یکی با نهادهای استنادارد و دیگری فاقد نهادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی

مقاله مرتبط را “مفهوم نهاد و اهمیت آن در رشد اقتصادی | به زبان ساده” مطالعه نمایید

کشورهای فقیر و مسیر درست برای ثروتمند شدن و لمس توسعه‌یافتگی



بنابراین اگرچه بعضی کشورها مثل چین وکره به طور مشهودی رشد می‌کنند. اما فجایع رشد هم داریم. کشورهایی مثل نیجریه و آرژانتین که مدام در حال عقب افتادن هستند و یا حداقل پیشرفتی ندارند. در واقع به طور عام، طی چند سال اخیر چیزی که ما شاهد آن بودیم همگرایی نبوده است. اما واگرایی را به میزان زیاد مشاهده کرده‌ایم.


چرا بعضی کشورها نمی‌توانند رشد کنند و پیشرفته شوند ؟


عوامل تولید در مدل سولو، یک قطعه از پازل بزرگتری هستند. وقتی که بخواهیم رونق را توضیح دهیم، باید اهمیت نهادها را به خاطر داشته باشیم.

اهمیت نهاد در مدل رشد سولو


نهادها انگیزه‌ها را برای انباشت و استفاده از عوامل تولید، به طوری که نفع آن به جامعه برسد شکل می‌دهند. در مقاله “مفهوم نهاد و اهمیت آن در رشد اقتصادی” توضیح دادیم که هر نهاد پایگاهی برای تزریق بهترین انگیزه‌ها با بهره‌وری بالا به بخش‌های مختلف سیستم اقتصادی و اجتماعی است.


فقدان نهادها، فقدان ایده‌ها، انگیزه‌ها، انباشت دانش و سرمایه و نهایتا رکود تولید را رقم خواهد زد.


اگر انگیزه‌های اقتصادی که یگانه عنصر تمامی‌ نظریه‌های اقتصادی هستند سرکوب شوند سیستم اقتصادی شکل نمی‌گیرد. سیستم اقتصادی که نباشد چرخ تخصیص بهینه منابع از کار می‌افتد و انتظار رشد تولید یا دقیق‌تر بگوییم رشد با ثبات، یک هدف دست نیافتنی است.


بنابراین دو کشور با نهادهای واقعا متفاوت، قرار نیست همگرا شوند. اما اگر روی کشورهایی با نهادهای مشابه متمرکز شویم، مدل سولو پیش‌بینی می‌کند که کشورهای فقیرتر باید سریع‌تر رشد کنند و تمام کشورها با نهادهای مشابه باید به سطوح مشابهی از خروجی همگرا شوند که به این همگرایی، همگرایی مشروط گفته می‌شود:


مشروط به شباهت نهادها و سایر عوامل

نمونه‌های از کشورهای فقیر که با توسعه نهادهای خود وارد عرصه توسعه‌یافتگی شدند

انتظار داریم کشورهای فقیر سریع‌تر رشد کنند. آیا این انتظار صحیح است؟

بیایید نگاهی به 20 عضو بنیان‌گذار سازمان همکاری و توسعه اقتصادی بیاندازیم که اساسا عمده کشورهای توسعه یافته غربی هستند.

 کشورهای عضو OECD 1960

به نظر منطقی می‌آید که بگوییم نهادهای مشابهی دارند. پس بر طبق مدل سولو، باید در حالت پایا، سطح خروجی مشابهی داشته باشند. اینجا نرخ رشد این کشورها را طی 40 سال روی محور عمودی و سرانه GDP حقیقی در 1960 را روی محور افقی نشان می‌دهیم.

نرخ رشد کشورهای عضو OECD 1960

درنظر داشته باشید که مدل سولو پیش بینی می‌کند که کشورهایی که در 1960 فقیرتر بودند باید در 40 سال بعدی نسبت به کشورهایی که در 1960 ثروتمندتر بودند سریع‌تر رشد کنند و این دقیقا همان چیزی است که مشاهده می‌کنیم.

نرخ رشد کشورهای عضو OECD 1960

کشورهایی که در 1960 فقیرتر بودند از کشورهایی که در 1960 ثروتمندتر بودند ، سریع‌تر رشد کردند. پس در بین کشورهایی با نهادهای مشابه، همگرایی وجود دارد: همگرایی مشروط.

این‌ها کشورهایی بودند که با تزریق ایده و انگیزه به سرمایه و نیروی کار خود رشد بالایی را برای اقتصاد خود رقم زدند

وقتی به ایده‌های خوب به صورت تکی نگاه می‌کنیم ممکن است تصادفی به نظر برسند. ممکن است وقتی زیر دوش هستید یک دفعه در ذهن شما جرقه بزنند یا دقیقا همان وقتی که می‌خواهید بخوابید به سراغ شما بیایند. ولی وقتی از سطح بالاتر نگاه کنیم و به ایجاد ایده‌ها در مقیاس کلان توجه کنیم، دیگر قطعا تصادفی نخواهند بود. یک سری لوازم کلیدی هستند که محرک خلق ایده‌های بیشتر هستند. ایده‌ها از آسمان نازل نمی‌شوند بلکه در خاک نهادهای خوب رشد می‌کنند.

هر نهاد پایگاهی برای شناسایی و شکوفایی انگیزه‌های توسعه اقتصادی و اجتماعی است


اجازه بدهید با بیان یک داستان ، این نکته را بیشتر توضیح دهیم. شما احتمالا چیزی در مورد شاتل پرنده (Flying shuttle) نشنیدید! ( البته ما هم نشنیدیم. مثل اینکه در فارسی به آن ماکو می‌گویند). ولی یکی از مهم ترین اختراعات انقلاب صنعتی بوده است.

این شاتل پرنده، کارکرد ماشین‌های بافندگی را بهبود داد و تهیه پارچه را سریع‌تر و ارزان‌تر کرد و این امر، مردم جهان را قادر به داشتن لباس‌های جدید پاکیزه کرد. برای اولین بار، مد از انحصار قشر بسیار بسیار ثروتمند خارج شد. شاتل پرنده توسط “جان کی” اختراع شد.

در مقابل این همه تلاش چه چیزی نصیب جان کی شد؟ بافنده‌هایی که فکر می‌کردند اختراع کی آنها را بیکار می‌کند ماشین‌های بافندگی جدید را از بین بردند و خانه آقای کی را آتش زده و با خاک یکسان کردند.

جان کی مخترع ماشین بافندگی با عنوان شاتل پرنده

علی رغم ساخت یکی از مهم‌ترین اختراعاتی که به انقلاب صنعتی منجر شد و وضع جهان را بهبود داد. آقای کی از ترس جان به فرانسه متواری شد و درآخر در همان جا در فقر و فلاکت از دنیا رفت.

آمریکا مهد ایده‌ها و نوآوری‌ها

حال بیایید داستان کی را با یک مخترع بزرگ معاصر “استیو جابز” مقایسه کنیم. نه تنها برای اختراعاتش پول زیادی به دست آورد بلکه دستاوردهای فرهنگی هم پیدا کرد. جابز تبدیل به الگویی شد که مردم دوست داشتند از او تقلید کنند.

Steve Jobs استیو جابز

این مورد به نهادها و انگیزه‌ها بر می‌گردد. نهادهایی که اکنون در ایالات متحده وجود دارد، محیط فوق‌العاده‌ای را برای کارآفرینان ایجاد کرده است تا بتوانند ایده‌های خود را ایجاد کرده و پرورش دهند.

اگر شما یک ایده عالی داشته باشید و از قضا در آمریکا باشید نهادهای آمریکا انگیزه خوبی برای دنبال کردن آن ایده ایجاد می‌کنند.

می‌توانید شتاب‌دهنده‌ها و سرمایه‌گذارهای جسوری را پیدا کنید که به شما در شروع کسب و کارتان کمک کنند.

قوانینی که از ایده‌های شما محافظت می‌کنند و فرهنگی که گویا مخترعین را می‌پرستد و بازاری که سخاوتمندانه پاداش شما را می‌دهد.

البته به شرطی که اختراع شما برای مصرف‌کنندگان جذاب باشد. مرحوم “جان کی” فقط می‌توانست خواب چنین جهانی را ببیند. جایی که بتواند از اختراعش سود ببرد.

امروزه در ایالات متحده و همچنین در اکثر نقاط جهان، ایده‌ها اصولا برای سود ایجاد می‌شوند. 70 درصد مخارج تحقیق و توسعه در آمریکا توسط بخش خصوصی انجام می‌شود.

به همین دلیل است که این کشور همواره در صدر واردات مغز از نقاط مختلف جهان قرار گرفته است. دانشجویان، نوابغ، استعدادهای منحصر به فرد همگی این کشور را سرزمین رویاها می‌دانند و سالانه تعداد زیادی از این جنس مردم روانه ایالات متحده می‌شوند


چرا رشد کشورهای ثروتمند کند می‌شود؟


پاسخ این سوال را در ابتدای مقاله دادیم. به خاطر منطق آهنین بازده کاهنده، افزایش‌ها در سرمایه به میزان مفروض، خروجی کمتر و کمتری به شما خواهد داد.

وقتی در کشور سرمایه‌گذاری زیادی می‌شود و سطح استاندارد زندگی بالاتر می‌رود، افزودن سرمایه اضافی نمی‌تواند همان بهره‌وری را داشته باشد که در کشورهای فقیر دارد. از طرفی نیروی کار انتظارات بالایی از جامعه دارد و گران‌تر است و به همه این‌ها هزینه تعمیرات و نگهداری سرمایه‌های عظیم مستهلک شده را نیز بیافزایید.


مجموعه این عوامل رشد تولید را کند می‌کنند اما در همین سطح تولید وضعیتی بسیار بهتر با رفاه بیشتر و استاندارد بالاتر زندگی نسبت به کشورهای فقیر دارند. در این کشورها نبوغ و ایده‌های جدید رشد تولید را رقم می‌زند.



منابع :

Marginal Revolution University-

AHN, S., AND P. HEMMINGS (2000), “Policy influences on economic growth in OECD countries: an evaluation of the evidence”, OECD Economics Department Working Paper No 246, Paris

BARRO, R. AND X. SALA-I-MARTIN (1992), “Convergence”, in: Journal of Political Economy 100(2), pp. 223-51.


BARRO, R. AND X. SALA-I-MARTIN (1995), “Economic Growth”, New York, Mc Graw Hill.

نظر شما