پیش بینی نیکسون در مورد فروپاشی شوروی کاملا درست بود
ریچارد نیکسون رئیس جمهور جنجالی آمریکا یکی از تحلیلگران برجسته سیاسی نیز بوده و در کتابی با عنوان 《پیروزی بدون جنگ》که در سال ۱۹۸۸ منتشر کرده راهبردها و مشکلات آمریکا در قرن ۲۱ و به نوعی هزاره جدید را شرح میدهد. در بخشی از این کتاب نیکسون با دقت و زیرکی خاصی به اصلاحات اساسی گورباچف در شوروی میپردازد و در آن موانعی که پیش روی وی است را برمیشمارد. چقدر جالب است اگر بدانیم روسیه پس از شوروی دقیقا همین مشکلات را داشته و نیکسون با دقت آن را پیش از سقوط شوروی شرح داده. نیکسون به خوبی میداند اقتصاد کمونیستی متمرکز و ساختار اداری بوروکراتیک شوروی باعث عدم توازن تولید شده و شوروی با کمبود و مازاد شدید، فساد گسترده و کاهش رشد اقتصادی و کارآمدی روبهرو است. چیزی که به خاطرش نظام اقتصاد بازار را بابت نبود این مشکلات ستایش میکند. اما با پیشبینی و دوراندیشی موانع شوروی برای اصلاحات اقتصادی و حتی ورود به اقتصاد بازار را برمیشمارد.
نیکسون مشکل اول را ساختار قدرت و موانع داخلی از جمله تضاد منافع افراد داخل حزب میداند
《نوسازی نظام شوروی همیشه با مخالفت کسانی روبرو شدهاست که با خودبینی و فساد در فروسایی این نظام شرکت داشتهاند. او سعی دارد تغییراتی را بر کسانی که از روشهای قدیمی سود میبیند تحمیل کند. آنها نمیخواهند خانههای ویلایی، اتومبیلهای مجلل، بلیطهای بالت و سفرهای تفریحی خود را به دریای سیاه و همچنین امتیازهای ویژه مراقبتهای پزشکی و تحصیلات کودکانشان را از دست بدهند.》ص۴۱
سه مشکل گورباچف از منظر نیکسون
اما اصل داستان را نیکسون در سه مانع شرح میدهد. اول از همه اعتقاد ایدئولوژیک شخص گورباچف است. هر چند او را عملگرایی میدانند که برای منافع شوروی خود را درگیر موانع ایدئولوژیکی نمیکرد اما نیکسون چیز دیگری میگوید، از طرفی ساختار شوروی عادت به تغییر ندارد و هر تغییری به منزله آشفتگی است
مشکل اول
《گورباچف اصلاحات اقتصادیش با سه مشکل بنیادی رو به رو خواهد بود:نخست ایدئولوژی کمونیستی وی میباشد. او عمیقا به کمونیسم معتقد است…او به عنوان یک عملگرا مورد ستایش قرار گرفتهاست. و از لزوم ایجاد انگیزههایی برای رهنمود تصمیمهای کارگران و مدیران سخن گفتهاست،که مخالف یکی از ارکان بنیادی اقتصاد متمرکز استالینیستی است. نظام اقتصادی ما(امریکا) به وظایف خود عمل میکند، چون تقریبا تمام اعمال اقتصادی با رهنمود بازار صورت میگیرد. اگر اصلاحات گورباچف اجرا شود، آشفتگی اساسی در نظام بوجود خواهد آمد. برای آنان تغییر به معنای بیثباتی است و ارائهگر تهدیدی است. حتی آنهایی که سود چندانی از نظام نمیبرند و از آنوحشت دارند که همان اندکی را هم که بدست میآورند از دست بدهند.》ص۴۲
نظام اداری شوروی نسلی را تربیت کرده که توان اداره کردن و اداره شدن با حالت جدید را ندارند! نیکسون با دقت و زیرکی لازمه تحول به سمت اقتصاد بازار را شرح میدهد. مردمی که جای ریسک کردن و دوراندیشی به اطاعت و محافظهکاری عادت کردهاند نمیتوانند اقتصاد بازار را تاب بیاورند و در مدیریت آن موفق باشند
مشکل دوم
《مانع دوم دیوانسالاری است که چون پوست به تن شوروی چسبیده است. گورباچف باید اصلاحات خود را از طریق میلیونها مامور و مدیر دونپایه شوروی اجرا کند. آموختن راههای تازه به دیوانسالاران قدیمی کار آسانی نیست. آنها به سادگی نمیدانند به عنوان افراد تصمیم گیرنده چگونه باید عمل کنند. آنها عادت دارند دستور بگیرند نه اینکه اندیشهساز باشند. آنها مانند دیوانسالاران در هر جایی میدانند بهترین راه برای ترفیع گرفتن، ایمن رفتار کردن است نه خطر کردن. آنها از تصمیمگیری درباره اینکه کدام خطر اقتصادی ارزش امتحان را دارد، کوچکترین آگاهی ندارند》ص۴۳
مردم روسیه نیز خصلت و توان اداره شدن با اقتصاد بازار را نداشتند. مردمی که توان تجارت بینالملل را نداشته و به دریافت خدمات عمومی عادت کردهبودند و به راحتی با حالت رقابت نمیتوانند کنار بیایند
مشکل سوم
《مشکل سوم، مردم روسیه را در بر میگیرد. برخلاف مردم اروپای شرقی و برخلاف خیلیها در چین، روسها چه در حکومت تزارهای پیشین در قرن نوزدهم و چه در حکومت تزارهای نو در قرن بیستم، هرگز چیزی جز تجارت تحت کنترل دولت نشناختهاند. به طور کلی چینیها همانطور که موفقیتشان در کشورهایی که مهاجرت کردهاند نشان دادهاست، تاجر متولد شدهاند. اکثر روسها اینطور نیستند. ما میخواهیم باور کنیم مردم همیشه وقتی فرصتی پیش میآید خود را نشان میدهند. این درست نیست. خیلیها حتی در این کشور که به رفاه عادت کردهاند ارزش آن را بالاتر از هرچیز میدانند. طعنهانگیز است در حالی که مارکس به مذهب به عنوان افیون تودهها حمله کرده، ثابت شدهومذهب دنیوی مارکسیسم_لنینیسم، اعتیادآور موذیتری است. وقتی مردم به نظامی عادت میکنند که امنیت کامل بهوجود میآورد و به آنها میگوید: برای پیشرفت به جای فرصت دادن جهت آزمایش راههای بهتر، ایمن رفتار کنند، تغییر آنان دشوار خواهدبود》ص۴۳
مشکل دیگر شوروی، درگیری نظامی در دیگر کشورها و سرکوب جنبش های داخلی
مشکل دیگر شوروی حفظ امپراتوری بود. شوروی در افغانستان و اروپای شرقی درگیر بود. نه توان ادامه جنگ در افغانستان را داشت و نه توان سرکوب جنبشهای مدنی اروپای شرقی. اما راه عقبگرد هم نداشت.
《اگر او(گورباچف) در خارج عقبنشینی کند، به سرعت پشتیبانی نخبگان قدرت شوروی را از دست خواهدداد و دشمنانش در داخل حزب کمونیست وی را از هم خواهنددرید.》ص۴۵
اما ریشه مشکلات حفظ امپراتوری بیش از همه به یک بحران عمومی باز میگردد و آن شکست ایدئولوژیک است. کمونیسم در دهه هشتاد میلادی به طور کامل جاذبه خود را از دست دادهبود.
《وقتی گورباچف به نبرد اندیشهها مینگرد، میبیند ایدئولوژی کمونیسم جاذبهی خود را از دست دادهاست. لینکلن استیفنز خبرنگار یک روزنامهی لیبرال ۷۰ سال پیش، پس از دیداری از اتحاد شوروی نوشت:[من آینده را دیدم، موفق خواهدبود]. اینک ما همه آینده را دیدهایم و موفق نخواهدبود. این اصل نه تنها در اروپای شرقی و خود اتحاد شوروی که مردم در عمل تحت کمونیسم زندگی میکنند، بلکه همچنین در بقیه جهان صادق است. در سالهای دهه ۱۹۵۰ بسیاری از کشورهای غیرکمونیست در جهان سوم الگوی توسعهی اقتصادی شوروی را ستایش میکردند. امروز هیچیک از دولتهای جهان سوم آرزو ندارد به دیوان سالاری شوروی که با جنگل کاغذبازی و باطلاق راکد اقتصاد خود به کابوسی میماند، گرفتار شود. در سالهای دههی ۱۹۳۰ آمریکاییهایی که برای مسکو جاسوسی میکردند، این کار را از روی اعتقادات ایدئولوژیکی خود انجام میدادند. امروزه آمریکاییهایی که به جرم جاسوسی برای شوروی محکوم میشوند، این کار را برای پول انجام میدهند》ص۳۶
مصداق این امر را نیکسون اینگونه شرح میدهد
شوروری موفق در توسعه سلطه اما ناکام در جذب تایید مردم
《هیچگاه در تاریخ یک قدرت متجاوز نتوانستهاست تا این حد سلطهی خود را بر دیگر کشورها توسعه دهد و در عین حال در جذب تایید مردم این کشورها نا موفق باشد. در هیچیک از ۱۹ کشور جهان که کمونیستها حکومت میکنند آنها هرگز حکومتی را در یک انتخابات آزاد دموکراتیک به دست نیاوردهاند و هیچیک از آنها جرئت نمیکند یک انتخابات آزاد دموکراتیک برگزار کند. اگر قدرت شوروی از بین برود، اقمارش مسلما سعی خواهندکرد از مدار شوروی خارج شوند》ص۳۸
از طرفی شوروی نمیتوانست از بحران تمرکزگرایی نیز عبور کند.
《گورباچف با مشکل قدیمی نظامهای مطلقگرای کمونیست روبروست. برای دستیابی به پیشرفت او باید آزادی بیشتری بدهد. اما دادن آزادی بیشتر قدرت وی را مورد تهدید قرار خواهدداد. تمرکز مفرط مشکل اصلی اقتصاد شوروی است، اما عدم تمرکز سیاسی به معنای نابودی نظام کمونیستی است》ص۳۸
نگارنده: شایان اویسی
رسانه اقتصادی اجتماعی دورنما