دو دلیل عمده در شکل گیری منجلاب فعلی برای عراق
براستی چه شد که عراق به عنوان یکی از پیشروترین کشورهای عربی در امر توسعه اقتصادی و امور نظامی ناگهان به چنان باتلاقی افتاد که هنوز هم نتوانسته از آن بیرون بیاید؟ شاید بتوان علت این فاجعه را در دو میل که یکی در مردم و دیگری در حاکم آن بود خلاصه کرد. میل صدام به جاودانی نامش در تاریخ و میل مردمش به رهبری و سروری جهان عرب.
صدام و میل به جاوادنگی نام و نشان
اظهارات نزار خزرجی فرمانده ارتش عراق در جنگ با ایران درباره افکار و خلق صدام در گام نخست ما را در بررسی وضعیت عراق یاری میدهد.
«نزار خزرجی افسر ارتش بعث عراق: صدام عقده قهرمانی امت را داشت. وسواس ابدیت را داشت. میخواست وارد تاریخ شود و حتی در آن جایگاهی استثنایی داشتهباشد در حالی که به شکل بدی وارد آن شد. هر کس صدام را بشناسد میداند که او اعتقادی به رهبر عادی بودن نداشت. چنین رهبرانی را رهبرانی گذرا در زندگی کشور و مردمانشان میدانست»

(خانه دیکتاتور؛ کاخ یا گور/مجموعه مصاحبههای غسان شربل/ص۱۶۹)
صدام به دنبال بزنگاه کسب افتخار برای اعراب بود تا نامش را در تاریخ جاودانه کند. صدام با درک سه شکست اعراب از اسرائیل (جنگ ۱۹۴۸،۱۹۶۷ و ۱۹۷۳) مسیر افتخار در آن راه را ناممکن دید و در بزنگاه تاریخی قصد داشت خوزستان را از ایران بگیرد و افتخاری درین مسیر کسب کند.

صلاح عمر العلی سفیر عراق در اسکاندیناوی و اسپانیا و نماینده عراق در سازمان ملل درباره صحبتهای مقامات ایران و عراق در حاشیه نشست کشورهای عدم تعهد در آغاز انقلاب ایران میگوید
«… گفتم که ما دو کشور همسایه هستیم و هر کشوری نیاز به ساخت اقتصاد خود و ایجاد فرصتهای آموزشی و علمی برای فرزندانش دارد. و اضافه کردم که جنگ همیشه راهی برای حل مشکلات نیست… وقتی حرفم تمام شد، صدام صحبت کرد و گفت: صلاح متوجه باش، این فرصت به وجود نمیآید مگر هر صد سال یکبار. این فرصت امروز به وجود آمدهاست. گردن ایرانیها را میشکنیم و وجب به وجب خاکی که اشغال کردهاند را بازمیگردانیم و شطالعرب را هم پس میگیریم…این حرف راه حل مسالمتآمیز و راهحل انسانی و حل مشکلات با ایران را نمیخواهم ابدا بار دیگر از زبانت بشنوم.»
(خانه دیکتاتور؛ کاخ یا گور/مجموعه مصاحبههای غسان شربل/ص۱۲۸)
صدام اما بعد از پایان جنگ با ایران و البته در دوران اسیر آمریکاییها شدن به کلی روایتی تدافعی از تهاجم به ایران ارائه میدهد.
«صدام گفت پیش از شروع جنگ ۵۴۸ اقدام خرابکارانه علیه عراق صورت گرفت… ما ۲۹۰ یادداشت به سازمان ملل فرستادیم، ایرانیها به یکی از آنها پاسخ دادند… وزیر دفاع ایران ۲۲ سپتامبر گفت که اگر نیروهای ایرانی به عراق حمله کنند، هیچ چیزی آنها را متوقف نخواهد کرد تا زمانی که به بغداد برسند… صدام اصرار داشت که ایران مسئول خصومتها بوده چون به یک توافق دربارهی بازگرداندن دو پاسگاه احترام نگذاشت، چاههای نفتی عراق را آتش زد و واحدهای توپخانهی ساخت آمریکا را در نزدیکی مرز با کشورش مستقر کرد. صدام گفت عراق توپخانهی ایران را به عقب راند و دربارهی بالا گرفتن تنشها سهبار نامهی هشدارآمیز به رهبران ایران نوشت.
صدام با وارد کردن اتهام گفت آنهابه گلولهباران بصره و زیرساختهای نفتی ادامه دادند. در دیاله حملاتی را از منطقهی دوم زمینی[به نام سیف سعد] صورت دادند. از آنها اسیر گرفتیم… ایرانیها سعی کردند که اعضای شورای فرماندهی انقلاب را ترور کنند. آنها تلاش کردند تا طارق عزیز، لطیف نصیف جاسم و مدثر بدرالدین را بکشند. حتی با وجود این اقدامات ما در جنگ نبودیم. آنها ۲۴۰ تجاوز و حملهی هوایی انجام دادند. وقتی از فراخوان آیت الله خمینی برای قیام شیعیان علیه حکومت صدام پرسیدیم صدام گفت دخالت در امور داخلی مصداق تجاوز است»
(بازجویی از صدام/جان نیکسون/ص۱۱۰)
ریشه اختلاف ایران و عراق
اما ریشه اختلاف ایران و عراق به کی بازمیگردد؟ آیا عراق صرفا نگران صدور انقلاب ایران به خود بود یا داستان پیچیدهتری در جریان بوده؟ روایت دیپلمات ایران در عصر پهلوی که سفیر عراق هم بود گویای همه چیز درین باره است
«روابط سیاسی متکی به اسناد میان ایران و عراق، که اگر بخواهیم در یک جمله و به اختصار بیان کنیم باید بگوییم بیشتر صورت کشمکش داشتهاست تا روابط دوستانه، به زمانهای دور یعنی دورانی که عراق جزو متصرفات عثمانی بود، برمیگردد. میتوان گفت به همان دلیلی که ایرانیها به علت دلبستگی به اماکن مقدسهی واقع در عراق نسبت به این سرزمین اظهار علاقه و اعتقاد کردهاند و میکنند زمامداران عراقی بر مبنای همین توجه و کشش، حکومتها و مردم ایران را افرادی سلطهگر و توسعهطلب و دخالتکننده در امور داخلی خود دانستهاند.
این کیفیت با وجود تعداد زیادی مردم شیعهمذهب در عراق که در ظاهر اقلیت و در واقع اکثریت جمعیت عراق را تشکیل میدهند،همواره موجبات نگرانی زمامداران آن کشور را فراهم کردهاست. حکومتهای عراق خواه در زمان عثمانیها، خواه بعد از آن جامعهی شیعهمذهب عراقی را که طبیعتا تمایلی به جانب ایران دارند، به صورت ستون پنجمی در قلمرو خود نگریستهاند و با وجود اینکه این جامعه اکثریت قاطعی را در آن کشور تشکیل میدهد، هیچوقت در ادارهی امور مملکت دست آن را باز نگذاشتهاند»
(رهآورد روزگار/دکتر حسین شهیدزاده سفیر ایران در عراق در سال ۱۳۵۲/ص۳۰۸و۳۰۹)
ماجراهای سفارت ایران در عراق به نقل از همان سفیر پیش از انقلاب هم خود گویا و تصدیق مطلب قبل است.
«…خودکامگی حزبی و فضای نامطمئن و توطئهگر حاکم بر جامعه عراق، همراه با خشونت و سنگدلی فطری، که از خصوصیات مردم بینالنهرین است و سابقهای تاریخی شاهدهای بیشماری از آن دارد، موجب شده بود که گونهای حکومت ترس و ترور و ناامنی فردی بر جامعهی آن روز عراق سایه بیفکند، به نحوی که مردم به راستی از یکدیگر و بخصوص از بیگانگان و بالاخص از ما ایرانیها گریزان و خوفناک بودند، تا حدی که در بدو ورود برای یافتن پیشهوری یا صنعتگری که ما را در راه انداختن کارهای سفارت یاری دهد در تنگنای شدید بودیم. پیشهورها از ترس بازخواست مقامهای عراقی، که در لباس رهگذر یا فقیر و یا پلیس چهارچشمی مواظب آمد و رفتهای سفارت بودند، جرأت پا گذاشتن به محوطه سفارت را نداشتند و برای این قبیل کارهای عادی میبایست از مقامات امنیتی اجازه بگیرند و متعهد شوند که نتیجه مشاهدات یا گفت و شنودهای خود را در پایان روز به آنها گزارش نمایند.»
(رهآورد روزگار/دکتر حسین شهیدزاده/ص۳۳۶)
صدام جنگی را شروع کرد که خود پایان نداد، چرا؟
به هر حال صدام جنگی را شروع کرد که خود پایان نداد و در آخر نیز تبعات وخیمی برایش به بار آورد اما چرا؟ آمریکا نگران صدور انقلاب ایران در منطقه بود و بابت همین عراق را تجهییز کرد. صدام نیز معتقد بود کشورهای عرب به او بدهکار هستند.
«از نظر رئیس پنتاگون، عراق همپیمان سری آمریکا در مبارزه علیه رژیم امام خمینی (ره) در ایران و خطرات ناشی از گسترش احتمالی بنیادگرایی اسلامی در سراسر منطقه خلیج فارس بود. واینبرگر، بوش و بیکر این تهدید را از نظر امنیت ملی بیان میکردند، اما منظور واقعی آنها این بود که از عراق حمایت کنند تا از اقدام احتمالی ایران به تهدید امنیت کشتیرانی در مورد نفتکشها و بنابراین به خطر افتادن دسترسی آمریکا به نفت خاورمیانه جلوگیری شود.»
(خانه عنکبوت/آلن فریدمن/ص۲۲)
و البته عراق اهمیت فوقالعادهای قبل از انقلاب ایران و شروع جنگش با ایران برای امریکا داشت.
«حتی قبل از آنکه دولت ریگان در اوایل سال ۱۹۸۱ قدرت را به دست گیرد، عراق در واشنگتن و نیویورک فعالانه تلاش میکرد تا خطر امام خمینی را به عنوان اهرم فشاری در معامله جدیدی بین عراق و آمریکا به کار گیرد»
(همان/ص۲۴)
جنگ تمام شد. اما عراق بابت مقابله با ایران توسط امریکا و متحدانش بیش از اندازه تجهییز شدهبود و به ابرقدرتی نظامی مبدل شدهبود و این به اندازه انقلاب ایران و البته بابت وجود رهبری عظمت طلب و تشنه قدرت (صدام) برای امریکا خطرناک بود پس مقدمات کنترلش چیدهشد اما چگونه؟ صدام فکر میکرد که بابت خدمتش به جهان عرب برای جلوگیری از ایران نباید وامهای را پرداخت کند بلکه باید چیزی هم دریافت کند!
«صدام فکر میکرد که در تضعیف انقلاب ایران و تواناییاش برای امتداد دادن آن به خارج از مرزهایش موفق عمل کرده و توانستهاست حمایت لازم از عراق و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و دیگر طیفهای عربی را فراهم کند…فکر میکرد این نقش که هزینههای سنگینی را برای عراق تحمیل کردهاست باید مورد استقبال و قدردانی شدید و عمیق کشورهای عربی قرار بگیرد؛ انتظار داشت کشورهای عربی برای کمک به عراق بعد از جنگ به او هدیه بدهند و کمکهای سنگینی کنند.
عراق با درآمد 43 میلیارد دلاری وارد جنگ با ایران شد اما با 70 میلیارد بدهی از آن خارج شد
همچنین انتظار داشت که دنیای غرب از او با آغوش باز استقبال کند برای اینکه این انقلاب دشمن آنها نیز هست. همین انتظار را از جبهه کمونیست نیز داشت برای اینکه انقلاب ایران نوید متزلزل ساختن ثبات در جمهوریهای کمونیستی آسیای میانه را نیز میداد. برای فهم این احساس باید یادآوریم که عراق در حالی وارد جنگ شد که درآمدهای به ۴۳ میلیارد دلار میرسید در حالی که وقتی از آن خارج شد ۷۰ میلیارد دلار بدهکار بود که نیمی از این بدهی به کشورهای عربی بود…صدام اینگونه برداشت میکرد که عراق مسئولیت نمایندگی از دیگران را نیز تحمل کرده است و اینگونه میدید که او سدی در برابر رویاهای ایران برای صدور انقلابش بوده و فروپاشی او حکومتها را در منطقه سرنگون خواهدکرد. و فکر میکرد که عراق نقطه توازن و منبع مصونیت برای اعراب است»
(خانه دیکتاتور؛ کاخ یا گور/مجموعه مصاحبههای غسان شربل/ص۱۶۷و۱۶۸)
آمریکا می خواست قدرت عراق را کنترل کند | توطئه نیاز بود
آمریکا بابت قدرت گرفتن عراق میبایست آن را کنترل کند. پس توطئهای را علیه عراق ترتیب داد
«عراق از جنگ خارج شد اما با احساسات جریحهدار شده. در طول هشت سال همه پیشرفتها متوقف شدند و بسیاری از بخشها به عقب برگشتند. بدهیها سنگین پروژهها متوقف شده و نرخ بیکاری بالا بود. صدام احساس ناامیدی عمیقی از اعراب و جهان میکرد و این ناامیدی کام او را تلخ کردهبود…
در این چارچوب شروع کرد دربارهی چشمپوشی کشورهای بی از سهم تعیین شده برای او در بازار نفت، صحبت کردن که باعث سقوط قیمتها شد. گفته در آمدهای عراق از نفت برای پرداخت سود بدهیها کفایت نمیکند. از اقدام کویت و امارات برای افزایش تولید با وجود اینکه میدانستند متضرربزرگ در این رابطه عراق است، تعجب کرد.
بعد از آن لحن خود را نسبت به اقدام کویت در استفاده از سهم عراق در بخش عراقی چاههای الرمیله با استفاده از طبیعت زمین آنجا تند کرد. به شدت عصبانی شد و ادعا کرد که کویت نفت عراق را میدزدد. به دو نتیجه رسید: اول اینکه غرضی هست که با استفاده از کاهش قیمت نفت میخواهد عراق را تضعیف کند، و دوم اینکه اقدام کویت به برداشت نفت عراق خنجر زدن به اوست»
(خانه دیکتاتور؛ کاخ یا گور/مجموعه مصاحبههای غسان شربل/ص۱۶۸و۱۶۹)
روند توطئه آمریکا علیه عراق
اما روند این توطئه به چه شکل بود؟ آمریکا برای کنترل عراق از طریق کشورهای عربی به اقتصاد عراق فشار آورد تا کنترل اقتصادش را در اختیار آمریکا قرار دهد. اما به چه شکل؟
«از همان ابتدا یک همگرایی بیسابقه در منافع مشترک و اتحاد قوی میان رژیم صدام و قدرتهای بزرگ، به رهبری آمریکا ایجاد شد. یک بونانزای واقعی ناشی از رونق نفتی به صدام امکان داد ارتشی مجهز به تمام تسلیحات مدرن تشکیل بدهد اما تنش با ایران بسیار گران تمام شد و بدهیها را افزایش داد.
این بدهیها موجب شد دولت وقت آمریکا تعهد یا مداخلهی استراتژیک خود در عراق را با حمایت از دولت صدام شدت ببخشد. تجهییز فوقالعاده ارتش عراق برای این کشور به قیمت صدها میلیارد دلار تمام شد. کشورهایی نظیر بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا و آمریکا تجهیزات فوق مدرنی به عراق فروختند. بخش عظیمی از هزینهی این جنگ را کشورهای خلیج فارس تامین میکردند.
اما باید خاطرنشان کرد که آمریکا نیز برای اعطای وام به رژیم صدام و همچنین قابلیت بازپرداخت این وامها ضامن شد. زمانی که جنگ ایران و عراق در سال ۱۹۸۸ به پایان رسید، آمریکاییها دنده عوض کردند و ارتش قدرتمند عراق را دشمنی برای ثبات کشورهای متحد خود در منطقه دانستند. واشنگتن کشورهای شیخنشین نفتی خلیج فارس را تشویق کرد دولت عراق را برای بازپرداخت وامها تحت فشار بگذارند. این رفتار در حالی بود که آمریکا و دیگر کشورهای منطقه میدانستند زیرساختهای نفتی عراق پس از جنگ کاملا ویران شدهاند و امکان بازپرداخت این وامها اصلا وجود ندارد…
واشنگتن از کویت خواست بازارهای جهانی را از نفت خود اشباع و زمینهی کاهش قیمت نفت را فراهم کند، امری که سقوط مالی دولت عراق را سرعت بخشید. در این هنگام بود که آمریکاییها به بغداد پیشنهاد دادند کنترل یا قیمومت اقتصاد و نفت عراق را به سازمانهای بینالمللی بسپارد، امری که با مخالفت صدام روبهرو شد.»
(در دام داعش/پییرژان لوییزار/ص۶۵و۶۶)
صدام با اشغال کویت در دام توطئه آمریکا افتاد
عراق بابت این توطئه رفتاری بیخردانه انجام داد و با اشغال کویت، صدام گور خود و عراق را با هم کند و آمریکا را به اهدافش رساند. اما باید توجه داشت علت رفتار صدام برآوردهای تماما کهنه و غلطش از جهان و دیپلماسی بود. چیزی که گورباچف به خوبی شرح میدهد.

«در ۲ اوت سال ۱۹۹۰ تانکهای عراقی به کویت هجوم بردند. این کشور کوچک ضمیمهی عراق و به عنوان ایالت نوزدهم آن اعلام شد. چرا عراق به چنین ماجراجویی خطرناکی دست زد؟
رهبری عراق از نظر بینالمللیاش زمان عقب بود. آنها همچنان به این فکر که ریشه در عصر رویارویی داشت، چسبیدهبودند که در صورت بروز یک بحران در این بخش از جهان ایالات متحده و اتحاد شوروی به طور اجتنابناپذیر ر دو طرف مخالف سنگربندی میکردند. این بزرگترین اشتباه بغداد بود.
رویدادهای خلیج فارس نقطه عطفی برای دو ابرقدرت بود؛ آنها برای نخستین بار همآهنگ با هم برای حل یک بحران منطقهای عمل کردند، ما فورا و قاطعانه عمل تجاوز را محکوم کردیم و خواستار عقبنشینی بدون قید و شرط نیروهای مهاجم از کویت و اعاده حاکمیت آن شدیم»
(خاطرات میخائیل گورباچف/ص۸۰۰)
ورود عراق به منجلاب
عراق وارد منجلاب شد. تحریم و جنگ بر سرش آمد و وارد یک دوره فاجعهبار گشت.
آمریکا درین دوره یعنی از ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۳ عراق را وارد بازی میکند که دست آخر منجر به سقوط صدام با حمله خارجی شد. شاید بهتر است این روند را صرفا با ذکر روایت شخص جرج بوش پدر آورد. دلایلی همچون حمایت از تروریسم، درگیری پراکنده با نیروهای ائتلاف، زیرپا گذاشتن حقوق بشر و البته سلاحهای کشتار جمعی
«قطعنامه ۶۸۷ سازمان ملل به منزله شرطی برای پایان دادن به عملیات جنگی (بعد از عقبنشینی عراق از کویت)، صدام را به از بین بردن سلاحهای کشتار جمعی خود و موشکهایی با برد بیش از نود مایل، ملزم کرده بود. این قطعنامه عراق را از داشتن سلاحهای بیولوژیکی، شیمیایی یا هستهای یا وسایل تولید آنها منع کرده بود. برای اطمینان از پذیرش قطعنامه صدام میبایست تسلیم نظام نظارت و کنترل سازمان ملل میشد.
ابتدا صدام ادعا کرد که فقط ذخیرهای محدود از سلاحهای شیمیایی و موشکهای اسکاد را در اختیار دارد؛ اما با گذشت زمان بازرسان سازمان ملل زرادخانهای عظیم و فراموشنشدنی از آنها را در عراق کشف کردند. صدام هزارها بمب، گلولهی توپ و کلاهکهای با مواد شیمیایی را انبار کرده بود. او برنامه تولید سلاحهای هستهای را در دست اجرا داشت که نزدیک به دو سال تا دستیابی به بمب هستهای فاصله داشت؛ و این بسیار کمتر از برآورد پیش از جنگ سیا، یعنی هشت تا ده سال بود. هنگامی که داماد صدام را در سال ۱۹۹۵ پناهنده شد، صدام اعتراف کرد که رژیم برنامهی سلاحهای بیولوژیکی را پنهان کردهاست.
سازمان ملل برای جلوگیری از اجرای این برنامههای تحریم سخت اقتصادی را بر صدام وضع کرد؛ اما چون تجاوز عراق به کویت از یادها رفته بود، توجه جهانیان از او منحرف شده بود. صدام نزدیک به دو میلیارد دلار از پول برنامهی نفت در برابر غذا را به مصرفی دیگر رساند. این برنامه را سازمان ملل برای فراهم کردن نیازهای اساسی عراقیان بیگناه با هدفی انسان دوستانه پدید آورده بود؛ اما صدام از منابع این برنامه برای ثروتمند کردن دوستان صمیمی و بازسازی قدرت ارتش خود، از جمله برنامههای مربوط به سلاحهای کشتار جمعی، استفاده کرد. در همان زمان که بچهها از گرسنگی میمردند، او به فعالیتهای تبلیغاتی دست میزد؛ و تحریمها را دلیل بروز این درد و رنجها معرفی میکرد.»
(زندگی نامه خودنوشت جرج بوش/ص۳۹۶و۳۹۷)
جالب است صدام هر از گاهی برای بالا بردن روحیه هوادارانش حملاتی به آمریکا میکرد و رجزهایی میخواند.
«صدام حسین تا سال ۲۰۰۱ به جنگ خفیف با آمریکا دست میزد. نیروهای او در سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ هفتصد بار بر روی خلبانان در حالت گشت بر روی مناطق پرواز ممنوع آتش گشودند…
صدام حسین تنها دشمن قسم خورده آمریکا نبود؛ او به هواپیماهای ما شلیک کرده بود؛ بیانیهای صادر و از ۱۱ سپتامبر ستایش کرده بود؛ و مرتکب سو قصد به پدرم، یکی از رئیس جمهوران پیشین شدهبود…
صدام حسین تنها با بیرحمی حکومت نکرده بود؛ او و طرفدارانش مردم بیگناه را (به بدترین شکل) شکنجه کرده بودند؛… حکومت صدام در سال ۲۰۰۰ فرمان داده بود زبان کسانی را که به رئیس جمهور یا خانوادهاش انتقاد کنند ببرند!
در اواخر سال یک متخصص زنان و زایمان را به اتهام روسپیگری گردن زدند. جرم واقعی آن زن اعتراض علنی به فساد و رشوهخواری که در وزارت بهداشت عراق بود»
(زندگینامه خودنوشت جرج بوش/ص۳۹۸تا۴۰۰)