شایان اویسی
این ذهن ماست که پدیدارها و تصورات را در قالب بازی برای خود ترسیم میکند و به آن معنا داده و وارد آن میشود.
مفهوم بازی یک مفهوم استعلایی همانند مکان و زمان و نفس است. بدون آن تفکر و تجربه ممکن نیست ولی خودش قابل تصور نیست.
شاید بتوان پا را آن قدر فراتر گذاشت که بگوییم ذهن یعنی فضای بازیساز از پدیدارها!
هر آنچه در ذهن هست تصورات است اما تصوری از ذهن که این تصورات در آن معنا دارند وجود ندارد. بازی نیز چنین ساختاری دارد.
ذهن تمام پدیدارها را در قالب آن تعریف میکند اما خود بازی یا جزء بازیساز ذهن قابل تصور نیست.
بازی عینا همانند علیت است. هیچ ضرورتی بین پدیدههای درگیر در یک بازی که بتوان گفت رابطه بازی را ایجاد کردهاند موجود نیست همانطور که در رابطه علّی بین پدیدهها ضرورتی نیست و حتی میتوان ادعا کرد که علیت سازی جهت تسهیل روند پیروزی در بازیهاست. در ادامه با مثالهایی این مطالب توضیح داده میشود.
آیا علم بازی است؟
علم هم بازی است. بشر برای ورود به هر بازی نیاز دارد که قوانین بازی را بداند و با شناخت رقیب به خوبی خود را آماده کند.

علم آمادگی بشر برای ورود به بازی بقا بوده و هست و خواهد بود. هر علم و اختراعی البته فارغ از غلبه بر طبیعت و عالم، میتواند ما را وارد بازی نویی کند و خودش یک بازی ایجاد کند.
بازی در مقابل امر جدی نیست. اتفاقا شوخی در برابر بازی و جدی مترادف بازی است و این حتی در محاورات روزمره نیز وجود دارد که نباید بازی را به لودگی و مسخره گرفت.
بازی مترادف پوچی نیست بلکه نبود بازیها پوچی میآورد و خودکشی و افسردگی به منزله خروج از بازی هستند و در مقاله «زندگی به مثابه یک بازی» به این مسئله پرداخته شد.
رابطه احساسات و بازی
احساسات هم در چارچوب بازیها معنا دارند. بشر صرفا دنبال حس خوب یا لذت به طور مستقیم نیست حتی دنبال تعالی هم نیست.
بشر میزان تعالی یا لذتش بسته به پیروزی در بازیهایی است که در آن شرکت دارد.
چه بسیار فداکاریها که جز درد و عذاب ثمری ندارد اما فرد جز به پیروزی نهایی تیم و یا حتی صرفا خودش نمیاندیشد.
چه بسیار افراد که غرق ثروتاند اما شادی و لذت چندانی نمیبرند یا غرق در عبادت و مکاشفهاند اما حس تعالی کسی که وارد یک رقابت و بازی برای رستگاری و نبرد با نفس شده را ندارند زیرا وارد بازی نمیشوند.

افتخار، احترام، قدرت، پیروزی، اخلاق، قانون، رستگاری، ارزش و… در کنار مفاهیم متضادشان هم فقط در بازی معنا دارند.
مفهوم افتخار و احترام؟
تیمی که پیروزی در کارنامه ندارد چیزی برای افتخار ندارد و وقتی چیزی برای افتخار ندارد کسی به او احترام نمیگذارد و در نتیجه قدرتی هم ندارد.
پیروزی هم نیازی به توضیح نیست که صرفا مفهومی تماما وابسته به بازی است و مفاهیم بسیاری از این دست صرفا در قالب بازیها معنا دارند و در خارج از آن پوچ و بیمعنا هستند و بسیاری از مفاهیم دشواری تحلیل و درکشان بابت این است که خارج از ساختار بازی آنها را تحلیل میکنند.
قدرت در بازی معنا پیدا میکند
قدرت خارج از بازی معنا ندارد. وقتی میگوییم فلان فرد، تیم و یا کشور قوی است در حالت خودبهخودی معنا ندارد.
فرد قوی بدون در نظر گرفتن زمین بازی که در آن قوی است بیمعناست.

به طور مثال قدرت در فوتبال یک معنی دارد، در شطرنج یک معنی دیگر، در جنگ نظامی یک معنا.
قوی بدون تعیین زمین بازی و بررسی سوابق بردها در آن زمین تعیینش غیر ممکن است.
ذهن بابت تجربیاتش افرادی را که معمولا برنده یافته و در برخورد با دیگری پیروز شدند مجموعه ویژگیهایی را از آن کنار هم گذاشته و هر که با آن شبیه باشد پیش از شروع بازی قوی میپندارد و بابت همین قوی با برنده فرق دارد. فرضش این است که او قوی است.
درباره فلان ارتش یا فلان کشور نیز داستان همین است. چون عموما کشورهای با بیشترین تعداد سرباز و تجهیزات برتر پیروز بودند پس ذهن خود به خود کشورهای اینچنین را قوی میپندارد و الا در هر حال قوی یعنی برنده و برنده فقط در جریان بازی معنا دارد نه خودبهخود.
قدرت بدون بازی یعنی هیچ
شاید قدرت مالی را مثال بزنید. فردی با میزانی از ثروت قدرت مالی دارد و دیگر او وارد بازی نشده و شاید از خانواده این پول را برده. این حرف همچون این است رکورد قد را بررسی کنیم و بگوییم فردی با این میزان قد بلندترین یا جزو بلندهاست. در همین جا یک رکورد و مقایسه و یک رقابت صورت گرفته. پس باز هم خود به خودی این نسبت را ندادیم و باز در یک رقابت و مقایسه این را گفتیم. قدرت فقط و فقط در بازی معنا دارد و فرد با گذشته خودش هم در حال بازی است و مفهوم پیشرفت نیز دقیقا یعنی همین.
تعریف دقیق و سادهتر بسیاری از مفاهیم و آرمانهای بشر اعم از فرهنگ، دین و عدالت و آزادی در این ساختار فکری میسر است.
مفهوم عدالت و آزادی در بازی
عدالت در هر بازی یعنی بازیگران از شرایط یکسان برخوردار باشند. قوانین جانبداری از آنها نکند. طرف مقابل دچار تبعیض نشود.
مبنای عدالت جز در بازی در جای دیگر اصلا معنا ندارد. آزادی نیز به این معناست که افراد برای ورود به بازیها دچار محدودیت نشوند. و تنها منع برای افراد، اقدامات ضدبازیها هستند.
فرهنگ و دین و اخلاق هم قوانین و زمین بازی را تعیین میکنند. در هر اجتماعی این امور روابط و بازی افراد با هم و بازی جامعه با سایر جوامع را تعیین میکنند. بسیاری دین را خرافه و دروغ برای فریب مردم میدانند که ثروت و آزادی آنها را غارت کند و اخلاق را راهی برای حفظ بیعدالتی دانستهاند.
ضدبازیها و رانت
اما اگر تاریخ را بررسی کنیم، دین یکی از بهترین راهها برای حفظ بازیهای اجتماع اعم از بازی سیاسی و اقتصادی و نظامی بوده. و اخلاق یکی از بهترین اصول جهت مقابله با خروج بازی از روند عادی بوده و هست و ضدبازیها یا عواملی که باعث نابودی بازیهای بشر میشوند همواره خواهان نابودی این اصول بازی بودند. البته بسیاری از جنبشهای فکری برای اصلاح و بهبود بازیها سعی در اصلاح تفکر دینی و اخلاقی داشتهاند و نه نفی و حذف کامل آنها.
ضد بازیها همان بیاخلاقی، خلافکاری و تقلب هستند.

تنها رانت مقبول در بازی استعداد است. استعداد رانت الهی است و هر نوع دیگر آن یک بیعدالتی، نفی آزادی و اساسا ضد بازی است. ضدبازیها آفت تمدن بشر بودهاند و باعث خروج بازی از دور عادی بوده و روند را به سمت حذف بازیها میبرند. فقر و ثروت مطلق بستر ضد بازی شدن زندگی هستند. این افراد معمولا وارد بازیها نمیشوند زیرا یا ژتون(پول) ندارند یا انگیزهای برای کسب آن ندارند.
آرمانهای بشر بزرگترین ضدبازی
آرمانهای سیاسی عموما ضدبازی خصوصا ضدبازی سیاسی و اقتصادی هستند. اساس زندگی اگر بازی باشد اساس بازی نیز همین است که یک زمانی گروهی صدر جدول باشند و سپس از صدر جدول سقوط کنند و شکست بخورند.
آرمانها معمولا توقع پایان بازیها را میخواهند چیزی که در تضاد با طبع بشر است اما بشر خسته از بازی و البته اعمال متقلبانه در بازی گرایش به آرمانهای ضدبازی پیدا میکند.

تفکرات روح مطلقی(کمونیسم، آنارشیسم، فاشیسم و حتی لیبرالیسم مطلقگرا) یعنی تفکرات وعده این را میدهند که تاریخ را میتوانند به پایان برسانند و دیگر اندیشه رقیبی در برابرشان ظهور نخواهد کرد و مخدر ضد بازی هستند.
کمونیسم نفی بازیهای اقتصادی و آنارشیسم نفی بازی سیاسی و لیبرالیسم در درازمدت ضدبازی میشود چون پیروزهای دور قبل بازی با تجمع ثروت و اعتبار همواره پیروز باقی میمانند؛
مواد مخدر هم یک ضدبازی است
مخدر هم تقلب است و هم مانع تمایل به ورود به بازیهاست بابت همین جوامع نگران این هستند که جوانانشان خصوصا از طبقه متوسط که بیشترین انگیزه برای ورود به انواع بازیهای تمدنی را دارند وارد آن بشوند.
هیچ تفکری ابدی نیست و نمیتواند بازیها را تا ابد حفظ کند مگر به طور دائمی تغییر کند و میل سرکش بشر را پشتیبانی کند.
گذر زمان هر مکتبی را به ضدبازی بدل میکند
بازیها به مرور زمان دیگر با قوانین ثابت نمیتوانند حفظ شوند چون میل بشر سرکش است و از همین ضدبازی تولید میشود.
در بازیهای اقتصادی کمونیسم یک ضدبازی است. آرمانی برای بشری که از بازی اقتصادی و ضدبازیهایش خسته شده و میخواهد آن را نفی کند.
آنارشیسم هم یک ضدبازی سیاسی است. بشری که از بازی سیاسی و ضدبازیهایش خسته شده. اما اساس زیست اجتماعی بشر بر روی بازیهای سیاسی و اقتصادی سوار است.

لیبرالیسمی هم که طول قدرتش به درازا بکشد ضد بازی تولید میکند. لیبرالها رفتهرفته راه را با تمرکز بر روی آزادی و مالکیت فرد به سمت ضدبازی میبرند. زیرا در بازی اقتصادی افرادی که در مدتی برنده بودند به مرور این ساختار آنها را همیشه برنده نگه میدارد.
از یاد نبریم این روند تدریجی است و صرفا در درازمدت چنین میشود نه در کوتاه مدت.
توتالیتاریسم هم تلاشی است برای برنده شدن در رقابت بینالمللی و نفی رقابت بین افراد. این تفکر اسپارتی قدرت بینالمللی زیادی تولید میکند و جامعه یکدستی میسازد، اما جامعه را از داخل متلاشی میکند زیرا یک ضدبازی بزرگ و ویرانگر در داخل اجتماع است با هدف پیروزی در بازیهای بینالمللی.
درین ساختار فرد باید خود را برای سربلندی نام جمع فراموش کند و همین یعنی یک ضد بازی بزرگ. عکس آن لیبرالیسم است. که فرد برای پیروزی خود نیازی نیست خودش را فدای جمع کند.
این تفکرات سیاسی هرکدام خودبهخود با طولانی شدن دوران خویش ضدبازی تولید میکنند. البته درین باره به طور مفصل در مقاله «ثبات سیاسی، تمنای محالی به قدمت تاریخ» بحث شده است.
وقتی زندگی بازی است، جامعه جهانی معنا ندارد
چیزی به نام فرد مستقل و یا جامعه جهانی نداریم. بازیها صرفا بین تیمها یا نماینده تیمها برگزار میشود.
تیمها میتوانند کشورها و ملتها، ادیان و مذاهب و یا هر واحد سیاسی و فرهنگی و مذهبی و… دیگر باشد. یک تاجر باید عضو یک کشور و دارای یک شناسنامه باشد چنانچه یک سیاستمدار یا ورزشکار یا هر فرد دیگر باید دارای چنین چیزهایی باشد.
ایدئولوژیهای ضد تیمی جهان، وطنی در حال تشکیل تیم و هم زمان فرض زمین بازی و قوانین جدید بازی یا حذف یک سری از بازیها از جمله سیاسی و اقتصادی هستند.
هر چند در جنگ سرد طرفین سعی کردند جهان را به دو تیم یا اردوگاه جهان عدالت و جهان آزاد تقسیم کنند و موفق هم بودند اما در کل باز هم آرمان جهانی برای ساخت تیم جهانی بود و نه بیتیمی.
تعریف تمدن در چهارچوب بازی
تمدن یعنی رشد بازیهای جدید و دوری هر چه بیشتر از حالت جنگل یعنی حالتی که قدرت نظامی برنده است و البته عدم رسیدن به حالت زندان. یک ساختار دایره مانند که دو سر آن جنگل و زندان قرار دارد.
در حالت جنگل که اوج آزادی و عدم کنترل بر شرایط است تمدن ویران میشود و بشر در وضع طبیعی صرفا وارد بازی بقا شده و با سایر موجودات قویتر بر سر بقا میجنگد و بازی دیگری در جریان نیست.
در حالت کنترل صرف و نابودی کامل آزادی هم فرد توان ورود به بازیهای دلخواه را ندارد و کنترل و فساد باعث ایجاد جوی ضدبازی شده و باز تمدن در خطر قرار میگیرد.
اقتصاد نیرو محرکه بازیها
اقتصاد علاوه بر اینکه خود یک بازی است، قانون و موتور سایر بازیها هم هست. نسبت بشر با کالا هم بر اساس و در ساختار بازی معنا دارد. نیاز بشر به یک کالا خودش در ساختار یک بازی معنا دارد.
مثلا غذا و رقابت برای کسب آن یک رقابت برای بقا بین انسان با انسان و انسان با طبیعت است.
شاید بتوان گفت که مفهوم «نیاز» هم جز در ساختار بازی در جای دیگری معنا ندارد. گاه یک نیاز منجر به رقابت و آغاز بازی میشود و گاه یک رقابت و ورود به آن برای ما نیاز پدید میآورد.
مثلا نیاز به غذا ما را وارد بازی بقا میکند و ورود به بازی فوتبال ما را نیازمند به گل زده بیشتر میکند. نیازی که رقابتی بر سر آن و رقابتی که نیازی در آن نباشد ساختار بازی ندارند و هر بازی که اینگونه بشود از حالت بازی خارج میشود. هر چند این دو هم نمیتوان تصوری از بازی و ارتباط میان اجزا که تولید بازی میکند داشت.
همانند این که بگوییم بدون تصورات و وجود داشتن ذهنی وجود ندارد اما نمیتوان گفت ذهن یعنی تصورات و وجود!! اما ذهن هست و بدون آن تصورات و احساسات و فاهمهای وجود ندارد.
پول، و بازی!
ازین جا به بعد میتوان گفت مفهوم پیچیده و دستنیافتنی پول هم قابل تعریف است.
پول تکه کاغذ یا اساسا شیئی معتبر بین مردم نیست. سکه طلا هم صرفا قطعه طلایی ارزشمند بین مردم نیست!! پول یعنی ژتون بازی و ژتون بازی کنترل و انحصارش دست کسی نیست جز ابرقدرت یا قدرت برتر کل یا همان حکومت.
این فکر که پول کالای معتبر بین مردم یک اجتماع بوده که همه به آن نیاز داشتند و رفته رفته بابت دوام و تسهیل در قطعهپذیری فلزات و خصوصا طلا جایش را گرفته داستانی بیش نیست.
اساس حکومت این است که قدرت مطلقی باشد که مالک کالای مورد نیاز همه باشد یعنی مالک قدرت برتر یا ژتون زمین بازی.
حاکمان، پول و قدرت در بازی
بابت همین حاکمان باستان و حتی تاکنون مالک زمین زراعی، چاه آب و معادن هستند. سند مالکیت که دولتها صادر میکنند و چاپ پول هم دقیقا به همین معناست که دولت زمین بازی و قوانین آن را تعیین میکند و مالکیت بدون تایید دولت و خارج از زمینی که او تعیین کرده بیاعتبار است.

از زمانی به بعد لازم نبود حاکم کالایی معتبر را با مهر خودش بین مردم منتشر کند بلکه همه را مجبور به استفاده از کالای اعتباری خودش یعنی تکه کاغذی با نمادش، به عنوان ژتون بین مردم پخش کرد.
سند مالکیتی غیرمعطوف در کنار انتشار سند مالکیت معطوف که همان سند زمین و خانه و… است.
قدرت پول در بازی | حکم پول!
پول یک واحد قدرت و یک سند غیرمعطوف است. سند معطوف یعنی ژتون و کاغذی که قدرت مطلق تایید کند چه چیزی برای چه کسی است اما سند غیر معطوف کاغذی است که معطوف به چیزی نیست و بالقوه قدرت سیالی دارد که میتوان چیزهای بسیاری بسته به روند بازیها با آن صاحب شد.
به نحوی میتوان اینگونه داستان را خلاصه کرد که پول یعنی قدرت مطلق حاکم که مالک همه چیز است و قدرت مالکیت خود را وارد ساختار بازیها میکند. پول خصوصی و چیزهایی ازین دست تلاشی برای کاستن از قدرت مطلق است.
جایگاهها کالاها در بازی زندگی
سطل آشغال، گاو صندوق(بانک)، یخچال و ویترین(بازار) جایگاه کالاها و ژتونهای بازیهای عالم هستند که ارزش مصرف و ارزش مبادله و کل بازیهای اقتصادی به نوعی در این چهار جا تعیین میشود:
در سطل آشغال، اشیاء نه ارزش مبادله دارند و نه مصرف.
در گاو صندوق اشیا صرفا ارزش مبادله دارند و کانون قدرت هر فرد و واحد صاحب قدرت است
در یخچال صرفا ارزش مصرف
و در بازار اشیا هم ارزش مبادله و هم مصرف را همزمان با هم دارند.
بازی در بین این چهار جا در جریان است و ژتونها در میان این چهار جا در حال گردش هستند؛ هر چیزی در دوری و نزدیکی از یکی ازین سه جا ارزش پیدا میکند. بحرانهای اقتصادی برای زمانی است که محتوا این چهار جا به سمت یکدیگر حرکت کنند. تورم برای زمانی است که بخشی از محتوا گاوصندوق به سمت سطل آشغال و محتوا بازار بسیار زیاد به سمت یخچال حرکت کند.
رکود برای زمانی است که محتوا بازار به سمت یخچال حرکت نکند و اصطلاحا حرکت معکوس شود و محتوا یخچال به سمت بازار(کسی قصد خرید ندارد همه قصد فروش دارند) و محتوا بازار به سمت گاوصندوق و از گاوصندوق به سمت سطل آشغال در جریان است.
نگارنده: شایان اویسی