نماد سایت رسانه اقتصادی و اجتماعی دورنما

مدیریت خصومت

مدیریت دشمن

مدیریت دشمن

در عالم سیاست، مهم‌تر از مدیریت روابط با دوستان، مدیریت دشمنان است! دشمن است که به هر گروهی چه مذهبی چه سیاسی معنا می‌بخشد و هویت یعنی تعریف غیر خود و دشمنان خواه با تعیین کفر و ایمان، استبداد و آزادی یا عدالت و ظلم معنا پیدا می‌کنند و معنا به دیگری می‌بخشند.

پس دشمن و تعیین و تعریف آن و مدیریت روابط با آن، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در روابط بین‌الملل چیزی به نام دشمن دائمی و یا دوست همیشگی نداریم و تنازعات قدرت است که آن را تعیین می‌کند.

«هنوز مرکب امضای ژاپن بر سند تسلیم بدون قید و شرط خشک نشده‌ بود که ایالات متحده استفاده از سربازان ژاپنی مقیم چین را، دوش به دوش سربازان آمریکایی برضد کمونیست‌های چینی آغاز کرد. کمونیست‌های چینی در دوران جنگ با دادن اطلاعاتی مهم درباره‌ی اشغالگران ژاپنی و نجات و مراقبت از خلبانان آمریکایی، که هواپیماهایشان سرنگون شده‌ بود، با نظامیان آمریکایی همکاری نزدیک کرده‌ بودند»

(سرکوب امید/ویلیام بلوم/ص۱۵و۱۶)

اتحاد به شرط دشمن

دشمن به هر گروه سیاسی قوام و اتحاد می‌دهد؛ به نوعی ترس از دیگری، افراد را کنار هم نگه می‌دارد. سری به بازجویی صدام می‌زنیم. این دیکتاتور بی‌رحم در جایی از بازجویی حرفی می‌زند که برای آغاز بحث ما مفید است:

«اگرچه بیشتر تحلیلگران معتقدند که جنگ ایران و عراق در یک بن‌بست پایان یافت، صدام آن را نوعی پیروزی برای عراق می‌دانست که [به اعتقاد او] باعث شد تا این کشور در سیبل آمریکا قرار بگیرد. به گفته صدام، عراق ارتشی بزرگ، حکومتی مستقل و اقتصادی قوی داشت و ایالات متحده تحمل نمی‌کرد که یک کشور بزرگ عربی بر منطقه تسلط پیدا کند و اسرائیل را تهدید کند. او فکر می‌کرد که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، واشنگتن به دنبال یافتن دشمنانی برای توجیه ارتش بزرگ و صنایع تسلیحاتی‌اش است. به تنهایی ابرقدرت بودن، احساس غرور در حکومت آمریکا ایجاد کرد؛ نوعی مرض بود»

(بازجویی از صدام/جان نیکسون/ص۱۵۳)

مهم نیست که صدام توهم توطئه دارد یا راست می‌گوید مهم این است که او می‌داند که یک مفهومی در عالم سیاست هست و آن را می‌توان اتحاد به شرط دشمن معرفی کرد. چیزی که فروید در تحلیل روانکاوی توده‌ها به آن پرداخته:

«ظاهرا چشم‌پوشی از ارضای تمایلات تعرضی برای انسان‌ها آسان نیست. بدون تعرض خشنود نیستند. مزیت یک جمع نسبتا کوچک فرهنگی، که با دشمنی نسبت به کسانی که خارج از این جمع هستند، امکان بروز این سایق را می‌داد، نباید دست کم گرفته‌ شود. همیشه می‌توان عده کثیری را با عشق به هم پیوند داد، به شرط آن که کسانی باقی بمانند که بتوان آنان را مورد پرخاشگری قرار داد. من زمانی به این پدیده پرداخته‌ بودم که درست جوامعی که همسایه و از دیگر بابت‌ها به یکدیگر نزدیک‌ترند با هم می‌ستیزند و یکدیگر را مسخره می‌کنند؛ مثل اسپانیایی‌ها و پرتقال‌ها، شمالی‌ها و جنوبی‌ها در آلمان، انگلیسی‌ها و اسکاتلندی‌ها و غیره.»

(تمدن و ملالت‌های آن/زیگموند فروید/ص۸۱)

دشمن دانا

مسئله دیگر ماجرای دشمن داناست. کمتر مرد سیاسی هست که با این مطلب آشنایی نداشته‌ باشد. بسیاری از رقبای سیاسی از خرد و درک یکسانی برخوردار نیستند و این در سطح جهانی و میان ملل هم صدق می‌کند. تمایل عمومی همواره به این نیست که دشمن دشمن است؛ بلکه بسیاری از دشمنان از درک و روابط بهتری برخوردار هستند و افزایش قدرت آن‌ها خطری را ایجاد نمی‌کند و گاه نیاز است از آن‌ها در برابر خطرهای دیگر محافظت کرد.

یک نمونه آن ماجرا آمریکا و روسیه پسا شوروی است که اوباما در کتابش به خوبی درباره یک فاجعه در حال رقم خوردن حرف به میان می‌آورد که با دخالت به موقع آمریکا از وقوع آن جلو گیری می‌شود:

«پس از فروپاشی اتحاد شوروی، بزرگترین خطری که رویاروی آمریکا قرار داشت، این نبود که بمباران پیش‌دستانه اتمی به فرمان گورباچف یا یلتسین صورت بگیرد، بزرگترین خطر، مهاجرت مواد و یا دانشمندان اتمی به خارج از اتحاد شوروی و به کشورهای یاغی بود، افتادن اسرار و طریقه ساختن بمب اتم به دست هراس‌افکنان بود، زیرا که پس از فروپاشی، روسیه در فقر شدید غرق شد، فساد بر ارتش حاکم شد، دانشمندان روسی تهیدست شدند و مهار کشور و امنیت از میان رفت و با پولی اندک می‌شد بمب‌ها و اسرار اتمی را از کشور بیرون برد. در این زمان آمریکا دست به کار شد و بر پایه‌ی برنامه نان_لوگار به جبران کاستی‌های روسیه در آن زمینه پرداخت»

(جسارت امید/باراک اوباما/ص۴۱۸)

تضعیف دشمن دانا | ظهور دشمن نادان

یک دشمن دانا توان مدیریت مناسبی برای تحلیل مسائل سیاسی و اقدام‌های کنترل شده دارد. اما یک دشمن نادان همواره کوتاه‌ترین مسیر را انتخاب خواهد کرد. به سراغ مثال بالا و نگرانی اوباما برویم

منظور اوباما از «کشورهای یاغی» چیست؟ چه کشورهایی مدنظر او هستند که قصد داشتند بمب اتم از شوروی فروپاشیده خریداری کنند؟ باید سری به مصاحبه‌های سران القاعده بزنیم:

«میر[حامد میر، سردبیر روزنامه اردو زبان اوصاف و حامی طالبان] از او[اسامه بن لادن] پرسید نظر شما در مورد گزارش‌های موجود در مورد تلاش شما برای دست‌یابی به تسلیحات هسته‌ای و شیمیایی چیست. رهبر القاعده پاسخ داد: من مایلم اعلام کنم که اگر آمریکا ضد ما از تسلیحات هسته‌ای و شیمیایی استفاده کند ما نیز این حق را داریم چنین تسلیحاتی را علیه آنان به کار بگیریم. ما باید از این سلاح‌ها در مقام بازدارنده‌ای تجاوز دشمن استفاده کنیم. میر در ادامه گفت: این تسلیحات را از کجا به دست آورده‌اید؟ بن‌لادن در پاسخ گفت:سوال بعد.

پس از اتمام مصاحبه، میر در هنگام صرف چای با دکتر ایمن الظواهری، معاون اول بن لادن گفت: باورش برای من مشکل است که شما تسلیحات هسته‌ای در اختیار دارید. الظواهری پاسخ داد: باورش چندان سخت نیست، جناب حامد میر. اگر سی میلیون دلار پول داشته‌ باشید، به راحتی می‌توانید چنین تسلیحاتی را در بازار سیاه آسیای مرکزی بخرید»

(شکار گرگ سفید/پیتر ال برگن/ص۴۳)

بن‌لادن و ظواهری دروغ گفتند یا راست؟ کسی نمی‌داند اما بسیاری از اعضا القاعده هم درین باره مطالبی گفته‌اند.

«الظواهری پس از آزادی از زندان (در حین آمدن از آذربایجان و داغستان به چچن دستگیر می‌شود) به سمت افغانستان رفت و در آن جا به بن لادن ملحق شد. در خلال همین دوره زندان، الظواهری روابط خوبی با مافیای روسیه برقرار کرده‌ بود و گفته‌ می‌شد که توانسته از طریق همین روابط، سه بمب اتمی روسی بخرد و به افغانستان منتقل کند»

(روزی روزگاری القاعده/خاطرات ایمن دین/ص۴۹)

آیا آمریکا صرفا بابت مسلمان بودن از بمب اتم داشتن القاعده یا کشورهای عرب جلوگیری می‌کرد؟ خیر! پاکستان تنها کشور مسلمان صاحب بمب اتم است. اما چرا؟ داستان به جنگ سرد و قطب بندی آن دوران بازمی‌گردد.

«به طور سنتی، پاکستان یک متحد ایالات متحده بوده، در حالی که سیاست خارجی هند به سوی اتحاد شوروی گرایش داشته‌ است. پاکستان امروز خط مقدم جبهه را در برابر توسعه‌طلبی شوروی در جنوب آسیا در اختیار دارد. از رزمندگان آزادی افغانستان حمایت می‌کند و میزبان بیش از سه ملیون آواره است. این سیاست‌های متهورانه بسیار خطرناک بوده‌ است. تنها در سال ۱۹۸۶،هواپیماهای شوروی بیش از ۶۰۰ بار برای انتقام به پاکستان حمله کردند و شمار حملات در سال ۱۹۸۷ افزایش یافت. عمال شوروی می‌کوشند با بمب‌گذاری‌های تروریستی و دامن زدن به آتش اختلاف‌های قومی، پاکستان را بی‌ثبات کنند.

اینکه یک کشور دموکراتیک مانند هند می‌تواند از یک سیاست خارجی هوادار کمونیسم پیروی کند، یکی از تناقض‌های جغرافی_سیاسی این کشور است. هند تنها کشور بزرگ غیر کمونیست است که حمله شوروی به افغانستان را محکوم نکرده‌ است و یکی از معدود کشورهایی است که روابط دیپلماتیک کامل با کابل دارد. تنها کشور غیرکمونیست است که سفارتخانه در پنومپن دارد. دارای روابط گسترده نظامی و اقتصادی با اتحاد شوروی است. شوروی‌ها با تمام جنبه‌های اقتصادی دولتی و خصوصی هند، سروکار دارند و حتی به سیاستمداران هندی کمک می‌کنند»

(پیروزی بدون جنگ/ریچارد نیکسون/ص۳۱۶)

مدیریت دشمن داخلی

دشمن صرفا محدود به ورای مرزها نمی‌شود و یکی از مهم‌ترین کارهای هر حکومتی مدیریت دشمنان داخلی است.

باثبات‌ترین حکومت‌ها آن‌هایی بودند که دشمنشان را خودشان تعیین و هدایت می‌کنند. نمونه حیرت‌آور آن عملکرد اوخرانا پلیس‌ مخفی روسیه تزاری است.

«عمل استفاده از ماموران نفوذی برای رخنه در جنبش‌های ناراضی در اواخر قرن نوزده به وسیله تزار روسیه به بهترین وجه مورد بهره‌برداری قرار گرفت. ماموران اوخرانا سرویس جاسوسی تزار که بعدا جای خود را به کا. گ. ب داد، به دستور مستقیم اوخرانا در لباس مبدل به عنوان ناراضی برای اثبات حسن نیت خود به رهبران مشروع جنبش‌های زیرزمینی، به کارهای خارق‌العاده تروریستی از جمله قتل مقام‌های حکومت خود تزار و انفجار تاسیسات پلیس دست زدند. اوخرانا به این وسیله دریافت ماموران نفوذی‌اش نمی‌توانند به وسیله جنبش‌های ناراضی از بین بروند، زیرا آن‌ها قادرند به آسانی تنها آزمایش ممکن را که شرکت در ماموریت‌های خطرناک علیه حکومت بود، با موفقیت پشت سر بگذارند. از آنجایی که موفقیت آن‌ها در عملیات تروریستی و همچنین ایمنی‌شان به طور موثر با دست‌های پنهانی اوخرانا تضمین شده‌بود، آن‌ها در موقعیتی قرار داشتند که می‌توانستند تا مقام رهبری جنبش زیرزمینی ترقی کنند.»

(نیرنگ/ادوارد جی اپشتین/ص۱۳۳)

در آخر باید گفت دشمن بیشتر از آنکه چیزی ترسناک و خطرناک در عالم سیاست باشد به چیزی نجات بخش و ثبات دهنده تبدیل شده‌است.

پدیدآورنده: شایان اویسی

خروج از نسخه موبایل