عمدتا در بین کارشناسان و مردم این جمله که بازار میبایست تعیین کننده قیمت باشد بسیار شنیده میشود اما با تدقیق در این جمله و پرسش در این زمینه که در چه مکانیسمی قیمت باید تعیین شود اکثریت قریب به اتفاق معتقدند بایستی مکانیسم عرضه و تقاضا تعیین کننده قیمت باشد.
اما این برداشت از مفاهیم بازار، قیمت، عرضه و تقاضا تا چه حد صحیح است؟ در این پست به این موضوع خواهم پرداخت. اگرچه سعی شده تا حد امکان مفاهیم ساده سازی شود اما بخشی از مطالب لاجرم تخصصی و نیازمند آشنایی بیشتر با مفاهیم اقتصادی است.
آیا در دنیای واقعی قیمت بر اساس عرضه و تقاضا تعیین میشود؟
در تئوری، تحت شرایطی مکانیسم بازار آزاد منجر به کارایی خواهد شد که عوامل اقتصادی یعنی عرضه کنندگان و تقاضاکنندگان محصول و عوامل تولید، گیرنده قیمت در بازار باشند؛

به عبارتی با قیمتهای ثابت و برونزا مواجه باشند در این صورت آنچه در تئوری اتفاق خواهد افتاد این است که تولیدکنندگان مقدار تولید خود را از برابر قرار دادن قیمت با هزینه نهایی کالا تعیین میکنند نتیجه آن تعیین مقدار تولید تعادلی است زمانی که بنگاهها در نقطه تعادلی خود تولید و قیمت نیز در نقطه تعادلی خود تعیین شود شرایطی پیش خواهد آمد که در اقتصاد به آن بهینه پارتو میگویند.
بهینه پارتو شرایطی است که در آن وضع یک فرد یا بنگاه یا کارگزار اقتصادی بهبود نخواهد یافت مگر به قیمت بدتر شدن وضعیت فرد، بنگاه یا کارگزار اقتصادی دیگر.
نقطه تعادلی قیمت در اقتصاد فقط در تئوری است!
اما نکته اینجاست که اصولا واحدهای تولید کننده، قیمتگذار هستند و نه قیمتپذیر در دنیای واقعی موارد بسیار معدود و خاصی است که در آن قیمت برونزا و ناشی از تعیین نقطه تعادلی از برخورد عرضه و تقاضا باشد.
به طور مثال اگر صنعت با بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس روبرو باشد در این صورت تجزیه و تحلیل رقابتی عملکرد بازار به دو دلیل مختل میگردد، اولاً در چنین صنعتی با توجه به وجود بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس، منحنی هزینه متوسط محصول در یک دامنه قابل توجه نزولی خواهد بود و تحت چنین شرایطی موسسات بزرگتر بنگاههای کوچک را از بازار خارج کرده و این امر منجر به بروز انحصار طبیعی در بازار خواهد شد و همانطور که میدانیم انحصارگر مقدار تولید تعادلی خود را از شرط مساوی قرار دادن هزینه نهایی با درآمد نهایی تعیین خواهد کرد که با شرط کارایی پارتو مخالف است.
از سوی دیگر اصولا بنگاه انحصاری فاقد منحنی عرضه است اما چرا؟
منظور از منحنی عرضه یک بنگاه حداکثر مقدار محصولی است که آن بنگاه میتواند در هر سطح از قیمت و تولید، عرضه کند و به عبارت دیگر یک تناظر یک به یک بین قیمت و مقدار در طول منحنی عرضه برقرار خواهد بود؛

حال با توجه به این که انحصارگر خود تعیین کننده قیمت است و نه پذیرنده قیمت بنابراین به ازای هر سطح تولید تعادلی که بنگاه انحصاری سود خود را در آن به حداکثر میرساند میتوان بینهایت منحنی تقاضا و در نتیجه بینهایت قیمت را در نظر گرفت و به عکس به ازای هر سطح از قیمت میتوان بینهایت منحنی تقاضا و در نتیجه بینهایت سطح تولید تعادلی را در نظر گرفت که در آن سود بنگاه انحصاری حداکثر میشود.
بدین ترتیب برای یک بنگاه انحصاری نمیتوان یک منحنی عرضه که نشانگر رابطه یک به یک بین قیمت و مقدار است متصور شد.
بنابراین در این شرایط اصولا عرضه و تقاضا نیست که قیمت تعادلی را تعیین میکند بلکه این بنگاه است که در تئوری قیمت را روی منحنی تقاضا انتخاب خواهد کرد به نحوی که سود خود را حداکثر نماید و لذا جمله ” عرضه و تقاضا تعیین کننده قیمت است” دیگر بلاموضوع است.

اما اگر در یک شرایط انحصاری، همانند شرایط رقابتی رفتار شود چه اتفاقی میافتد اگر بازار صنعتی که مواجه با بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس است به شیوه رقابتی عمل کند یعنی برفرض انحصارگر را مجاب کنیم که مقدار تولید تعادلی خود را از شرط برابر قرار دادن قیمت با هزینه نهایی تعیین کند (به عبارتی قیمت پذیر باشد و نه قیمتگذار)،
با این شرط بخش خصوصی قادر نخواهد بود که سودآوری خود را تضمین نماید زیرا تحت شرایط بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس منحنی هزینه نهایی انحصارگر نیز نزولی بوده و زیر منحنی هزینه متوسط وی قرار دارد و بنابراین اگر قیمت کالا مساوی هزینه نهایی تعیین گردد چون از هزینه متوسط کمتر است واحد تولیدی ضرر خواهد کرد و بنگاه تعطیل میشود.
اما بازارها در دنیای واقعی به چه صورت فعالیت میکنند؟ وقتی صحبت از بازار آزاد میشود منظور چیست؟ و نقش دولت در این میان چیست؟ این موارد موضوعاتی که در پستهای بعدی مطرح خواهد شد.