Wilfred Beckerman
Economics as
Applied Ethics
Fact and Value in Economic Policy
Second Edition
همه ما میدانیم اقتصاد تا چه حد بر زندگی مردم جامعه اثرگذار است، اقتصاد به وضوح قادر است ترجیحات، گرایشها و خواستههای جامعه را به سمت اهداف والای بشری یا انحرافات اخلاقی و رفتاری سوق دهد. در این کتاب ارزشمند به بررسی سیاست اقتصادی با درنظر گرفتن ارزشها (بهطور خاص با ماهیت اخلاقی) پرداخته شده است.
سیاست اقتصادی باید بهنحوی تنظیم شود که بر آنچه برای جامعه ارزشمند است اثرگذار باشد و این مفهوم در حقیقت، رسیدن به رفاه در سطحی بسیار بالا است.
خلاصه کتاب:
این کتاب در مورد اخلاق در اقتصاد نیست، که میتواند طیف گستردهای از موضوعات را پوشش دهد، مانند اخلاق تجاری یا رفتار مشکوک اخلاقی بسیاری از بازیگران در دنیای تجارت، یا برخی از جنبههای اخلاقی مهم تئوری اقتصادی.
چندین کتاب عالی وجود دارد که به چنین موضوعاتی میپردازد. این کتاب بسیار متفاوت است. برای انجام دو کار طراحی شده است:
اولاً، برای ارائه روشی ساده برای تجزیه تحلیل مسائل سیاست اقتصادی از مسیر موارد واقعی و موضوعات مرتبط با ارزشها، طراحی شده است.
دوم، برای این منظور قضاوتهای ارزشی اصلی – که عمدتاً ماهیت اخلاقی دارند – را برجسته میکند، قضاوتهایی که در تحلیل اینکه چه سیاستهایی به رفاه اقتصادی جامعه کمک میکنند اما نادیده گرفته شدهاند.
شناسایی ارزش و تمیز دادن آن از واقعیت
البته، تمایز واقعیت/ارزش آنچنان که ممکن است تصور شود واضح نیست. حتی باید اذعان کرد “واقعیتها” کاملاً عینی نیستند.
بسیاری از افرادی که در جمعآوری و ارائه «واقعیت» دخیل هستند، برنامهها یا سوگیریهای خاص خود را دارند. علاوه بر این، هیچ روش بدون ارزش یا خالی از موارد ارزشی، برای اندازهگیری بیشتر متغیرهای اقتصادی، مانند درجه نابرابری درآمد یا سطح بیکاری یا درآمد ملی وجود ندارد.
اما برای اهداف فعلی در سیاست اقتصادی، تمایز واقعیت/ارزش مفید و مهم است. این باید به افرادی که دیدگاههای متناقضی در مورد مسائل سیاست اقتصادی دارند – و هر موضوع دیگری در این زمینه – کمک کند تا تشخیص دهند که تفاوتهایشان تا چه اندازه منعکسکننده مفروضات مختلف در مورد حقایق مربوطه است و تا چه اندازه تفاوتها در ارزشها را منعکس میکند.
بنابراین باید افراد معقول را قادر سازد تا به توافقی مسالمتآمیز در مورد آنچه – در صورت وجود چیزی – هنوز پیرامون آن اختلاف نظر دارند، برسند.
اقتصاد یک علم کاربردی است، مانند پزشکی یا مهندسی. اگر قصد بهبود وضعیت سلامت مردم وجود نداشت، تعداد کمی از مردم تمایل به تحصیل در رشته پزشکی داشتند.
به همین ترتیب، مطالعه اقتصاد اگر برای مقابله با بیماریهای اقتصادی جامعه مورد استفاده قرار نگیرد، جذابیت بسیار کمتری خواهد داشت.
همانطور که پیگو، پدر اقتصاد رفاه، میگوید: «اگر این امید نبود که مطالعه علمی کنشهای اجتماعی، نه لزوماً مستقیم یا فوری، بلکه در زمانی و به نحوی به نتایج عملی برای بهبود اجتماعی منجر شود، دانشپژوهان کمی حاضر بودند، زمان تحصیل خود را وقف آن کنند.
اقتصاد را نمیتوان بدون توجه به ارزشهای اخلاقی تصور کرد
برای اینکه بفهمیم بدن ما چگونه کار میکند، پزشکی باید از بسیاری از رشتههای دیگر مانند آناتومی، فیزیولوژی، بیوشیمی، داروشناسی، روانشناسی و غیره استفاده کند.
به طور مشابه برای اینکه بفهمیم اقتصادها چگونه کار میکنند، اقتصاد باید بسیاری از رشتههای خاص مانند آمار، تاریخ، سیاست، جامعهشناسی و روانشناسی را در نظر بگیرد.
اما برای قضاوت در مورد اینکه چگونه باید کار کند، باید اخلاق را نیز در نظر گرفت. در واقع، فکر کردن به هر سوال مهم سیاست اقتصادی فعلی که نتواند سوالاتی در مورد ارزشهای اخلاقی جامعه مطرح کند ، دشوار خواهد بود.
بحث پیرامون این مقوله از موضوعاتی مانند نگرانی از افزایش نابرابری اقتصادی در جامعه تا سؤالات نسبتاً فنی مانند اینکه چقدر باید برای بهبود امکانات حمل و نقل هزینه شود، متغیر است.
تمیز دادن واقعیت و ارزش برای رسیدن به سیاست اقتصادی رفاهگرا
دو فصل اول کلید روشی را که به اعتقاد من در تحلیل بیشتر مشکلات سیاست اجتماعی ضروری است، توضیح خواهد داد. این روش متشکل از ایجاد تمایز واضح بین سؤالات واقعیت و سؤالات ارزشی است.
علیرغم کمکهای پیشگامانی مانند برگسون، ساموئلسون، لیتل و گراف به اقتصاد، نقش قضاوتهای ارزشی در اقتصاد همیشه به اندازه کافی شناخته نشده است.
شاید به همین دلیل است که اقتصاد به عنوان «علم ناگوار» یا ” The Dismal Science ” توصیف شده است.
پس از دو فصل اول که در آن مفاهیم اساسی مورد استفاده، توضیح داده شده است، چند فصل وجود دارد که نقش قضاوتهای ارزشی در نظریه کلی اقتصاد رفاه را مورد بحث قرار میدهد.
این شامل برخی بحثها در مورد آنچه از «رفاه» افراد و جامعه به عنوان یک کل است، میشود.
موضوعات مطروحه، توسط فصلهایی که در آن برخی از کاربردهای این روش در مورد بعضی مسائل خاص معاصر که با جزئیات بیشتری آزمایش شده، پیگیری خواهد شد.
مانند اینکه چگونه مرزهای جامعهای را که به رفاه آن علاقهمندیم تعریف میکنیم، و چه مفهومیاز «برابری» باید مد نظرمان باشد.
گمان میکنم اکثر خوانندگان این کتاب تا حدودی از نظریه اقتصادی ابتدایی آگاهی داشته باشند، یا آمادهاند که در طول مطالعه آن، اطلاعاتی را کسب کنند، حتی اگر تصادفی باشد.
سیاستمدارن و تجار بدون آگاهی اقتصای، در جامعه فاقد ارزشند!
برای قیاس بین پزشکی و اقتصاد فراتر میرویم. در خارج از جوامع بدوی، به پزشک متخصصی که آموزش اولیه پزشکی را ندیده است توجه چندانی نمیشود. به همین ترتیب، نباید به اظهارات اقتصادی کارشناسانی که دانش اولیه اقتصادی ندارند، اهمیت زیادی قائل شد، به ویژه اگر آنها سیاستمداران یا بازرگانانی باشند که دارای تبر خود، برای خورد کردن هستند.
بگذارید یک مثال بزنم. مدت زیادی پس از ورودم به عنوان عضو کالج بالیول، آکسفورد، در سال 1964، از من برای شرکت در یک شام ویژه کالج دعوت شد که در آن بیشتر مهمانان دیگر تاجران موفقی بودند. (هر خواننده این کتاب میتواند دلیل آن را حدس بزند.)
در مقاطع مختلف در طول شب، من بهعنوان اقتصاددان جدید در بلوک با چندین نفر از آنها آشنا شدم. هر یک از آنها به سرعت برای من توضیح دادند که اقتصاد بریتانیا در آن زمان چه مشکلی داشت.
نکته جالب این بود که بسیاری از تشخیصهای آنها کاملاً متناقض بود. به عنوان مثال، یکی گفت که مشکل اقتصاد بریتانیا این است که کسب سود بسیار دشوار است؛ دیگری گفت که مشکل اقتصاد بریتانیا این است که کسب سود بسیار آسان است.
هیچ یک از آنها دلیل واقعی را ذکر نکردند، یعنی اینکه اقتصاد بریتانیا در چالش نرخ ارز ثابت و غیررقابتی گیر کرده بود.
امروزه اکثر کارآفرینان و فعالان حوزه کسب و کار، ممکن است تا حد نسبتا پایینی، در رابطه با راهحل مشکلات اقتصادی شدیدی که اکثر کشورهای توسعهیافته با آن مواجه هستند، اطمینان کمتری داشته باشند.
اگرچه این کتاب مستقیماً به آن مشکلات پرداخته نشده است، اما امید است که روش تجزیه و تحلیل ارائه شده در این کتاب به بحث معقول در مورد آنها کمک کند.
فهرست مطالب کتاب:
