من در طول عمرم آنقدر تغییر دیدهام که بدانم ناامیدی نه تنها محکوم به شکست، بلکه غیرواقع بینانه هم هست.”
سوزان گریفین
کتاب “امید درتاریکی” نوشته ربه کا سولنیت (ترجمه نرگس حسن لی، نشر مهرگان خرد) را از ضیاء نبوی هدیه گرفتم.
میگویند هدیه را هدیه دادن روا نیست؛ اما این یکی طوریست که اهدای مجددش ، هدیه دهنده نخستین را خرسندتر هم میکند ؛ پدیدآورندگانش را هم به همچنین ( اعم از نویسنده ، مترجم و ناشری که در ابتدای کتاب آورده : ” استفاده از مطالب این کتاب آزاد است “.)
کسانی از این دست البته وجودشان خود “هدیه” ای است ؛ دنیا بدون این نوع نگرش آنان حتما معناهای سترگی را کمتر میداشت.
و اما روایت بخشهایی از متن کتاب:
برداشتهایی از کتاب امید در تاریکی
امید به معنای انکار واقعیتهای تلخ موجود نیست. امید یعنی مواجه شدن با اینها و تلاش برای حلشان از طریق به یاد داشتن جنبشها و تلاشهای اجتماعی موفقی در جای جای جهان که تغییرات مهمیرا موجب شده اند (صفحه ۹).

امید یعنی همه چیز بهتر خواهد شد؟
امید این باور نیست که هر چیزی رو به راه بوده ، هست یا خواهد شد. پیرامون ما شواهد زیادی از رنجهای عظیم و نابودیهای گسترده هست. امید راجع به چشم اندازهای وسیع و پیشآمدهای خاص است، از آن نوع که نیازمند عمل ماست.
روایت تابناکی از “همه چیز بهتر خواهد شد” هم نیست، هرچند شاید در مقابل روایت” همه چیز بدتر خواهد شد” قرار بگیرد. پاتریس کالرز ماموریت جنبش مدنی ” جان سیاهپوستان مهم است ” را اینگونه توصیف کرده است : “فراهم کردن امید و انگیزه برای عمل جمعی به منظور کسب قدرت جمعی در رسیدن به دگرگونی جمعی که از اندوه و خشم پا گرفته، اما بینش و رویا را هدف گرفته است.” (صفحه 11)

این توصیف بیانگر آنست که اندوه و امید امکان همزیستی دارند
عمل ما همه چیز است
امید بر این فرض استوار است که ما نمیدانیم چه پیش خواهد آمد و در فضای عدم قطعیت، جای کافی برای ” عمل ” وجود دارد. وقتی عدمقطعیت را به رسمیت میشناسید ، این را تصدیق میکنید که شاید بتوانید – به تنهایی یا به همراه چندتن دیگر یا چند میلیون نفر دیگر – بر نتایج تاثیر بگذارید.
امید، استقبال از ناشناختهها و ناشناختنیهاست؛ بدیلی است برای قطعیت خوشخیالی یا بدبینی. خوش خیالها گمان میکنند همه چیز بدون مداخله ما رو به راه خواهد شد و بدبینها فکر میکنند اوضاع به هرحال بدتر میشود و عمل ما اثر مهمی ندارد. هر دو گروه بیعملی خود را توجیه میکنند. امید باور به اینست که عمل ما اهمیت دارد، هرچند چگونگی و زمان تاثیر آن و کیستی و چیستی تاثیرپذیرنده را نمیتوان از پیش دانست. (صفحه 12)

امید تنها سرآغاز است؛ جایگزین عمل نیست، مبنای عمل است ( صفحه ۱۷).
امید پیشگویی نیست!
امید پیشگویی نیست؛ سوگیری جان و سوگیری قلب است… امید دراین معنای ژرف و قدرتمند، شبیه این شادمانی نیست که وضعیت دارد بهتر میشود و یا شبیه میل به سرمایهگذاری مالی در کسب و کارهای زود بازده نیست ؛ بلکه بیشتر قابلیت عمل کردن به سود چیزی است که خیر است ؛ نه فقط به این خاطر که بخت موفق شدن بالایی دارد. (صفحه ۳۷)
واتسا هاول دهه هشتاد میلادی
امید یک ” در ” نیست، بلکه این احساس است که شاید جایی دری وجود داشته باشد…[یا حتی دری باید ساخته شود! ](صفحه ۹).

در دهه های هفتاد و هشتاد میلادی، مردم هنوز به شوخی در موارد مختلفی میگفتند ” بعداز انقلاب “!
“این تکیه کلام از دل این تصور برمیآمد که تغییر رژیم راه تغییر دادن همه چیز خواهد بود و هیچ کاری که کمتر از تغییر رژیم باشد به حساب نمیآید” (صفحه ۱۸۵).
بعدها پل گودمن در نقل قول مشهوری نوشت :
فرض کنید همان انقلابی را دارید که اینهمه حرفش را میزنید و آرزویش را میکنید .فرض کنید پیروز شدهاید و همان جامعهای که میخواستید را دارید. شخصا در چنان جامعهای چطور زندگی میکنید؟ همین حالا آنطور زندگی کردن را شروع کنید! ”
پل گودمن
این استدلالی به سود پیروزیهای کوچک و مرحلهای است؛ به سود امکان پیروزیهای نسبی در وضعیت غیاب پیروزیهای تمام عیار.
پیروزی تمام عیار همیشه چیزی شبیه به همتای سکولار ” بهشت” بوده است ؛ جاییکه در آن تمام مشکلات حل هستند و هیچ کاری برای انجام دادن نیست. کسانیکه فکر میکنند پیروزی ناگهان و بطور کامل و دائمینازل میشود، فرآیند شکلگیری آنرا در عمل ناممکن میسازند. این در حالیست که پیروزی ممکن است و حتی بیش از ممکن!
چیزی است که در تجربه تاریخی مردم جهان، بارها و بارها به شیوههای بیشمار، کوچک و بزرگ و اغلب فزاینده و تجمعی به دست آمده است (صفحه ۲۵).

کمالطلبان قادرند در هر چیزی نقصی پیدا کنند. وقتی در ژانویه ۲۰۰۳ در ایالت ایلینویز مجازات تمام محکومان به اعدام لغو شد، منتقدان تندرویی بودند که در جزییات این فرمان اشکالاتی میدیدند و وقتی همه ما میبایست جشن شادی میگرفتیم، نق میزدند ! کج خلقی آنها عموما کج خلقی کمالطلبانی است که معتقدند هر چیزی جز پیروزی مطلق، شکست است.
کمال ، معیاری است که با آن همه چیز معیوب به حساب میآید. این نوع نگرش، تسلیم شدن در همان آغاز یا کوچک شمردن پیروزیهای مرحله ای را آسان میکند. اینجا زمین است، هرگز بهشت عدن نبوده است و نخواهد بود (صفحه ۱۱۴).
ضمن آنکه بهشت جایی نیست که باید به آن برسیم بلکه شیوهای است که با آن راه میرویم.
پیروزی واقعی چیست؟ | پیروزی مراتب دارد
پیروزی مرحلهای به این معنا نیست که حالا دیگر همه چیز رو بهراه شده و میتوانیم برویم پی کارمان! کمالطلبان از این میترسند که اگر ما پیروزی مرحلهای را تصدیق کنیم یا جشن بگیریم، مردم از حس پیروزی اشباع شوند و از ادامه تلاش و مبارزه دست بکشند؛ یا شاید میترسند که جشن گرفتن هرچیز به معنی تحلیل بردن آن نارضایتی باشد که ما را به عمل بر میانگیزاند. ولی من همیشه از این ترسیده ام که اگر مردم پیروزیهای بدست آمده را تشخیص ندهند، بالاخره زمانی سرخورده شوند و به خانه بروند.
یک پیروزی مرحلهای مثل تابلوی کیلومترهای مانده تا مقصد در جاده است؛ گواهیست بر اینکه ما در طی کردن مسیر تا اینجا موفق شده ایم.[ممکن است کنار یکی از آن تابلوها سایهای جستجو کنیم، اتراقی کنیم، گلویی تازه کنیم ،یا حتی استراحت مختصری یا شادی دورهمی.] اما تابلو درعین حال تشویقی است به ادامه دادن و از راه نایستادن… یعنی داریم سفر میکنیم، ولی هنوز به مقصد نرسیدهایم؛ هم برای جشن گرفتن دلیل داریم و هم برای ادامه مسیر( صفحه ۱۴).

کمالگرایان این را توضیح نمیدهند که ما چطور و با چه ساز و کاری باید از بد به خوب و از نامطلوب به مطلوب برسیم؛ پنداری تغییر با یک جهش بزرگ از مبدا ( وضعیت شر ) به مقصد ( وضعیت خیر محض) رخ میدهد و نه بیشتر اوقات گام به گام (صفحه۱۸۶).
حافظه و امید در هم تنیده شده اند
حافظه به همان ترتیبی امید را پدید میآورد که فراموشی موجب ناامیدی میشود. هرچند امید راجع به آینده است، زمینههای امید در پیشینهها و خاطرات گذشته بنا میشود. سوزان گریفین چه به جا گفت که : ” من در طول عمرم آنقدر تغییر دیدهام که بدانم ناامیدی نه تنها محکوم به شکست ، بلکه غیرواقع بینانه هم هست.”
فراموشی به انحای گوناگون به ناامیدی منتهی میشود. حریفان شما میخواهند شما باور کنید وضع موجود تغییرناپذیر، ناگزیر و رویینتن است؛ میخواهند باور کنید امیدی نیست، هیچ قدرتی ندارید و نمیتوانید ببرید.
فقدان خاطره و حافظه از یک دنیای درحال تغییر و پویا، به این دیدگاه دامن میزند. وقتی به یاد نیاورید چیزها چقدر تغییر کردهاند، تغییر در حال وقوع آنها یا امکان تغییر وضعیت حال حاضر را هم نمیبینید. این موجب افسردگی فردی و نیز جمعی میشود و حالتی پدید میآید که در آن کل ملت یا جامعه احساس گیر افتادن میکنند (صفحه ۱۸ تا ۲۰).

اوضاع همیشه رو به بهبود نیست ، اما تغییر ممکن است و ما با کنش خود میتوانیم در این تغییر نقش داشته باشیم. [ چگونه؟ با چه نوع کنشی؟با چه ویژگیهایی؟دراین باره میتوانید کتاب ” قدرت بی قدرتان” هاول را هم بخوانید.]
تاریخچه به ندرت روایت شده و به ندرت بخاطر ماندهای از پیروزیهای مردمی و تحولات در جای جای جهان میتواند به ما اطمینان بدهد که بله، ما هم میتوانیم دنیارا تغییر دهیم؛ مردم قبلا بارها اینکار را کرده اند. [علاوه بر همین کتاب، نمونه های متعددی در این زمینه را میتوانید در کتاب ” کنشهای کوچک ایستادگی ” نیز بیابید. ]
آیا رویه تغییرات اجتماعی قابل پیشبینیاند؟
تغییر اجتماعی ، فرهنگی یا سیاسی به شیوههای قابل پیش بینی رخ نمیدهد. یک ماه پیش از سقوط دیوار برلین تقریبا هیچکس حدس نمیزد که در چنان مدت کوتاهی در آینده، تحولی به آن عظمت قرار است رخ دهد .ما نمیدانیم چه چیزی، چگونه یا چه زمانی قرار است رخ دهد ، و خود همین عدم قطعیت، فضای حضور امید است. ما با هم بسیار قدرتمند هستیم و قدرت مردمی بارها موجب شده است تا قراردادهای اجتماعی از نو نوشته شوند. اما گاهی حریفان شما روی این حساب میکنند که دوستانتان ناتوان از ایمان داشتن به این امر هستند. ( صفحه ۲۲ تا ۲۵).
ما خوب بلدیم به یک بحران واکنش نشان بدهیم و بعد تا وقوع بحران بعدی به خانه برویم. تمایل داریم مداخله و کنش اجتماعی – سیاسی را چیزی متعلق به زمانهای اضطراری تصور کنیم و نه یک جزء از زندگی هر روزه. این درحالیست که به خلاف ما، مشکلات بندرت به خانههایشان میروند ! ظاهرا برگشتن کنشگران به خانه، در واقع ترک کردن پیروزی در زمانیست که هنوز شکننده و هنوز نیازمند محافظت، تیمار و تشویق است. همیشه برای رفتن به خانه زود است (صفحه ۹۷).
آینده نزدیک ما نامعلوم و تاریک است، به تاریکی رحم یا به تاریکی گور. امید و عمل ماست که تعیین میکند این تاریکی از نوع اول باشد و طلیعه تولدی دیگر، یا از نوع دوم باشد و …
جانتان پرامید
فرهاد میثمی (نوروز ۱۳۹۹) | بند۴ زندان رجایی شهر